سایت بدون – پسرکشی شروعی جذاب دارد؛ شروعی که به نظر میرسد با همراهی عنوان کنجکاویبرانگیز فیلم میتواند بهسرعت مخاطب را درگیر و جذب قصه کند. قصهای متعلق به سالهای دور؛ سالهایی که در برخی خانوادههای ایرانی مردسالاری حکمفرما و داشتن فرزند پسر از اهمیت بسزایی برخوردار بود. قصه فیلم در ابتدا از نگاه زنی (ژاله صامتی) روایت میشود که پس از آوردن چهار فرزند دختر، چشمانتظار یک پسر است؛ پسری که هرگز متولد نمیشود تا شوهرش سودای زن دوم را در سر بپروراند. زنی که جادو و جنبلها بر او کارگر نمیافتد و خیلی زود وارد خانه میشود تا شاید بتواند مرد قصه و مادرش (نسیم ادبی) را به آرزوی دیرینهشان که داشتن پسری کاکلزری است، برساند. پسری که فیلم میتوانست مصیبتنامهای درباره چند و چون تولد و ادامه حیات یا مرگ او باشد، اگر به یکباره به بیراهه نمیرفت! با وجود این یکسوم ابتدایی فیلم قابل تأمل و تحمل است. قصهای نیمبند دارد و فیلمنامهنویس سعی کرده شخصیت خلق کند؛شخصیتهایی که هرچند صاحب اسم و هویت مشخصی نیستند و برخی از آنها (نظیر مادرشوهر) به لحاظ سنی چندان تناسبی با سایر شخصیتهای فیلم ندارند، ولی کنجکاویبرانگیز جلوه میکنند و به نظر میآید قادرند موتور درام قصه را بهخوبی به حرکت درآورند.
آیندهای ابهام آمیز
پسرکشی با این مقدمه جذاب آغاز و به یکباره با فلش فورواردی غیرمنتظره به آینده میرود؛ آیندهای مرموز و ابهامآمیز که در آن پسری (آرمان درویش) با مادر پیرش (ژاله صامتی) زندگی میکند. پسری که ظاهرا کارشناس مسؤول میراث فرهنگی است و بهواسطه مرمت خانههای قدیمی، درگیر مساله پیدا شدن اسکلتها و ماجرای عشقی خاص میشود. اصلیترین بخش فیلم که بیشترین زمان آن را شامل میشود، ولی چیز دندانگیری نصیب مخاطبش نمیکند. بخشی که تنها با حربه تعلیق پیش میرود؛ تعلیقی که بهسرعت لو رفته تا علاوه بر اینکه کسالتبار و ملالآور مینماید، بهسادگی مخاطب کمحوصله امروزی را از دنیای فیلم و آدمهایش جدا کند. در واقع ضعفها و کاستیهای این بخش، هر آنچه فیلمنامهنویس و کارگردان (محمدهادی کریمی) در یکسوم ابتدایی اثر رشته بودند را پنبه میکند و فیلمی بهاصطلاح سینمایی را در اندازه فیلمهای نازل تلویزیونی تنزل میبخشد. سؤالبرانگیزترین قسمت فیلم، ماجرای علاقه ناگهانی پسر به دختر عکاس (بهاره کیانافشار) و وارد شدن بیدلیل و منطق دختر به خانه پیرزن (ژاله صامتی) است. بخش عمدهای از زمان فیلم به رفتارهای عجیب دختر با پیرزن اختصاص یافته تا مخاطب را به سمت و سوی حل پازلی پیچیده و معماگونه فیلم سوق دهد؛ پازلی که در نهایت تکههایش بهزحمت در کنار هم چیده میشوند ولی چه فایده، قصهای که میتوانست قویتر و منسجمتر از شکل و شمایل کنونی نوشته شده و به تصویر درآید، تباه شده و از دسترفته مینماید.
