سایت بدون- نه مادر توان صحبت کردن دارد و نه پدر. صدای هر دو پر است از بغض و گریه برای آرمان و آرمین کوچولوشان که حالا فقط چند روز از مرگ غریبانهشان میگذرد. پدر و مادر آنقدر اشک ریختهاند که صدایشان خشدار شده و کلمات و جملات بهسختی از گلویشان خارج میشود. در کار رسانه و خبررسانی، احساسات هیچ جایی ندارد، اما درد مرگ این دو کودک برای ما هم آنقدر بزرگ است که خجالت میکشیم از مادر یا پدر داغدار بپرسیم چه شد دو نوگلت پرپر شدند و با دستان خود، اجسادشان را از محل حادثه بیرون کشیدی، اما مادر با خوشرویی و دلی داغدار قبول میکند دقایقی در مورد این حادثه صحبت کند. ظهر بود و وقت خواب. پدر خوابید و مادر هم پس از انجام کارهای روزانهاش، گوشهای نشست. آرمین و آرمان ۵/۲ ساله هم مشغول بازیگوشی بودند و تصمیم نداشتند بخوابند. یک لحظه، یک خواب ناگهانی، چشمهای مادر را در آغوش گرفت و او هم به خواب رفت. دوقلوها که مشغول بازی بودند، دست از بازی کشیدند و با باز کردن در از خانه بیرون رفتند. کلمات زینب طاهری، مادر داغدار دوقلوها بهسختی قابل شنیدن است، اما با همان حال میگوید: «همیشه بهخاطر بچهها عادت داشتم در خانه را قفل کنم تا از خانه بیرون نروند، اما آن روز متاسفانه فراموش کرده بودم. ما در روستای ابوالخیر شهر ورزنه اصفهان زندگی میکنیم که نزدیک زمینهای کشاورزی است. در این منطقه زمینهای کشاورزی و همچنین استخرهای زیادی برای پرورش ماهی وجود دارد. خانه ما هم تقریبا ۳۰۰ متر با این زمینها و استخرها فاصله دارد. بهخاطر خطراتی که استخرها دارد، همیشه به بچههایم میگفتم مامان جان، بیرون نروید. خطرناک است و هاپو دارد.
آنها حتی نمیدانستند نزدیکی خانهمان، استخر وجود دارد، ولی برای اینکه بترسند و بیرون نروند، اینها را به آنها میگفتم. روز حادثه، بعد از دقایقی وقتی از خواب بیدار شدم، دیدم بچهها نیستند.
با هول و هراس زیادی شوهرم را بیدار کردم تا دنبال بچهها بگردیم. بعد از مدتی مادرم هم خبردار شد و همگی با هم همهجا مثل پارک را گشتیم تا آنها را پیدا کنیم. آن روز یکی از همسایهها دیده بود که بچهها از خانه بیرون آمدهاند و فکر میکرد از همانجا به خانه برمیگردند، اما اینطور نشده بود.»
جان بچههایم مهمتر از خودم بود
همه با اضطراب زیادی دنبال بچهها میگشتند و صدایشان میکردند، اما انگار آب شده و به زمین فرورفته بودند: «آرمین… پسرم…. آرمان… مامان کجایید؟» پدر هم دست کمی از مادر نداشت و هر جا را که میشد، میگشت تا رد و نشانی از آنها پیدا کند. هرجا را که فکر میکردند، گشتند، اما بچهها نبودند. مادر ادامه میدهد: «یک لحظه به فکرم رسید سمت استخرها هم بروم و بگردم. به سمت یکی از استخرها رفتم و بچههایم را دیدم که روی آب مانده بودند. من شنا بلد نیستم و نمیدانستم استخر چه عمقی دارد. آن لحظه به تنها چیزی که فکر میکردم، نجات جان دوقلوهایم بود و جان خودم هیچ اهمیتی برایم نداشت. به دل آب استخر زدم و بچههایم را بیرونکشیدم.» پس از خارج شدن بچهها از آب، با اورژانس تماس گرفتند و از آنها کمک خواستند.
تلاش ۱۳۵ دقیقهای برای احیا
احمد محمدی، تکنسین اورژانس ۱۱۵ اصفهان، در مورد این حادثه میگوید: «بعد از اعلام حادثه غرقشدگی به ما و با توجه به حساسیت نوع حادثه، درخواست یک کد کمکی دیگر هم کردیم. پس از رسیدن به محل حادثه، بچهها را معاینهکردیم و بهسرعت عملیات احیای پیشرفته قلبی – ریوی را روی هردویشان انجام دادیم و سپس به طرف درمانگاه شبانهروزی اژیه که تجهیزات بهتری دارد، حرکت کردیم. در دو ساعت و ۱۵ دقیقهای که در جاده بودیم تا به درمانگاه برسیم، بدون وقفه عملیات ساکشن، سیپیآر و اکسیژنرسانی را روی بچهها انجام میدادیم تا پس از رساندن آنها به درمانگاه شانسشان برای زنده ماندن افزایش پیدا کند. پس از رسیدن به درمانگاه، کادر درمان بهسرعت وارد عمل شدند و تمام اقدامات درمانی لازم را روی آنها انجام دادند، اما با وجود تلاش کادر درمان و اورژانس، متاسفانه بچهها فوت شدند.
مادر دوقلوها در پایان گفت: «این اولین باری نیست که چنین حادثهای رخ میدهد و در گذشته نیز یک جوان و دو کودک هفت و
۱۱ ساله نیز در اثر غرق شدن در استخر جان خود را از دست دادند. استخری که بچههای من در آن غرق شدند، حفاظ و حصار نداشت، در صورتی که اگر صاحبان استخرها، اقدامات حفاظتی را انجام میدادند، این حادثه برای بچههای من و دیگر غرقشدگان اتفاق نمیافتاد. اگر همین روند ادامه داشته باشد و استخرداران به نکات ایمنی توجه نکنند، این حادثه دردناک دوباره تکرار خواهد شد و بچههای من اولین و آخرین قربانیان این بیاحتیاطیها نخواهند بود.»
مطلب پیشنهادی
ریشه و داستان ضرب المثل «ثنای خویش گفتن بود از تهیمیانی»
سایت بدون – این ضرب المثل ریشه در این شعر نظامی دارد پس از این …
روحشون شاد 😭😭😭
دسته گل بودند