سایت بدون – هاروکی موراکامی نویسنده ژاپنی از نویسندگان مشهور و محبوب بین کتابخوانهای ایرانی است. داستانهای موراکامی همیشه حال و هوای خاص خودشان را دارند و میان قصهای واقعی و به قول معروف رئال اتفاقات عجیبی میافتد که در واقع سبک موراکامی است اما «جنگل نروژی» با تمام این آثار متفاوت است.
اثری کاملاً رئال با داستانی واقعی درباره عشق و جوانی. کتابی که موراکامی آن را در سال ۱۹۸۷ نوشت و منتشر کرد اما پس از ۳۰ سال به فارسی ترجمه شد. همان زمان که کتاب منتشر شد بعضی خوانندگان آثار موراکامی فکر کردند او از داستانهای همیشگی اش عقبنشینی کرده اما خودش گفت این داستان برایش یک ماجراجویی و چالش بوده و میخواسته خودش را محک بزند.
جنگل نروژی یک داستان عاشقانه است، اما نه یک داستان عاشقانه معمولی. داستانی است درباره بزرگ شدن، زندگی و مرگ. داستانی است که ساده و با احساس روایت میشود، داستانی درباره عشق، احساسات، زندگی، مرگ، هنر، آزادی و مسئولیتپذیری
«جنگل نروژی» درباره زندگی جوانی بهنام تورو واتانابه در دهه ۱۹۶۰ در توکیوست. زندگی تورو با زندگی دو دوستش گره خورده است. دوستانی که مسیرهای زندگی آنها مسیر زندگی تورو را هم تحت تأثیر قرار داده و شکل میدهد. شکل و شمایلی که خیلی وقتها خوب نیست. وقتی این کتاب را میخواندم به این فکر میکردم که تصمیمهایی که میگیریم و فکر میکنیم فقط به خودمان مربوط است چقدر میتواند زندگی دیگران را تغییر دهد، چقدر آزارشان میدهد و چقدر همه چیز را برایشان سختتر میکند.
تورو واتانابه درگیر همین تغییرها میشود که توسط دوستانش یعنی کیزوکی و نائوکو رقم میخورد. موراکامی این بار بدون پیچ و خمهای همیشگی داستانی سرراست را تعریف میکند و البته مثل همیشه بهخوبی این کار را انجام میدهد. حتی اگر «جنگل نروژی» شبیه دیگر آثارش نباشد و حتی اگر سبک همیشگی موراکامی را دوست داشته باشید بعید است که از این کتاب خوشتان نیاید. موراکامی قصه گوی خوبی است.
رمان در فضایی کاملا رئال نوشته شده و ماجرای دو جوانی است که بعد از خودکشی دوست مشترکشان، با تنهایی، ترس و احساساتی متزلزل روزگار می گذرانند و نویسنده از این دریچه راوی بی سر و صدای افسانه انسان هاست.
شعر « جنگل نروژی : این پرنده پریده است» توسط جان لنون و پل مک کارتنی نوشته شده و توسط گروه بیتلز در سال ۱۹۶۵ اجرا شده است. جنگل نروژی یکی از آهنگ های محبوب هاروکی موراکامی می باشد. این علاقه منجر شده تا موراکامی عنوان جنگل نروژی را برای کتابی که در سال ۱۹۸۷ در ژاپن منتشر کرد انتخاب کند.
جدای از عنوان جنگل نروژی این محتوی کتاب بود که باعث گردید که در مدت کوتاهی محبوبیت فراوانی میان مردم ژاپن کسب کند. می توان گفت که هاروکی موراکامی شهرت جهانی خود را وام دار این کتاب است، زیرا پس از انتشار آن بود که توسط مردم ژاپن و بعد تمام دنیا شناخته شد. کتاب جنگل نروژی در ابتدا به زبان ژاپنی منتشر گردید و در سال ۱۹۸۹ برای اولین بار به انگلیسی ترجمه گردید.
تورو واتانابه راوی و شخصیت اصلی داستان جنگل نروژی است که عبارت نقل شده در ابتدای متن از زبان وی است. وقتی واتانابه آهنگ جنگل نروژی را می شنود یاد خاطرات بیست سال پیشتر زمانی که تنها هجده ساله بود و آماده می شد تا به دانشگاه برود می افتد و در ادامه کتاب، داستان سرگذشت خود در این سنین را برای خواننده بازگو می کند.
واتانابه داستان بهترین دوستش در دوران نوجوانی به نام کیزوکی و دوست او که دختری به نام نائوکو بود را نقل می کند، اینکه کیزوکی خودکشی می کند و رابطه وی با نائوکو رفته رفته عمیق تر می شود و آنها عاشق یکدیگر می گردند. لیکن بیماری خاص نائوکو و روحیه بسیار گوشه گیرش باعث می گردد تا مسیر داستان تغییر کند و واتانابه در ادامه با دختری به نام میدوری آشنا می شود و با گذشت زمان نسبت به او علاقه مند می گردد.
در ادامه داستان جنگل نروژی ، احساس عذاب وجدان نسبت به نائوکو و یاد و خاطره کیزوکی باعث سردرگمی واتانابه می گردد و برای رهایی از این وضعیت وی از توکیو خارج می شود و با دختری دیگر به نام ریکو که هم اتاقی نائوکو بود کمک می گیرد و در نهایت درمی یابد که از میان افراد نامبرده عشق واقعی وی کدام است و سعی می کند تا با وی تماس گرفته و این موضوع را با وی در میان بگذارد. داستان کتاب در اینجا پایان می یابد.
با اقتباس از کتاب جنگل نروژی فیلمی با همین نام در سال ۲۰۱۰ به کارگردانی ترن آن هونگ ساخته شد که با استقبال نسبتا خوبی از سوی مخاطبین و منتقدان رو به رو شد.
جملاتی از متن کتاب
- آن زمان ۳۷ سال داشتم . در حالی که هواپیمای۷۴۷ عظیم الجثه با نزدیک شدن به فرودگاه هامبورگ در مه غلیظی فرو می رفت، کمربند صندلی ام را بستم. باران سرد نوامبر زمین را در خود غرق می ساخت و حال و هوای مناظر فنلاند را در ذهن تداعی می کرد: کارکنان فرودگاه با لباس های ضد آب ، ساختمان دور افتاده فرودگاه، بیلبورد BMW . خب – دوباره آلمان . وقتی هواپیما به زمین نشست ، موسیقی ملایمی از بلندگوهای سقفی در فضا پیچید: نسخه ی ارکستری زیبای از جنگل نروژی بیتلز. این ملودی همیشه قلبم را به لرزه در می آورد، اما این بار ضربه از همیشه سخت تر بود.”