سایت بدون -از نظر پارسونز، جامعهشناس آمریکایی، احساس ایمنی به دوران کودکی محدود میشود. در این دوران کودک محبت بیقیدوشرط والدین را دریافت میکند. خانواده، اساسیترین نهاد «جامعهپذیرکردن» کودکان، بهخصوص در سالهای حساس اولیه زندگی است. خانواده، تحتشرایط درست، کودکان را آماده میکند تا تواناییهای بالقوه خود را بشناسند و بهعنوان افراد بالغ نقشهای سودمندی در جامعه برعهده بگیرند.
تنشهای والدین بهخصوص در حضور کودکان باعث بالا رفتن اضطراب، احساس ناامنی و نداشتن آرامش در کودکان میشود.
بیشتر کودکانی که در معرض اختلافات والدین و خشونتهای خانگی هستند، احساس گوش به زنگی ناشی از نگرانی شدید دارند و هر لحظه منتظر اتفاق بد، زد و خورد والدین و تنشهای شدید بین آنها هستند.
چنین والدینی این پیام را به کودک میدهند که دنیا جای ناامنی است و باعث شکلگیری باورهای منفی در فرزندان خود میشوند.
از طرف دیگر، کودکان اعتمادشان را به والدینی که رفتار پرخاشگرانه دارند و منبع خشونت هستند، از دست میدهند و در جامعه نیز با مشکل اعتماد کردن به افراد جامعه مواجه میشوند. کودکی که نمیتواند به والدین خود اعتماد کند، چگونه میتواند در اجتماع به انسانها اعتماد کند و در مسیر پیشرفت گام بردارد؟
در بعضی از سیستمهای خانواده دیده میشود والدین بهخصوص مادران، برای افزایش قدرت خود، کودکانشان را یارکشی یا به اشتباه با فرزندان خود درددل و حس خشم کودک را بیدار میکنند. چنین فرزندانی مانند یویو بین انتخاب والدین خود میمانند و به شدت دچار خشم، اضطراب و عذاب وجدان میشوند.
معمولا این بچهها در سنینی که باید کودکی کنند، این فرصت از دست میدهند. آنها نهتنها کودکی خود را فراموش میکنند، بلکه نقش فرزند والدگونه نیز پیدا میکنند.
عواقب اولیه میتواند افزایش سطح اضطراب کودک باشد ولی اگر کودک به مدت طولانی در خانوادهای پرتنش زندگی کند، در آینده ممکن است به افسردگی مبتلا شود.
عوارض دیگری مانند شبادراری، مشکلات رفتاری و اختلالات عادتی هم در این بچهها دیده میشود.
مونا فلسفی
دانشجوی دکترای روانشناسی سلامت، درمانگر کودک و بازیدرمانگر
تنشهای والدین بهخصوص در حضور کودکان باعث بالا رفتن اضطراب، احساس ناامنی و نداشتن آرامش در کودکان میشود.
بیشتر کودکانی که در معرض اختلافات والدین و خشونتهای خانگی هستند، احساس گوش به زنگی ناشی از نگرانی شدید دارند و هر لحظه منتظر اتفاق بد، زد و خورد والدین و تنشهای شدید بین آنها هستند.
چنین والدینی این پیام را به کودک میدهند که دنیا جای ناامنی است و باعث شکلگیری باورهای منفی در فرزندان خود میشوند.
از طرف دیگر، کودکان اعتمادشان را به والدینی که رفتار پرخاشگرانه دارند و منبع خشونت هستند، از دست میدهند و در جامعه نیز با مشکل اعتماد کردن به افراد جامعه مواجه میشوند. کودکی که نمیتواند به والدین خود اعتماد کند، چگونه میتواند در اجتماع به انسانها اعتماد کند و در مسیر پیشرفت گام بردارد؟
در بعضی از سیستمهای خانواده دیده میشود والدین بهخصوص مادران، برای افزایش قدرت خود، کودکانشان را یارکشی یا به اشتباه با فرزندان خود درددل و حس خشم کودک را بیدار میکنند. چنین فرزندانی مانند یویو بین انتخاب والدین خود میمانند و به شدت دچار خشم، اضطراب و عذاب وجدان میشوند.
معمولا این بچهها در سنینی که باید کودکی کنند، این فرصت از دست میدهند. آنها نهتنها کودکی خود را فراموش میکنند، بلکه نقش فرزند والدگونه نیز پیدا میکنند.
عواقب اولیه میتواند افزایش سطح اضطراب کودک باشد ولی اگر کودک به مدت طولانی در خانوادهای پرتنش زندگی کند، در آینده ممکن است به افسردگی مبتلا شود.
عوارض دیگری مانند شبادراری، مشکلات رفتاری و اختلالات عادتی هم در این بچهها دیده میشود.
مونا فلسفی
دانشجوی دکترای روانشناسی سلامت، درمانگر کودک و بازیدرمانگر