سایت بدون – «در پایان شب خاکستری» مجموعه شعری از استاد احمدرضا احمدی است که بتازگی توسط نشر چشمه منتشر شده است و در روزهای تلخ و رنجآور سال سیاه بیماری و انزوا، هوایی پاکیزه و آرامشبخش است؛ فرصتی که با آن میتوان لحظات دلپذیر زندگی را (هرچند در گذشته دور) به خاطر آورد و در آن نفسی عمیق کشید.
«در پایان شب خاکستری»، تشریح امیدواری بیسرانجام، اما در همانحال بیپایان انسان خستگیناپذیر است. شرح لحظات آرام انسانی که چیزهای بسیاری را از دست داده است و حالا در این لحظه میداند از سویی، دیگر چیز زیادی برای از دست دادن برایش نمانده است و از سویی دیگر میبیند که با از دست دادن چیزهایی که از دست داده، هنوز از پا درنیامده است. پس از چه بترسد اینچنین انسانی؟
شعرهای این مجموعه، تصویری از امیدواری بیدلیل را بهشکلی شاعرانه مقابل چشم مخاطب میگذارد و به او میگوید چیزی که بود و نبودش ممکن است فرقی با هم نداشته باشد، اما بودنش ضرری هم ندارد، چهکارش داری؟ بگذار باشد! و واقعاً امید و امیدواری در این مجموعه، چیزی چنین است؛ گلدان شمعدانی ساکت و بیضرری پشت پنجره، که آزاری برای کسی ندارد و اتفاقاً از آب دادنش لذت هم میبری. پس چرا نباشد؟
اعتراضی ندارم/ تسلیم تسلیمم/ بگذارید دیگران/ به من، به شعرم/ دشنام بدهند/ امّا حقیقت در دستهای/ من است/ آرام آرام/ از غیبت شما/ در حال پژمردن/ است/ امید به رهایی از مرگ/ نیست/ مرگ مهربان است/ زود سر قرار میآید/ حتی اگر خیابانها در ازدحام/ ممتد اتومبیلها باشد
شاعر در شعرهای این مجموعه، همانطورکه در اغلب شعرهای پیش از اینش نیز به آن خو گرفتهایم، با به تصویر کشیدن زیباییهای زندگی، حتی همین زیباییهای ساده و موقت و زودگذر روزمره، مثل تکان خوردن ملایم چین پردهها در باد، مثل نگاه کردن در آینه کهنه و دیدن تصویری پیر، مثل محو شدن جوهر قرمزی که زمانی روی شاخه درخت ریخته بود، سعی میکند رسیدن به ناامیدی مطلق را به تعویق بیندازد و از این حیث شاید بتوانیم سرتاسر این مجموعه را شرح و تفسیر رنگین و زیبای همان چند سطر سپهری بدانیم که میگوید: «زندگی خالی نیست، مهربانی هست، سیب هست، ایمان هست…»
من تا چه زمانی/ فرصت دارم/ از آبهای رودخانههای/ انبوه از خاکستر/ لیوانی را از آب پر کنم/ در یک غروب پاییز/ بدون حضور شما/ بنوشم/ آیا تا آن زمان/ زمین دوام میآورد/ یا زیر انبوهی از بمبها/ خاکستر شده است
شاعر این مجموعه به رهایی و بیتفاوتی رسیده است؛ رهایی از همهچیز و هرچیز و بیتفاوتی نسبت به همهچیز و هرچیز. و این همان نگاه خاص و یگانهای است که به شعرهای این مجموعه و هرآنچه احمدرضا احمدیوار میدانیم، فضا و ساختار و حس و لحنی یکسان بخشیده است و میبخشد.
تصویرپردازیهای شعرهای «در پایان شب خاکستری»، تشریح دنیای خودساخته شاعر است در خلوت. دنیایی شناور در خاطرهها و یادها؛ خاطره و یاد تمام آنها و تمام چیزهایی که رفتهاند و از دست رفتهاند، اما هنوز حضورشان میتواند گوشهای از زندگی را روشن کند.
کینههای کهنه و قدیمی را/ به باد جمعه سپردن/ تا باد جمعه آنها را/ به دریا/ سرازیر کند/ سپس در آینه نگاه کردن/ آیا کینههای کهنه و قدیمی/ در دریا شناورند/ یا هنوز جان دارند؟
احمدرضا احمدی در شعرهای این مجموعه، به کشف دنیایی دیگر نائل شده است، بینیاز از دنیای بیرون و آدمهای آن دنیای بیرون. شاعر به همزیستی با تنهایی رسیده است، اما این تنهایی، تنهایی مرسوم و متعارفی که سراغ داریم نیست، حتی تنهایی انسان مدرن معاصر هم نیست. انسان موجود در شعرهای این مجموعه، فضایی را پیرامون خود خلق کرده است که در آن، حضور یا فقدان دیگری نه معنایی دارد و نه اهمیتی. شاعر به بینیازی مطلق رسیده است، آنگونه که میتوان در تعریفی ساده و مختصر، یکی از کلانمضمونهای این مجموعه را استغنای شاعر خلوتنشین دانست از آدمها.
آیا مرا به یاد دارید/ که در کنار آن چراغ خاموش/ زخمهای شما را مداوا کردم/ گلهای سرخ/ جاری کردم/ برای نجات و رهایی شما/ همه سلاحهای سرد و گرم را/ به دریا ریختم/ شما فقط/ شاهد سقوط سلاحهای گرم و سرد/ به دریا بودید/ آیا مرا به یاد دارید/ که همه حسهای/ پنهانی شما را/ به باد اندک تابستانی/ رها کردم// بیایید با من/ در شاخههای نور صبحگاهی/ راه برویم/ برای کودکان/ گیلاس بچینیم
شعرهای «در پایان شب خاکستری» در موارد بسیاری برخوردار از ساختار سیال ذهن هستند و کلمات همچون نسیمی بر بال ابرها، از تصویری به تصویر دیگر میخزند؛ آنقدر آرام و بیصدا، که خلوت هیچ تصویری را بههم نمیزنند. درواقع در شعرهای این کتاب، هر دری که شاعر به روی مخاطب باز میکند، مخاطب از آن، وارد فضای دیگری میشود و در آن فضای دیگر نیز دری دیگر مییابد و باز از آن در نیز وارد فضای دیگری و مرحله عبور از در دیگری میشود و همین سرگردانی زیبا، فرجام دلپذیر خواندن شعرهای این مجموعه است.
دیر است/ به شما که چشم به خورشید/ دارید/ یادآوری روزهای بر باد رفته/ سکههای گمشده در تاریکی// دیگر باید روزهای/ بر باد رفته را/ از تقویم پاک کنید/ سکوت کنید/ شاید سکوت/ برای شما شفا باشد
اغلب و بلکه تمامی شعرهای کتاب «در پایان شب خاکستری»، فضایی روشن دارند. حتی اندوه آن نیز اندوه دلپذیری است؛ اندوهی که شاعر با آن به زیست و تعامل دوسویه و لذتبخشی رسیده است؛ نوعی غم شیرین، نوعی اندوه دوستداشتنی. فضای روشن و سرشار از رنگهای امیدبخش دارد این کتاب، حتی آنجا که امید شاعر به جایی که باید، ختم نمیشود، در همان مسیر امیدواری ادامه مییابد و شاعر حتی در لحظات تنهایی و تشویش خود نیز به ترسیم شاعرانه فضای پیرامون خود در آن لحظات پرتشویش میپردازد.
اگرچه پوشیده/ از غم و مصیبت بودند/ گیاهانی که از یخبندان/ گریخته بودند/ در چهار فصل سال/ به دورش پیچک/ شدند/ در غم و مصیبت/ یارش شدند/ او مدام از گیاهان/ میپرسید: آیا من/ میتوانم بیشما/ تا پایان این جاده/ بروم؟
آدمهای این کتاب، آدمهایی مهآلود و بیچهرهاند. مثل ارواح و اشباح از این اتاق به آن اتاق و از این صفحه به صفحه دیگری میروند و در این فضای موهوم و مهآلود، دیگر اینکه این آدمها واقعیاند یا خیالی، یا اینکه اصلاً وجود دارند یا نه، دیگر اهمیتی ندارد. اما به هرروی، نوستالژی و یادکرد آدمهای گذشته، مهمترین و پررنگترین عنصر موجود در شعرهای این کتاب است. همان آدمهای موهوم و وهمآلود که شاعر به همزیستی با آنها رسیده، همه سایههایی از آدمهایی هستند که زمانی با وجودی ملموس و محسوس، در کنار شاعر وجود داشتهاند و شاعر اصرار دارد که بگوید هنوز هم هستند، منتها به شکلی دیگر و اگر نیستند هم، من میتوانم در شعر تازهای با چند واژه تازه، آنها را روی کاغذ خلق کنم.
به خانهای بازمیگردد/ که در جوانی/ ترکش کرده بود// خانه شباهت به همان/ روزی دارد که خانه را/ ترک کرده بود/ اما تفاوت آن روز/ با امروز این بود/ که دیگر مادرش در این خانه/ نیست/ و جوهر قرمزرنگی را که در جوانی/ روی شاخههای انار خانه/ ریخته بود/ امروز/ محو شده است
نکتهای که همیشه، از نخستین مجموعههای شعر احمدرضا احمدی تا به امروز وجود داشته است و میتوان گفت در آغاز، کمتر و کمرنگتر بوده، اما بهمرور زمان شدت و قوت گرفته است، تقطیع افراطی سطرهاست. اگر مختصر آشنایی با شیوههای گوناگون تقطیع سطرها و نیز دلایلی که منجر به بریده شدن سطری از میان میشود داشته باشیم، به این یقین میرسیم که اغلب تقطیعها در شعرهای احمدرضا احمدی، تقطیعهای درستی نیستند:
اگر در آرامش/ برگهای زرد/ جان داده بودیم/ به مرگ باخته بودیم/ در آتش متولد شده/ بودیم/ پس در انتظار/ هر حادثهای بودیم
اگرچه به هر حال درستتر آن است که برای شاعری بزرگ و صاحب سبک، این حق را قائل شویم که لحن ویژه خود را که برخاسته از درونیات خاص و منحصربهفرد اوست، با هر شیوهای که میتواند و میخواهد، مثلاً همین تقطیعهای افراطی، بهمخاطب خود منتقل کند.
لیلا کردبچه / روزنامه ایران