سایت بدون – ویلیاموینچستر پسر < اولیور وینچستر صاحب معروف کارخانه اسلحهسازی و وارث ثروت و شهرت او بود. تفنگ وینچستر که به «تفنگ هنری» معروف است انقلابی در طراحی اسلحه به وجود آورد.
در زمان جنگهای داخلی آمریکا شرکت اسلحهسازی وینچستر به ثروتی دست نیافتنی رسید و با قراردادهایی که با دولت میبست، روز به روز متحولتر میشد . در سپتامبر سال ۱۸۶۲ در زمان اوج جنگهای ایالتی آمریکا، خانواده وینچستر در نیوهیون واقع در ایالت < کانکتیکات میزبان جشن ازدواج ویلیام ورت وینچستر و سارا پاردی عروس ریزنقش، جذاب و گیرای خانواده وینچستر بودند
داستان ساخت خانه وینچستر در کالیفرنیا از مرگ ویلیام ویرت وینچستر همسر سارا وینچستر، در سال ۱۸۸۱ شروع می شود. مرگ او باعث شد تا ثورت بسیار زیادی به همسر بیوه اش یعنی سارا برسد طوری که بیشتر از ۲۰ میلیون دلار پول و ۵۰ درصد سهام شرکت به او رسید به گونه ای که سارا وینچستر روزی ۱۰۰۰ دلار درآمد داشت.
این پول د آن دوران مقدار بی نهایت زیادی محسوب می شد اما برای سارا صروت اهمیتی نداشت، هیچ چیز نمی توانست مرحم درد و رنج های او باشد. ۱۵ سال قبل تر، سارا در طی یک حادثه،دختر نوزادش را از دست داده بود و از دست دادن همسرش تراژدی بزرگ دیگری بود که در زندگی او اتفاق افتاد و باعث شد عمیقا دچار شوک شود. در واقع او در طی مدت ۱۵ سال، خانواده اش را از دست داده بود.
سارا که بیوه شده بود، وارث بیست میلیون دلار ثروت (که در آن زمان ثروتی افسانهای بود) و نیمی از کارخانه اسلحهسازی شد ولی این پولها نمیتوانست ذرهای از غم و اندوه سارا را که سوگوار از دست دادن دو نفر از عزیزترین کسانش بود، بکاهد. یکی از دوستانش که پریشانحالی شدید او را دید به او توصیه کرد پیش یک <مدیوم> برود. آن زمان در آمریکا اعتقاد به عالم ارواح و احضار روح بسیار متدوال بود و عجیب به نظر نمیرسید شخصی که در وضعیت روحی سارا قرار داشت به این راهحل روی آورد. ملاقات سارا با مدیوم، این تفکر او که نفرین، دامنگیر خانواده منچستر شده است را تشدید کرد و زندگی او را تا آخر عمر تغییر داد
او با مدیومی آشنا شد که قبول کرد برای این بیوه ثروتمند احضار روح کند. او در اتاقی تاریک و دودآلود به حالت خلسه فرو رفت و گفت روح شوهر سارا را به اتاق آورده است و میگوید علت بهوجود آمدن این نفرین را میداند. مدیوم از زبان <ویلیام وینچستر> گفت، نفرینی که در خانواده وینچستر میباشد به خاطر اسلحههایی است که آنها ساختهاند و جان هزاران انسان بیگناه را گرفتهاند. مدیوم گفت: ارواح آن مردگان، خانواده وینچستر را رها نمیکنند و با گرفتن جان ویلیام و دخترشان <آنی> میخواستند از آنها انتقام بگیرند.
ولی چه چیزی این نفرین را از بین میبرد؟ مدیوم از قول روح به سارا گفت که باید خانهشان در <نیوهیون> را بفروشد و به سمت غروب خورشید برود. در آن هنگام روح ویلیام او را راهنمایی خواهد کرد و خانهای جدید برای او و ارواحی که زندگی او را تسخیر کردهاند، پیدا خواهد کرد. مدیوم به او گفت: <وقتی بالاخره خانه مورد نظر ویلیام را یافتی، باید بلافاصله آن را بخری و تا آخر عمر و بیوقفه آن را بسازی.
