فارغ از نگرشهای جنسیتزده، زنان برای فعالیتهای جدی در عرصه سیاست با چالشها و موانع جدیتری نیز روبهرو هستند که از میان آنها میتوان به جهتگیریهای مغرضانه رسانهها و شبکههای اجتماعی اشاره کرد؛ مسئلهای که نامزدی برای ریاستجمهوری و پویایی در رقابت را برای زنان دشوار کرده است
سایت بدون – بعد از خروج الیزابت وارن، سناتور دموکرات از میدان رقابتهای انتخابات ریاستجمهوری ۲۰۲۰، امیدها نسبت به پیروزی یک زن به عنوان رئیسجمهوری آینده آمریکا بار دیگر از بین رفت. حال بسیاری از آمریکاییها از خود میپرسند آیا این کشور روزی رئیسجمهوری زن خواهد داشت یا نه؟ آیا زمان تحقق این مسئله نرسیده است؟ اگر به این مقوله علاقهمندید، میتوان در پاسخ بگوییم بله، ایوانکا ترامپ یا یک ژن خوب دیگر از خاندان سیاسی دیگر شانس تصدی عنوان ریاستجمهوری را دارند. این خبری نیست برای دلخوش کردن دموکراتها، بلکه یکی از سناریوهای محتمل قلمداد میشود.
آلسیون اسمیت در سیانان نوشت: زنان در قیاس با مردان در میدان سیاست با خانواده خود روابط نزدیک بیشتری برقرار کرده و بدین طریق میتوانند نقششان را در این عرصه برجستهتر جلوه دهند. دادههای حاصل از یک مطالعه سیاسی که در سال ۲۰۱۸ منتشر شد، نشان میدهد که یک نفر از ۱۰ رهبر جهان متعلق به خانوادهای سیاسی است یا به آن وابستگی دارد. نقشآفرینی خاندانهای سیاسی تاثیری قدرتمند بر حضور زنان در این عرصه دارد.
آرژانتین، میانمار و تایلند سه بازیگری هستند که زنها در آنجا برای به قدرت رساندن یک مرد به شکلی جدی تلاش میکنند. حتی گهگاه خودشان نیز مناصب بالای حکومتی را به خود اختصاص میدهند. به عنوان نمونه کریستینا فرناندس که حالا معاونت ریاستجمهوری را در اختیار دارد، خود روزی رئیسجمهور آرژانتین بود و زمانی دیگر در قامت بانوی اول این کشور نقشآفرینی میکرد. آنگ سان سوکی که از او تحت عنوان بنیانگذار و پدر میانمار مدرن یاد میکنند، پدر آنگ سوچی است، زنی که زمانی در قامت رهبر مخالفان دولت این کشور در حصر بود و حالا به عنوان یک فعال در میدان سیاست نقشآفرینی میکند. در تایلند نیز وقایع مشابهی رخ میدهد.
ینگلاک شیناواترا، که سال ۲۰۱۱ نخستوزیر این کشور بود، زمانی به عنوان خواهر نخستوزیر اسبق تایلند حضوری برجسته داشت. در کشورهای دیگر چون کانادا، فنلاند، ایسلند، ایرلند و حتی ایالات متحده سیاستمداران و فعالان سیاسی زن با کسانی که در رأس امور کشور تعریف شدند، روابط خانوادگی و نزدیکی دارند. بر اساس ارزیابیهای انجام شده در آمریکا مشخص شد که در کنگره این کشور بین سالهای ۱۷۸۹ تا ۱۹۹۶ از میان هر سه زن که به عنوان نماینده یا سناتور پذیرفته شدند و رأی آوردند، حداقل یکی از آنها به واسطه فعالیتهای سیاسی خاندانش این شانس را به دست آورده است. این حقیقتی است که در مورد مردان چندان صادق نیست؛ از همین رو از میان ۱۰ مرد تنها یک نفر به دلیل قرابت خانوادگی وارد میدان سیاست میشود.
