سایت بدون – به سلیمان پیامبر گفتند: آب حیات در اختیار توست میخواهی بنوش. سلیمان با بوتیمار در این باب مشورت کرد و بوتیمار عرض کرد: اگر فرزندان و دوستان هم از این آب بهرهای داشته باشند چه بهتر، وگرنه چه ثمر دارد این زندگی که هر چهار روزی فراق و مرگ یکی از عزیزان را دیدن؟ بگو به خضر …
توضیحات بیشتر »بایگانی برچسب: داستان کوتاه
حکایت کوتاه/ من گوش دادم فقط
سایت بدون -کشاورزى ساعت گرانبهایش را در انبار علوفه گم کرد. هرچه جستجو کرد، آن را نیافت. از چند کودک کمک خواست و گفت هرکس آنرا پیدا کند جایزه میگیرد. کودکان گشتند اما ساعت پیدا نشد. تا اینکه پسرکى به تنهایى درون انبار رفت و بعد از مدتى بهمراه ساعت از انبار خارج شد. کشاورز متحیر از او پرسید چگونه …
توضیحات بیشتر »حکایت کوتاه/دو بهم زنی شاه عباس جواب نداد
سایت بدون -میرداماد سوار بر اسب در جاده جلو می رفت. شاه عباس صفوی و همراهانش کمی جلوتر بودند. شیخ بهائی سوار بر اسب چابکی جلوتر از همه پیش میرفت.اسب شیخ جست و خیز میکرد و سوارش محکم به زین چسبیده بود تا زمین نخورد.میرداماد سرعت اسبش را زیادتر کرد اما اسب نمی توانست اندام سنگین او را جلو ببرد.عباس …
توضیحات بیشتر »حکایت کوتاه/ نادر یک سکه نمی دهد
سایت بدون – زمانی که نادر شاه افشار عزم تسخیر هندوستان داشته در راه کودکی را دید که به مکتب میرفت.از او پرسید: پسر جان چه میخوانی؟– قرآن.– از کجای قرآن؟– انا فتحنا…. نادر از پاسخ او بسیار خرسند شد و از شنیدن آیه فتح فال پیروزی زد.سپس یک سکه زر به پسر داد اما پسر از گرفتن آن اباکرد.نادر …
توضیحات بیشتر »حکایت کوتاه/ مرا با او محشور نکن
سایت بدون – روزى حضرت عیسى (ع) از صحرایى مىگذشت. در راه به عبادتگاهى رسید که عابدى در آنجا زندگى مىکرد. حضرت با او مشغول سخن گفتن شد. در این هنگام جوانى که به کارهاى زشت و ناروا مشهور بود از آنجا گذشت. وقتى چشمش به حضرت عیسى (ع) و مرد عابد افتاد، پایش سست شد و از رفتن باز …
توضیحات بیشتر »حکایت کوتاه / چیزهایی هست که ما نمی دانیم
سایت بدون – دو فرشته مسافر، برای گذراندن شب، در خانه یک خانواده ثروتمند فرود آمدند.این خانواده رفتار نا مناسبی داشتند و دو فرشته را به مهمانخانه مجللشان راه ندادند. بلکه زیر زمین سرد خانه را در اختیار آنها گذاشتند.فرشته پیر در دیوار زیر زمین شکافی دید و آن را تعمیر کرد. وقتی فرشته جوان از او پرسید چرا چنین …
توضیحات بیشتر »حکایت تاریخی / اصالت مهم است یا تربیت
سایت بدون – روزی شاه عباس به شیخ بهایی گفت : آدم ها در جامعه بر اساس تربیت عمل می کنند یا اصالت شیخ بهایی جواب داد: از نگاه من اصالت شاه عباس گفت: من فکر می کنم تربیت بیا تا چیزی به تو نشان بدهم با هم به درون کاخی رفتند کاخ تاریک بود و شاه عباس دست هایش …
توضیحات بیشتر »حکایت کوتاه/ هیچ چیز بی حکمت نیست
پادشاهی هنگام پوست کندن سیبی با یک چاقوی تیز انگشت خود را قطع کرد. وقتی که نالان طبیبان را میطلبید وزیرش گفت: «هیچ کار خداوند بیحکمت نیست.» . پادشاه از شنیدن این حرف ناراحتتر شد و فریاد کشید: «در بریده شدن انگشت من چه حکمتی است؟» و دستور داد وزیر را زندانی کنند. روزها گذشت تا اینکه پادشاه برای شکار …
توضیحات بیشتر »