پایانی ناامیدکننده
فیلمی که در یکسوم ابتدایی، فضاسازیها و فرم بصریاش جلب توجه میکند و از طراحی لباس و طراحی صحنهاش گرفته تا میزانسن و دکوپاژ صحنههایش سعی میکنند در خدمت تعریف قصهاش باشند و متفاوت از سایر آثار مرسوم سینمای ایران جلوه کنند، در پایانبندی آن چنان از دست میرود که تنها در کلام و دیالوگ خلاصه میشود؛ کلامی که بر زبان خواهران ناتنی قصه (لیلا اوتادی و لیلا زارع) و استاد (فرخ نعمتی) جاری میشود تا پرده از واقعیتی بردارد که قرار است مخاطب را شوکه کند؛ شوکی که البته فیلمساز هیچ تلاشی برای به تصویر کشیدنش نکرده است و تنها به نقلقولی رادیویی از آن اکتفا میکند. در حالی که زمان لازم برای بسط و گسترش قصه وجود داشته و همینطور مصالح لازم برای نمایش بصری ابعاد مختلف آن فراهم بوده است، اما فیلمساز ترجیح میدهد در ساخت و نمایش فلاشبکها، خست به خرج داده و جز قضیه آسیب زدن به ملاج بچه تازه متولدشده، سایر ابعاد ماجرا را آنچنان که باید به تصویر درنیاورد. در عین حال قضیه دواسکلتی که در حین نزاع و درگیری در آغوش هم جان سپرده و دفن شدهاند به خودی خود آنقدر مضحک است که نهتنها میتواند جدیت موضوع فیلم را تحت الشعاع قرار دهد بلکه این سوال را در ذهن متبادر میکند که اصلا ضرورت گنجاندن این مساله دور از ذهن و فاقد کارکرد دراماتیک در فیلمنامه چه بوده است؟
شخصیتها و بازیگران
پسرکشی فیلمی پرشخصیت است؛ شخصیتهایی که یکی پس از دیگری ظاهر میشوند ولی ردپای مؤثری از خویش برجای نمیگذارند. در یکسوم ابتدایی به نظر میرسد که شخصیت مادرشوهر (نسیم ادبی) از آن دست شخصیتهای قابلاعتنای فیلم خواهد بود که تاثیرش در ادامه بیش از پیش به چشم خواهد آمد. در کمال تعجب اما این شخصیت بهراحتی حذف و نادیده گرفته شده و جای خودش را به سایر شخصیتهای کمجان قصه میدهد. تعجب بزرگتر اما این است که حتی شخصیتهای اصلی فیلمنامه، پرداخت مناسبی نداشته و به نوعی هرز رفتهاند. پدر خانواده فردی بیهویت است که اغلب در سکوت مطلق بهسر میبرد و وقتی هم که زبان میگشاید چیزهایی میگوید که با عقل جور درنمیآید؛ چیزهایی نظیر اینکه هووها را به فاصله گرفتن از هم و دشمنی با یکدیگر فرامیخواند. شخصیت زن یا مادر (ژاله صامتی) در یکسوم میانی، تحتتاثیر تزریق تعلیق به فیلمنامه، بلاتکلیف و پا درهواست و گرهگشایی انتهایی فیلمنامه نیز کمکی به نجات این شخصیت نمیکند. در عین حال شخصیت پسر (آرمان درویش) در چهارراهی از حوادث گرفتار آمده و مدام در حال تقلا کردن است. از یک طرف مادرش را درک نمیکند و از سوی دیگر با دختری (بهاره کیانافشار) مواجه میشود که رفتارهایی عجیب بروز میدهد و از تمام اینها مهمتر خواهرانی ناتنی که او را پذیرا نیستند؛ خواهرانی (لیلا اوتادی و لیلا زارع) که برای شنیدن قصهشان شاید خیلی دیر شده باشد. جایی در نزدیکی پایان فیلم که فرصتها برای دراماتیزه کردن این قصه از دست رفته است. پسرکشی فیلمی عجیب است. فیلمی که این میزان شخصیت و بازیگر شناختهشده و جوان دارد و قادر نیست از هیچیک، بهرهای که انتظار میرود را ببرد.
فیلمسازی تاریخی
فیلم ساختن راجع به گذشتههای دور یا نزدیک این مرز و بوم، امری لازم و ضروری است. پیشینه تاریخی و غنای فرهنگی ایرانزمین، آن چنان پربار است که بدون شک قادر است مواد اولیه مناسبی برای تولید سریالها و فیلمهای متعددی را فراهم کند. با وجود این شیوه بهرهگیری از این دادهها و قصههای کمتر پرداختهشده تاریخی از اهمیت ویژهای برخوردار است. اگر قرار باشد این قبیل سوژهها نیز با سهلانگاریهای معمول و به شکلی خامدستانه روایت شوند، جز فرصتسوزی و هدر دادن سرمایههای با ارزش، چیزی نصیب این سینما نخواهد گشت. سینمایی که از منظر فیلمنامهنویسی دچار ضعفهای آنچنانی است. سینمایی که همچنان فیلمنامههایش به تحقیق، تعمق و تأمل بیشتری نیاز دارند تا خروجی نهایی آثارش، مطلوبتر و قابل قبولتر از اینها باشد.