مریم طالشی/گزارشنویس سایت بدون -«مِردل» هرچه چشم انداخت، «گراناز» را ندید. عادت همیشهاش بود. چشمهایش همه جا دنبال گراناز میگشت، حتی حالا که دیگر نبود. نبود؟ مگر میشود گراناز نباشد؟ مِردل باشد و گراناز، نه؟! کجا فکر میکرد چنین روزهایی هم برسد. زنها سرها را پایین انداخته بودند و گوشه سربندها را به چشم کشیده بودند. مردها خاموش پیش میرفتند. …
توضیحات بیشتر »