بایگانی برچسب: داستان ضرب المثل

ریشه و داستان ضرب المثل «نمک گیر شده است»

سایت بدون – یعقوب لیث صفاری پیش از این که سردار بزرگ ایرانی شود، دزد و راهزن بود ، دزدی ماهر که در همان زمان هم رگه هایی از جوانمردی را از خود نشان می دهد ، او روزی به زیر قصر حاکم سیستان «درهم بن نصر» تونلی کشید و از زیر زمین در حالی نگهبانان در محوطه قدم می …

توضیحات بیشتر »

ریشه و داستان ضرب المثل « کوه را با سوزن سنبیدن »

سایت بدون – سنبیدن در معنی یعنی خراش دادن و سوراخ کردن ، حالا شما تصور کنید که یک سوزن در دست گرفته اید و می خواهید در درون یک کوه یک سوراخ مثل تونل درست کنید ، خودتان چه می گویید؟ کار بی فایده و بی هوده کردن ایرانی ها در فرهنگ عامه خود ضرب المثل های زیادی در …

توضیحات بیشتر »

داستان و ریشه ضرب المثل «جنگ زرگری میانجی نمی خواهد »

سایت بدون – در قدیم بازار زرگرها معمولا در یک جای شهر بود، جایی که طلا و جواهر فروش ها کنار هم قرار می گرفتند ، این طلا فروش ها معمولا با هم رابطه داشتند و بلد بودند چگونه می توان یک مشتری را در شرایطی قرار داد که حتما خرید کند ، به عنوان مثال کسی وارد مغازه ای …

توضیحات بیشتر »

ریشه و داستان ضرب المثل «حالا چه کسی زنگوله را گردن گربه بیاندازد؟»

سایت بدون – یک گربه بی رحم و تیز چنگی بود که امان از موش ها بریده بود و تعداد بسیاری از آن ها صید کرده بود ، بقیه هم از دست او در امان نبودند و نمی توانستند از سوراخ خود بیرون بیایند ، یک روز موش ها دور هم نشستند تا ببینند برای نجات از دست او چه …

توضیحات بیشتر »

ریشه و داستان ضرب المثل«آب تو هونگ نکوفتم، زیرسبیلشو نروفتم »

سایت بدون – آب تو هونگ کوفتن را خودتان می دانید یعنی چه! هونگ همان هاون است و آب را به خاطر فرم مایع بودنش نمی توان کوفت یا به قولی خرد کرد، برای همین آب در هاون کوفتن معنای همان کار غیرممکن را می دهد ، خب زیر سبیل یک نفر را آب و جارو کردن هم غیر ممکن …

توضیحات بیشتر »

ریشه و داستان ضرب المثل« وقتی ابره، همه جا ابره»

سایت بدون – هوای ابری نشانه ای از دلگیری است ، نشانه ای از دلتنگی است ، وقتی دلت می گیرد و حوصله هیج کاری نداشته باشی ، هیچ فرقی نمی کند که کجا باشی ، همه جا همین طور است ، درست مثل هوای ابری که همه جای شهر ابری می شود و انگار هیچ راه گریزی از آن …

توضیحات بیشتر »

داستان و ریشه ضرب المثل « دعاکن بابات بمیره ،این مکتبدار نشد …»

سایت بدون – در قدیم که مدرسه نبود ، کودکان به مکتب می رفتند و درس می خواندند ، مکتبدارها که معمولا به آن ها آخوند می گفتند ، به این کودکان سواد مقدماتی و قرآن خواندن می آموختند ، مثل همین روزها برای کودکان سخت بود که صبح زود از خانه و بازی دل بکنند و تحت آموزش قرار …

توضیحات بیشتر »

ریشه و داستان ضرب المثل « هم دزد می نالد و هم کاروان »

سایت بدون -در گذشته دور حمل و نقل کالا کاری بس خطر ناک بود ، علاوه بر مسیرهای سخت و ناهموار از میان کوه و دشت ، رهزن ها و دزدان در جا به جای مسیر کمین کرده و کالای کاروان را غارت می کرد، گاهی وضعیتی پیش می آمد که کالای یک کاروان آن قدر کم بود که راهزن …

توضیحات بیشتر »

ریشه و داستان ضرب المثل « برگی در آب ،کشتی صد مور می شود»

سایت بدون -یک برگ از درخت جدا افتاده را در نظر بگیرید، به نظر می رسد که این برگ دیگر هیچ فایده ای نداشته باشد اما همین برگ بدون این که ما بدانیم ، می تواند صدها مورچه که گرفتار آب شده باشد را از مهلکه نجات بدهد ، این ضرب المثل زمانی به کار می رود که بخواهیم به …

توضیحات بیشتر »

ریشه و داستان ضرب المثل «آدم دروغگو کلاهش سوراخ است »

سایت بدون – می گویند در جمعی فردی دروغگو داشت حرف می زد با آب و تاب …به یک باره یکی فریاد زد:«آدم دروغگو کلاهش سوراخ است» او بلافاصله کلاهش را از سر برداشت و نگاه کرد و همه فهمیدند که او دروغگو است ، این ضرب المثل زمانی به کار می رود که بخواهند بگویند که دروغ تو را …

توضیحات بیشتر »