اگر به ساختن ادامه بدهی زنده میمانی و اگر آن را متوقف کنی خواهی مرد.> سارا در اولین فرصت خانه خود در <نیوهیون> را فروخت و رو به سوی غرب سفری را آغاز کرد تا بالاخره به مقصد رسید. آنجا دره <سانتا کلارا> نام داشت که هماکنون در جنوب <سانفرانسیسکو> قرار دارد. او در آنجا یک خانه ۷۱ اتاقه پیدا کرد که متعلق به یک پزشک بود. سارا آن خانه را که در زمینی وسیع قرار داشت خرید و با مشورتهای مکرر با مدیوم، تا آخر عمرش آن را ساخت.
بارها اتفاق افتاد که کارگران، اتاقهایی را میساختند و بعد از تکمیل شدن به دستور سارا آنها را خراب و به شکل جدیدی بازسازی میکردند. آنها آنقدر ساختند و ساختند که عمارت جدید وینچستر، ساختمانی هفت طبقه شد که در راهروهای پیچ در پیچ آن چهل اتاق خواب، سیزده حمام، پنچ یا شش آشپزخانه و دو سالن جشن دیده میشد.
صرفنظر از انگیزههای خرافاتیِ فعالیتهای ساختمانی که ۳۸ سال از عمر خانم وینچستر و بسیاری از صنعت گران را به خود اختصاص داد، حاصل کارهای ایشان عمارتی است عجیب و باورنکردنی که امروزه یک محل توریستی به حساب میآید. این عمارت ۱۶۰ اتاقه برخلاف سایر خانههای هم عصر خود دارای سیستمهای مدرن گرمائی (کانالهای بخار و هوای گرم) چراغهای گازی که با فشار یک دکمه روشن میشوند، سه عدد آسانسور فعال، و ۴۷ عدد بخاری است.
جدای از مواردی چون سقفهای گردان، کف پوشهای میناکاری شده، چلچراغهای نقره و طلا، و پنجرههای شیشهای مشبک که هر کدام نشان دهنده خلاقیتهای هنری فراوانی است، جای جای خانه شامل عجایب زیادی چون درها و پنجره هائی که رو به دیوار باز میشوند، راه پله هائی که به هیچ جاختم نمیشوند، و تعداد بیشماری بخاری، راه پله، در و پنجره اضافی، انواع سیستمهای گرمائی و غیرهاست.
در این عمارت راهروهای پیچ در پیچی وجود دارند که هیچ جایی را به جای دیگر وصل نمی کنند… درب هایی که به هیچ جایی باز نمی شوند… دیوارهایی که اتاق هایی پنهان در پشتشان وجود دارد، اتاق هایی که هیچ حساب و کتابی در ساختشان وجود نداشته و هر یک به شکلی ساخته شده اند… خانه ای که ۱۶۰ اتاق دارد و تنها یک بیوه زن تنها در آن زندگی می کرده است.
سالن های رقص و آوازی که هیچ کس از آن ها استفاده نمی کرده و تنها مکانی برای رقص و شادی ارواح بوده، وسایلی ساخته از طلا، سه آسانسور مدرن، کف پوش هایی میناکاری شده و دیدنی، لوسترهایی نقره فام، شیشه هایی مشبک و رنگی و هزاران جذابیت دیگر که به مرور با آن ها آشنا می شویم.
این خانه آن قدر گمراه کننده است که به گردشگران شدیدا توصیه می شود از گروه ها جدا نشده و به تنهایی وارد عمارت نشوند، زیرا بدون شک گم شده و راه خروجشان را نخواهند یافت. حقیقتا هم گردش در عمارتی با ۱۶۰ اتاق تو در تو، ۲۰۰۰ درب، ۱۰۰۰۰ پنجره، ۴۷ راه پله، ۱۳ حمام و ۶ آشپزخانه کار آسانی نیست.