حال تصور کنید روزی ایوانکا ترامپ رئیسجمهور آمریکا شود؛ طبیعتا چنین رخدادی تحقق جدی یکی از سناریوهای ماست. هیلاری کلینتون یک بار بختش را در این میدان آزمود اما شکست خورد؛ با این همه او در دورانی که نقش بانوی اول کاخ سفید را ایفا میکرد، تلاش بسیاری کرد تا در کریدورها و دالانهای قدرت برای خود روابط و کانالهایی تعریف کند. علاوه بر این، نباید مهارتش در سیاستورزی را نیز نادیده گرفت. برخلاف هیلاری، الیزابت وارن، سناتور دموکرات در کنگره که از منظر مهارتهای سیاسی بیشباهت به هیلاری نیست، زمانی که در قامت نامزد دموکراتها برای تصدی پست ریاستجمهوری فعالیت میکرد، بهسان سایر نامزدهای زن این کشور به دلیل نداشتن رابطه با خاندان سیاسی برجسته نتوانست بهسان هیلاری کلینتون توجهها و آرا را به خود جلب کرده و در دور نهایی رقابتها به عنوان نامزد نهایی حزب دموکرات حضور یابد.
هیلاری نمونه یکی از زنانی است که به واسطه نقشآفرینی مردی که با آنها خویشاوند است (شوهر یا پدر یا…) توانسته بود گامهای جدی در عرصه سیاست بردارد. دادههای حاصل از مطالعات دانیل اسمیت، استاد دانشگاه هاروارد که با همکاری گروهی از پژوهشگران سوئدی چون اول فولک و یوهانا ریکن منتشر شد، نشان میدهد که زنان عضو خاندانهای سیاسی از توانایی بیشتری برای پایان دادن به شکافهای جنسیتی بهرهمند هستند، اما این کافی نیست؛ چراکه این گروه از زنان برای تصدی مشاغلی چون ریاستجمهوری باید رزومهها و کارنامههای فعالیتهای سیاسیشان در قیاس با مردان حجیمتر و پربارتر باشد.
فارغ از نگرشهای جنسیتزده، زنان برای فعالیتهای جدی در عرصه سیاست با چالشها و موانع جدیتری نیز روبهرو هستند که از میان آنها میتوان به جهتگیریهای مغرضانه رسانهها و شبکههای اجتماعی اشاره کرد؛ مسئلهای که نامزدی برای تصدی پست ریاستجمهوری و پویایی در فرآیند رقابتها را برای زنان دشوارتر کرده است. بر اساس شاخصهای هنجاری جنسیتی ارائهشده توسط سازمان توسعه ملل متحد، تقریبا نیمی از زنان و مردان جهان به شکلی نسبتا یکسان فکر میکنند و قادرند رهبران سیاسی خوبی باشند. با این همه روشن است که قرابت و نزدیکی به خاندانهای سیاسی، مواضع زنان در این عرصه را محکمتر میکند. شاید به همین دلیل است که تا به امروز بارها از مگان مک کین یا چلسی کلینتون پرسیده شده که آیا قصد نامزدی و کاندیداتوری در انتخابات را دارند یا خیر. از همین رو به خوبی میتوان دریافت که چرا زمزمههای سناتور تامی دادورث در قیاس با میشل اوباما، بانوی پیشین کاخ سفید و همسر باراک اوباما که از منظر سیاسی فاقد مهارتهای لازم است و اصولا او را چهرهای بیتجربه قلمداد میکنند، چندان مورد توجه نیست و صدایش به گوش نمیرسد. مجموعه مولفههایی که بدان اشاره شد، به خوبی نشان میدهد که ایوانکا ترامپ از تمامی فرصتها برای تصدی پست ریاستجمهوری برخوردار است.
