یادداشت اردشیر لارودی درباره پرویز ابوطالب / چرا با او بد تا کردیم؟

سایت بدون – ما مى‌توانیم، مثل عمله اکره چسبیده به فوتبال باشیم که هنرشان و هدف اول و آخرشان، عبارت بود از خانه‌نشین کردن ابوطالب و ابوطالب‌ها! پرویزخان و پرویزخان‌ها!
نه، صد در‌صد نه و به هیچ عنوان نه! ما بیداریم! ما سرمایه‌هاى ارجمند و ارزشمند خود به ویژه در بخش انسانى اش را، حفظ مى‌کنیم و روى چشم خود نگه می‌داریم و واقعاً چنین مى‌کنیم و تا به امروز چنین کرده‌ایم!
ما که معاون محترم وزارتخانه نیستیم! ما که مدیرکل خبره و همیشه در میدان نبودیم! ما را یکى از همین حرف‌داران و سخن‌دانان باید دانست! یکى از جنس ابوطالب‌ها! و از قماش صلاحى‌ها، حبیبى‌ها، مهاجرانى‌ها، کردنورى‌ها و تمام مردان مردساز!
ما «پرویزخان» را مى‌شناسیم! آن‌طور که جواد نکونام و سبو شهبازیان و مهدوى‌کیا، شناخته اندش!

نوآورى متکى به سواد
وقتى مى‌گوییم با پرویز ابوطالب، خوب رفتار نکردند، در واقع فریاد برمى‌آوریم که با دانش فوتبال و فوتبال مبتنى بر دانسته‌هاى امروزى و تازه‌شونده، درست رفتار نکردند! در واقع اینجا هم سواد یک طرفه بود و بى‌سوادان و جاهلان متجاهر روبه‌روى آن! بى‌سواد، فشار همه جانبه غیر آشکارى داشت! بى‌سوادى و جهالت حتى در بى‌سوادانه و جهل‌آمیز عمل کردن هم عقب مى‌ماند! براى ندانستن هم، یکسرى دانستن‌هاى غلط لازم است! آدم‌هاى کوچک که در مرکز اداره فوتبال، تصمیم‌هاى بیچاره‌کننده مى‌گرفتند و به قول آقاى کفاشیان، به فیفا- و نیز به AFC- دروغ مى‌گفتند، حتى این مجال را (جمع و جور کردن باورهاى غلط خود را) به دست نمى‌آوردند! فکر و فکرآورى، تفکر و احترام به تفکر، بى‌خریدار مى‌ماند و نتیجه این مى‌شد:
… فوتبال ایران در قحط‌الرجال مى‌سوخت! فوتبال ایران، به کارهاى درشت، مردمان خرد و اندک‌بین و اندک‌خواه را مى‌گماشت تا به غلط مدعى باشد؛ حد ما همین است که هست! در حالی که این بزرگ‌ترین دروغ سال در تمام سال‌هاى اخیر بود!
فوتبال ایرانى، مدیرانى قوى‌فکر و قدرتمند داشت که به بازى گرفته شدند و در انزواى تحمیلى، از یاد‌ها رفتند!
فوتبال ایران اتاق فکر نداشت و آن وقت، حمید علیدوستى را- که هم آقاى تمام‌عیارى بود و هم فوتبال‌شناسى درجه اول- حکم به رفتنش مى‌داد!
تاج، در باشگاه سپاهان، همکاران صمیمى‌تر و صادق‌ترى داشت که او را به بیراهه نکشیدند و اسباب سقوطش را فراهم نکردند!

تله فوتبال ایرانى
پرویز ابوطالب را یا نشناختیم یا شناختیم و دوباره سکوت خاصى را به راه انداختیم! بلى با سکوت او را- و بسیار مردان درجه اول دیگر را- از کار مى‌انداختیم! مردى که با تیم‌هاى راه‌آهن، دیهیم، نگهبان و بوتان، ارزش‌هاى فوتبال ایرانى را در دهه هاى ۴٠ و ۵٠ به رُخ کشید!
مردى که فوتبال بازى‌محورش و بازى مالکانه اش، دست‌کم در آسیاى میانه، اتفاقى بود که اتفاقى نبود و از ویژگى‌هاى منحصر به فرد خود برخوردار بود! تیم‌هاى پرویز ابوطالب، از سال ١٣۴٢ که شاهین تهران را ١-٣ در امجدیه شکست داد، هدف و استراتژى‌شان بازى روى زمین و پاس‌هاى مکرر روى زمین بود؟
شاگردان نسل اول ابوطالب، اینک هر جا که هستند، موى سپیدکردگانى هستند که در تیم‌هاى دیهیم و نگهبان، «جور» دیگرى فوتبال را تبدیل به نمایشى فاقد زورورزى و خشونت و خراب کردن بازى حریف، مى‌کرد! فوتبال «پُر پاس» با اسلحه حفظ توپ! فوتبالى که باید زیبا مى‌نمود! فوتبال قشنگ!

چه تیمى، چه فوتبالى
فرهاد آذرى، جعفر آذرمگین، حمید خوش‌نیت، حسین بشردوست و مهدى ابوطالب (که تقسیم توپ را معناى دیگرى داد) نقطه مرکزى تیم نگهبان بود! تیمى که پرویز را به قله فوتبال ایران رساند!

هرگز نمیر
ما هم «دُگم» هاى خودمان را داریم! ما هم دیدگاه مبتنى به ارزش‌هاى ویژه‌اى را داریم!
ما معتقدیم که کار بزرگ را باید از مردان بزرگ توقع کرد و انتظار داشت! ما معتقدیم که وقتى «پرویز» ى دارى به نام خانوادگى ابوطالب که خود یک دانشکده جمع و جور فوتبال است که مشاور بى‌جیره مواجب براى تیمسار مکرى هست و در چهل و سه، چهار سال اخیر با تیمسار نوآموز، داریوش مصطفوى، صفایى‌فراهانى و هرجا که «پاى تحول» در میان است، او را یکى از بانیان نوگرایى مى‌بینى، خیلى بدسلیقگى، خیلى بى‌سلیقگى و خیلى ندانستگى مى‌خواهد که خودت را وسط بیندازى و «پرویزخانت» را ندیده بگیرى و ده‌ها پرویزخان دیگر را!

عجب سنگین، عجب پربار
پرویز ابوطالب رفت، پس یاد مى‌کنیم از بقیه معماران فوتبال ایرانى که در ۱۵، ۱۶ ماه اخیر فوت کردند! یادى زنده کنیم از پرویز زاهدى که معلم قلم به دستان بود! از جعفر کاشانى با نزاکت همیشگى‌اش! و ایرج قلیچ‌خانى که تیرش اگر خطا داشت، ولى دیدش بى‌خطا به هدف مى‌خورد! بهترین بازیکن‌شناس که او را هم «دِق» دادند تا دور از عشقش- فوتبال- بمیرد! ولى کور خوانده، چرا که:
هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق/ ثبت است در جریده عالم دوام ما

اردشیر لارودی / خبر ورزشی

مطلب پیشنهادی

ریشه و داستان ضرب المثل «گربه تنبل را موش طبابت می‌کند»

سایت بدون – ضرب‌المثل «گربه تنبل را موش طبابت می‌کند» نمادی از وضعیت‌هایی است که …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *