سایت بدون – همه ما تصور میکنیم یا حداقل دوست داریم باور کنیم که بسیاری از تصمیمهایمان را بهصورت کاملا عقلانی و منطقی گرفتهایم اما واقعیت این است که حتی در عمیقترین تصمیمات بهظاهر منطقی ما، ردپایی از جهتگیریهای ناخودآگاه یا به عبارت درستتر، سوگیریهای شناختی مغز (Cognitive Biases) دیده میشود. این سوگیریهای شناختی بر باورهای ما تأثیر میگذارد و حتی به تصمیمها و قضاوتهایمان جهت میدهد. البته گاهی این سوگیریهای مغزی بهخوبی برای خودمان یا حتی در تصمیمگیریهای افراد دیگر قابلشناسایی است اما در بیشتر موارد این باورهای شناختی آنچنان لایهای و نرم در ناخودآگاه ما جا خوش کردهاند که اصلا متوجهشان نمیشویم. شکلگیری این تعصبات و سوگیریهای شناختی به محدودیت ظرفیت توجه و تحلیل مغز برمیگردد. در حقیقت ما نمیتوانیم در هر تصمیمگیری تمام جزئیات، جوانب و نظرات را مدنظر قرار دهیم و سپس تصمیمگیری کنیم. به همین علت در بیشتر موارد به میانبرهای مغزیمان اعتماد میکنیم تا سرعت قضاوت و نتیجهگیری را بالا ببریم اما این کار در عین افزایش سرعت تحلیل و نتیجهگیری، ممکن است ما را به دام سوگیریهای شکلگرفته در مغزمان گرفتار کند. در هفته ملی «آگاهی از مغز»، هفت سوگیری رایج شناختی را که بیشتر ما در تصمیمها و قضاوتهای روزانهمان به دامشان گرفتار میشویم بررسی میکنیم تا ضمن آگاهی بیشتر بتوانیم تا جای ممکن قضاوتها و تصمیمهایمان را از مسیرشان خارج کنیم. برگرفته از: verywellmind.com،corporatefinanceinstitute.com، openculture.com، minnstate.edu
سوگیری بازیگر-ناظر
سوگیری بازیگر- مشاهدهگر یکی از رایجترین سوگیریهای شناختی است که در آن فرد زمانی که اتفاقی برای خودش بیفتد آن را وابسته به عوامل بیرونی میداند اما اگر همان اتفاق برای فرد دیگری بیفتد آن را به عوامل درونی فرد نسبت میدهد. بگذارید با یک مثال با این سوگیری شناختی بیشتر آشنا شویم؛ حتما برایتان پیشآمده که وقتی در حال راه رفتن هستید و ناگهان زمین میخورید آن را به عوامل بیرونی مانند ناصافی یا لیزی سطح زمین نسبت میدهید. حالا اگر ببینید فردی جلوی شما زمین بخورد احساس میکنید که به دلیل ناتوانیاش در درستراهرفتن یا حواسپرتیاش زمین خورده است.
بنابراین در یک اتفاق مشابه تحلیل ما از اتفاق براساس اینکه ناظر اتفاق باشیم یا خودمان بازیگر آن اتفاق باشیم، کاملا متفاوت خواهد بود! از مثالهای دیگر این پدیده در مورد خودتان میتوان
به موارد زیر اشاره کرد:
ممکن است بگویید علت اینکه در یک جلسه کاری مهم ناکام ماندهاید، خستگی یا در قرارهای بینالمللی تغییر ساعت بدن به دلیل پرواززدگی بوده است.
ممکن است بگویید علت ناموفق بودن در امتحانتان به این دلیل بوده که معلم سوالهای پیچیده زیادی در امتحان مطرح کرده بود.
همین اتفاقها در حالتی که برای فرد دیگر اتفاق بیفتند به شکل دیگری از نظر شما تعبیر خواهند شد:
همکارتان یک جلسه مهم را خراب کرده زیرا تنبل و ناسازگار است (نه اینکه دچار پرواززدگی شده است!)
همکلاسیتان در امتحان موفق نبوده زیرا به اندازه کافی سختکوش و باهوش نیست (نه به این دلیل که او هم در همان امتحان پر از سوالهای پیچیده که شما در آن ناموفق بودید، موفق نشده است.)
اگرچه عوامل مختلفی در شکلگیری این سوگیری میتواند دخیل باشد، اما پیشینه ذهنی مهمترین عامل دخیل در بروز این پدیده است. زمانی که ما خودمان بازیگر یک اتفاق هستیم به تمامی افکار و رفتارمان که در بروز آن اتفاق دخیل بوده است واقف بودهایم. ولی در مورد دیگران ما از افکارشان خبر نداریم و به همین دلیل همه اعمالشان را به ویژگیهای درونی خود فرد نسبت میدهیم.
زمانی که دچار این سوگیری میشویم، ممکن است برداشتهای اشتباهی از اتفاقات داشته باشیم و همه متغیرهایی که میتوانند در بروز یک رفتار نقش داشته باشند را در نظر نمیگیریم.
سوگیری پسنگر
سوگیری گذشتهنگرانه یکی از رایجترین سوگیریهای شناختی است که بیشتر ما در طول روز دچارش میشویم. در سوگیری پسنگر زمانی که فرد با رویدادی مواجه میشود، احساس میکند از ابتدا میتوانسته آن را پیشبینی کند و معمولا در افرادی که دچار این نوع سوگیری هستند این جمله را زیاد میشنویم «من از اولش میدانستم!».
این سوگیری شناختی مصداق ضربالمثل «معما چو حل گشت آسان شود» است. از نمونههایی از این نوع سوگیری میتوان به چند مورد اشاره کرد:
وقتی مسابقه ورزشی تمام میشود اصرار دارد که از اول میدانسته کدام تیم قرار بود برنده شود.
ادعا میکند از اول میدانسته کدام نامزد انتخاباتی قرار است برنده انتخابات شود.
وقتی از جلسه امتحانی بیرون میآید احساس میکند جواب تمام سوالاتی را که پاسخ نداده، میدانسته است.
باور دارد که میتوانسته پیشبینی کند سهام کدام شرکتها در بازار بورس قرار بوده سودآور باشد.
سوگیری پسنگر به دلایل مختلفی میتواند بروز پیدا کند، از جمله توانایی ذهنی ما در یادآوری نادرست پیشبینیهای قبلیمان، تمایل به این باور که وقایع غیرقابل اجتناب هستند و همچنین تمایل به این باور که میتوانستیم وقایع خاصی را پیشبینی کنیم.
اثرات این سوگیری میتواند به دستبالا گرفتن تواناییمان در پیشبینی و در نهایت به ریسکپذیریهای غیرمنطقی و غیرعاقلانه منجر شود.
اثر هاله
تا به حال شده در لحظه آشنایی یک فرد، حس خیلی خوبی دریافت کنید یا بهاصطلاح به دلتان بنشیند؟ یا در نقطه مقابل در برخورد اول بدون هیچ دلیل روشنی از فردی
خوشتان نیاید؟!
اثر هاله دقیقا همین سوگیری شناختی است که در آن بر اساس تأثیر اولیهای که فرد روی ما داشته یا اولین ویژگیای که از آن فرد نظر ما را جلب کرده است – که در بیشتر موارد نیز ویژگیهایی ظاهری است- مبنای قضاوت کلی ما از فرد خواهد شد.
در بسیاری موارد اگر فردی زیبا باشد، ما احساس میکنیم فردی باهوش، مهربان، مودب، خوشخلق و … نیز هست. در صورتی که زیبایی صورت ویژگی کاملا فیزیکی فرد است و قطعا نمیتواند نشانگر ویژگیهای درونی و شخصیتیاش باشد. همه ما هر روز یا تحتتاثیر این سوگیری شناختی قرار میگیریم یا از آن برای اثرگذاری بهره میبریم. از نمونههای دیگر این سوگیری شناختی میتوان به این موارد اشاره کرد:
تصور میکنیم اگر محصولی از سوی شخصیتهای جذاب و شناختهشده تبلیغ شود، قطعا محصول باارزش و باکیفیتی است.
تصور میکنیم نامزد انتخاباتی که با اعتمادبهنفس بیشتری صحبت میکند، حتما فرد باهوشتر و کارآمدتری هم خواهد بود.
پژوهشها نشان داده در دادگاههایی که هیاتمنصفه در رای نهایی دخیل است، در بسیاری موارد چهره فرد متهم روی قضاوتشان در مورد جرم موثر خواهد بود.