از منظری دیگر باید گفت که برای زنان پیوندهای
خانوادگی سیاسی بااهمیتتر از ثروت است. هیچکس شاید به
ریاستجمهوری فرزندان بیل گیتس هم فکر نکند. حتی کسی
به فکر ریاستجمهوری ابیگل دیزنی نیست؛ چهرهای که هم
پول دارد و هم اندکی در میدان سیاست فعال است. ترامپ
چهرهای است که از تمامی اهرمهایی که در اختیارش است
برای ایوانکا جهت تصدی پست ریاستجمهوری فرصتسازی
میکند. او از شرایط لازم برای تداوم این پست در
خاندانش برخوردار است و دو مولفه را مد نظر قرار
داده: اول این که ایوانکا را در عرصه سیاست اعم از
داخلی و بینالمللی برجسته جلوه میدهد و علاوه بر آن
تلاش دارد تا میراث بزرگی از خود برای دخترش در
سیاست آمریکا بر جای بگذارد تا بدینگونه اگر ایوانکا
تمایل داشته باشد رئیسجمهور شود، به راحتی بتواند برای
تصدی این پست آرای اکثریت را از آن خود کند. ترامپ
به خوبی میداند که حامیانش در انتظار دستاوردهای چهار
سال دیگر او در کاخ سفید هستند و اگر این دستاوردها
مثبت باشد طبیعتا راهیابی ایوانکا به دفتر بیضی کار
دشواری نیست. در فیلیپین بعد از تعریف محدودیتهای
دورهای در سال ۱۹۸۷، تعداد بیشتری از زنان این کشور
در دفاتر شهرداری مشغول کار شدند. بر اساس ارزیابیهای
انجامشده بیش از ۷۵ درصد از همین زنان به نوعی در
ارتباط خویشاوندی با مردانی بودند که به واسطه همین
محدودیتهای دورهای فعالیتهایشان را در عرصه سیاسی آغاز
کردند. با این حال همانگونه که نویسندگان یکی از
پژوهشهای مرتبط با این موضوع بدان اشاره کردند، قرابت،
نزدیکی یا عضویت در یک خاندان سیاسی میتواند یکی از
شروط لازم برای حضور زنان در عرصه سیاست شود؛ با این
حال هنوز محدودیتهای بسیاری برای این گروه از زنان
تعریف شده و آنها با موانع بسیاری
روبهرو هستند.
خاندان ترامپ، از جمله خانوادههایی است که از فرصت نزدیکی به میهمانهای کاخ سفید (رؤسای جمهوری پیشین و نزدیکانشان) برای خود فرصتسازی کرده است. حال اندکی تأمل کنید. آیا راه یافتن یکی از اعضای خانواده ترامپ به کاخ سفید گامی منطقی برای افزایش ثروت این خانواده محسوب نمیشود؟ ایوانکا در میان فرزندان ترامپ از قابلیتهای بیشتری برای انجام این وظیفه برخوردار است. از همین رو رئیسجمهوری آمریکا او را دیپلمات عالی میخواند و درباره او گفته است: ااگر روزی ایوانکا بخواهد وارد کارزار شود به خوبی میتواند از سد رقبایش بگذردب. ایوانکا نیز به نظر میرسد تمایل زیادی برای ریاست دارد. اگر حضورش در اجلاس گروه ۲۰ که البته موجب انتشار تفاسیر متفاوت شد، کنار بگذاریم، دختر رئیسجمهوری آمریکا تاکنون بارها تلاش کرده تا موضع حزب جمهوریخواه را قویتر از آنچه هست جلوه دهد و به همین دلیل بارها گفته افتخار میکنم دختر ترامپ جمهوریخواه هستم. این عبارت او قابل تأمل است. ایوانکا جمهوریخواهی آزادروشن نیست، بلکه او را باید در رابطه و بیعتش با ترامپ و ساختار حزب جمهوریخواه تعریف کرد. از طرفی دیگر با توجه به حمایت جدی جمهوریخواهان از ترامپ و افعالش دور از ذهن نیست ایوانکا به راحتی بتواند تابوی حاکم را شکسته و به عنوان نخستین زن عنوان ریاستجمهوری آمریکا را عهدهدار شود. طبیعتا او رئیسجمهوری نیست که بتواند امیدها برای تغییرات شگرف را محقق کند، اما انتخابش برای این عنوان شاید همان چیزی است که میخواهیم.