سایت بدون – روزی مردی که شترش را گم کرده بود، به پسر بچه ای رسید که سر دو راهی نشسته بود و از او پرسید:«شتر من را ندیدی» پسرک پرسید :« همان شتر که چشم چپش کور است و در یک لنگه بار آن شیرینی و در لنگه بار آن ترشی است » مرد گفت:« بله ! از کدام …
توضیحات بیشتر »