عمده علتهای بروز اثر هاله به نوعی با سوگیری تاییدی در ارتباط است. ما به دنبال اثبات نتیجهگیری اولیه خود در مورد فرد هستیم و به همین دلیل ویژگیهایی را میبینیم که میتواند تاییدکننده نظر اولیه ما در موردش باشد. اما این سوگیری ذهنی بهشدت در جامعه و رفتارهای ما اثرگذار است. برای مثال، در یک مصاحبه شغلی، فردی که جذابتر و مشتاقتر برای فرصت شغلی به نظر بیاید معمولا شانس بیشتری برای پذیرفته شدن بهعنوان فردی مستعد، باهوش و کارآمد خواهد داشت.
سوگیری تأییدی
وقتی دچار این نوع سوگیری شناختی میشویم، ناخودآگاه تمایل داریم آن بخشی از اطلاعات را بشنویم یا ببینیم که میتواند تأییدکننده باورهایی باشد که در ذهن ما وجود دارد. درواقع مغز فرد آماده میشود هر اطلاعاتی که میتواند به نحوی تأییدکننده فکر یا باوری باشد که در ذهنش وجود دارد، جمعآوری کند. بهعنوانمثال:
از میان اخبار واکسنهای کووید-۱۹ که این روزها زیاد مطرح میشود، فقط خبرهایی که تأییدکننده موفقیت واکسن موردنظرش باشد یا برعکس خبرهای ناموفق بودن واکسنی را که بهنظرش نمیتواند کارآمد باشد ،میشنود.
وقتی هنگام گفتوگو صحبت به سمت جهت مخالف نظرش کشیده میشود، ناخودآگاه آن بخشها را نمیشنود یا اصلا موضوع بحث را عوض میکند.
تمام وجوه و ابعاد یک موضوع را بهصورت منطقی و عاقلانه در نظر نمیگیرد.
فقط در فضای مجازی افرادی را دنبال میکند که با زاویه فکریاش همسو هستند.
حتی در انتخاب منابع خبری نیز سراغ منابعی میرود که طرفدار دیدگاهش هستند و به آن پروبال میدهند.
علت رخداد این سوگیری بهخوبی روشن نشده است اما بر اساس فرضیاتی که در این رابطه مطرح است، زمانی که مغز بهدنبال اطلاعات تأییدی است، میتواند حجم اطلاعات موردنیاز برای نتیجهگیری و تصمیمگیری را با این فیلتر تا حد زیادی کاهش دهد. از طرفی در این حالت از عزتنفس نیز بهنوعی محافظت میشود. اینکه فرد حس کند باورهایی که داشته همگی درست بوده، حس اعتمادبهنفس بهتری به او میدهد.
دو فردی که در دو سمت مقابل یک موضوع یا تفکر قرار دارند، میتوانند از اطلاعات کاملا یکسان دو برداشت کاملا متفاوت و متقابل به دست بیاورند که هرکدام تأییدکننده طرز فکرشان است. به همین علت پس از مدتی سوگیری تأییدی میتواند به شکلگیری تفکرات متعصبانه ختم شود.
اثر اجماع کاذب
اثر اجماع کاذب نوع دیگری از سوگیریهای شناختی است که طی آن فرد تخمین دستبالایی از تعداد افرادی دارد که با او همعقیده، همنگرش و همنظر هستند و ارزشهای مشترکی دارند. برای مثال:
فکر میکنید که افراد نظر شما را در بحثهای جنجالی مطرح میکنند.
تعداد افرادی که با شما همنظر هستند را دستبالا میگیرید.
تص��ر میکنید که بیشتر مردم میل و خواستهشان کاملا مطابق میل و خواسته شماست.
به عقیده پژوهشگران، اثر اجماع کاذب به دلایل مختلفی رخ میدهد. اول، گروهی از افراد که ما بیشترین زمان را با آنها میگذرانیم یعنی خانواده و دوستانمان اغلب افرادی هستند که بیشترین میزان نزدیکی فکر و عقیده را با ما دارند. به همین دلیل ممکن است این تصور در ما بهوجود بیاید که تفکر و عقیده ما در جامعه غالب است؛ حتی زمانی که در گروههایی غیر از خانواده و دوستانمان قرار داریم باز این تصور را داریم که همه مثل من فکر میکنند.
