سای بدون – کیم کی دوک که از او به عنوان نسل اول موج نوی سینمای کره یاد میشود در واقع بخش محافظهکارانه فیلمها و تولیدات تلویزیونی کرهای را کنار گذاشت و میتوان گفت چهره واقعی فرهنگ کره که خشم پنهانی درآن وجود دارد را بروز داد. نکته اصلی این است در جامعهای مثل ژاپن که در ظاهر و در مناسبات اجتماعی خیلی آدمهای مبادی آداب و با احترامی هستند، چهره پنهان و غرایز سرکوب شدهاش در شخصیت فیلمهای کیم کی دوک بروز پیدا میکند. از این رو مجموعهای از حرفهای بیربطی که در برنامههای تلویزیون فیلمها و سریالهایشان میزنند وقتی قرار است به فیلم هنری تبدیل شود، جهانی پر از سکوت میشود. همچنین احترام کاذبی که به حضور زن در اجتماع در جامعه شتابان به سمت مدرنیسم بدون هویت که کره در دهه ۸۰ و ۹۰ طی میکرد، خودش را به بردگی گرفتن زنها در فیلمهای کیم کی دوک نشان میدهد.
بنابراین بیدلیل هم نیست که بگوییم او از متهمان جریان «میتو» هم بوده ولی آن چیزی که باید انگشت اتهام به سمتش گرفته شود، چهره ریاکارانه جامعه کره بوده که همچنان خود را پیشرو، موفق و با مردمی فداکار و محترم نشان میداد. در واقع کپی دهه ۶۰ سینمای ژاپن که همین اتفاق هم در فیلمهای دهه ۸۰ ژاپنی بروز کرده، فیلمهای خشنی که دهه ۸۰ از سینمای ژاپن دیدیم که در آنها چهره سرکوب شده آدمهای طبقه متوسط را میتوانستیم تشخیص دهیم.
اگرچه به طور مشخص مردها شخصیتهای اصلی فیلمهای کیم کی دوک هستند، ولی تاثیرگذاری حضور زنها، قصه زنها و تحول شخصیت زنهاست که قصه را پیش میبرد. به همین خاطر میتوان گفت کیم کی دوک رفتار دوگانه با شخصیتهای زن در فیلمهایش دارد. هم آنها را به صورت سوژه در نظر میگیرد و نیروی حرکتی شخصیت اصلی و مردان فیلم است و هم به صورت ابژه و ناظر بر رفتار مرد به عنوان شاهدی به تصویر میکشد که هم خودش و هم شخصیت مرد و هم قصه را دچار تغییر و تحول میکند و به سرانجامی میرساند که ما انتظارش را نداریم. برای همین میتوان گفت کیم کی دوک برخوردش با زنها بیشتر از آنکه ناشی از گرایش فمینیستی باشد یک واکنش رادیکالی است و چهره زن مطیع کره را به چالش برمیانگیزاند. آن چیزی که امروز در فیلم« انگل» شاهدش هستیم، ریشهاش را میتوان در فیلمهای کیم کی دوک جست وجو کنیم و مناسبات اجتماعی طبقه متوسط یا مرفه در سرکوب بخش عمدهای از جامعه کره هستند که قاعدتا دولتمردان ترجیح میدهند این قشر نادیده انگاشته شده در صحنه نمایش خبری از آنها نباشد. میشود گفت قشر ساکت در فیلمهای کیم کی دوک اجازه بروز شخصیت داشتند اما همچنان آنها ساکت هستند، چون چیزی برای گفتن ندارند پس کم حرف میزنند و بیشتر غرایز خود را بروز میدهند.
فیلمهای اصلی کیم کی دوک بیشتر از هر چیزی غرایز را نشان میدهد مثلا فیلم «بهار تابستان پاییز زمستان … و بهار» جنبه معنویت و آمال ذهنی کارگردان را روایت میکند که همچنان در پرونده کاری کیم کی دوک متمایز است. خیلیها او را با فیلم «بدگای» و «جزیره» ارزیابی میکنند و اوج و فرود کاری این کارگردان را با فیلم «تریای رونز» میسنجند و کیفیت هنری آثار کیم کیدوک را با فیلمهای «بدگای» و «جزیره» قیاس میکنند، مثلا اینکه «تریای رونز» چه نسبتی با این فیلمها دارد اما مشخصه فیلمهای کیم کی دوک این بود که بیش از آنکه به عقل و احساس یا ارتباط با فیلمش اهمیت دهد به بروز غرایز سرکوب شده میپرداخت. اگر او را خشن میبینیم آن نهاد درونی مخاطب است که فیلم کیم کی دوک را خشن میبیند.
به این نکته هم باید اشاره کنیم که فیلمهای کیم کی دوک انسانی است اگرچه خوشمان هم نیامد که این بخش انسان را در فیلمهای او ببینیم اما باید قبول کنیم اگر در موقعیت شخصیتهای فیلمهای کیمکیدوک قرار بگیریم، ترجیح میدهیم که همچنان خوی وحشیگری، ما را موفق کند تا خوی گذشت و انسان دوستانه.
معتقدم کیم کی دوک اگرچه سینمای ساکتی داشت، ولی حرفهایش را در فیلم نسلهای بعدی خودش میتوانیم بازشناسایی کنیم و چیزی را شروع کرد که امروز سینمای کره را به اوج خود رساند.
شادمهر راستین/اعتماد