این موضوع علاوهبر ایجاد تصوری نادرست از اینکه بیشتر افراد جامعه با شما همعقیده هستند، ممکن است به ارزش بیش از حد قائل شدن برای عقاید و تفکراتتان منجر شود. به همین دلیل ممکن است در برخی موارد هنگام تصمیمگیریها اصلا در نظر نگیرید که دیگران چه احساسی از این تصمیم شما پیدا خواهند کرد.
سوگیری لنگر انداختن
در این نوع سوگیری ذهن فرد به اولین اطلاعات که به دست میآورد گیر میکند و بیشتر از آن به دنبال اطلاعات تکمیلی نمیرود. برای مثال:
در مذاکرات تجاری اولین قیمتی که مطرح میشود نقطه لنگراندازی در ذهن افراد خواهد بود و پس از آن بقیه مذاکرات بر مبنای همین نرخ پیش خواهد رفت.
گاهی برخی اعداد به گوشمان میخورد که ممکن است موجب تخمین اشتباه در مورد موضوعی کاملا بیارتباط شود.
پزشکان خیلی محتمل است که در دام این سوگیری ذهنی هنگام معاینه بیمارانشان بیفتند. اولین علائم و شرححالی که بیمار میدهد موجب لنگرانداختن ذهن پزشک در همان اطلاعات اولیه و تشخیص بر مبنای آنها شود.
در این حالت ذهن پزشک از سایر علائمی که بیمار پس از آن شرح میدهد، رد میشود و ممکن است تشخیص به سمت و سویی اشتباه هدایت شود.
گرچه وجود این سوگیری شناختی در مطالعات مختلف به اثبات رسیده اما هنوز سازوکار و علت رخدادش بهخوبی مشخص نشده است. برخی پژوهشها این موضوع را تا حدی وابسته به منبع اطلاعاتی که ذهن در آن لنگر میاندازد، میدانند. در هر صورت این سوگیری شناختی نیز مانند هر سوگیری شناختی میتواند به تصمیمگیریهای نادرست منجر شود. بهویژه که در این حالت معمولا تصمیمگیریها شتابزده و بدون در نظر گرفتن همه موارد و جوانب دخیل در یک موضوع خواهد بود.
اثر اطلاعات نادرست
اثر اطلاعات نادرست از تغییرپذیری خاطرات براساس اتفاقاتی که پس از آن خاطره افتاده صحبت میکند. فردی که شاهد تصادف یا جرم و جنایتی بوده، تصور میکند که صحنه حادثه را بهروشنی به یاد میآورد اما شگفتآور است که براساس نتایج، خاطرات ما میتواند بهراحتی توسط اطلاعاتی که پس از آن خاطره در اختیارمان قرار میگیرد، شکل دیگری به خود بگیرد. برای مثال:
تحقیقات ثابت کردهاند که حتی سوال پرسیدن درخصوص یک رویداد میتواند بهسادگی خاطره آن رویداد را در ذهن فرد تغییر دهد.
تماشای گزارشهای تلویزیونی از یک حادثه و شنیدن روایتی متفاوت میتواند خاطره فردی را که هنگام رخداد آن حضور داشته، تغییر دهد.
شنیدن صحبتهای افراد دیگر در مورد خاطرهای که شما نیز در آن حضور داشتید و روایتی که از دیدگاه آنها شکل گرفته، میتواند تصویر ذهنی شما را از آن خاطره تغییر دهد.
محققان چند عامل را در این پدیده دخیل میدانند؛ اختلاط اطلاعات جدید بهدست آمده با خاطرات قدیمیتر و همچنین در برخی موارد، پرشدن جاهای خالی در خاطره با اطلاعات جدید میتواند موجب تغییر خاطره شما نسبت به آنچه واقعا اتفاق افتاده است شود.
اثرات این پدیده میتواند از تغییر خاطرات کوچک تا اشتباهاتی مهم متفاوت باشد. ممکن است به اشتباه تصور جدیدی از اتفاقی که سر کار برایتان رخداده ایجاد شود یا حتی شاهد یک پرونده جنایی، مضنونی را به اشتباه به عنوان متهم شناسایی کند.