به بهانه فیلم مسخره باز ساخته همایون غنی زاده / شغل های عجیب در سینمای ایران

سایت بدون -همه آن ماجراهای عجیب و غریب و خیال‌انگیز «مسخره‌باز» در یک سالن آرایشگاه مردانه یا به قول کاظم‌خان (علی نصیریان) در یک سلمانی اتفاق می‌افتد؛ همین مکان ضمن این‌که استفاده جذاب و خلاقانه و مبتنی بر ذوقی از حرفه آرایشگری می‌کند و کلی شوخی و صحنه بامزه از آن بیرون می‌کشد، محلی است که گره برخی اتفاقات و رخدادهای قصه هم در آنجا می‌افتد و پای شخصیت‌های تعیین‌کننده در فیلم همچون سرهنگ کیانی نیز به آنجا کشیده می‌شود. اما کمتر پیش می‌آید کارگردان‌ها همچون کاری که همایون غنی‌زاده در مسخره‌باز کرده، سراغ شغل و حرفه‌ای در سینما بروند و در جهت پیشبرد قصه، بهره دراماتیکی هم از آن ببرند. درواقع بیشتر وقت‌ها با شخصیت‌هایی در نقش‌های اصلی سروکار داریم که اساسا شغلی ندارند و در قصه، به لحاظ شغل و حرفه، بی‌هویت به نظر می‌رسند یا اگر هم شغلی دارند صرفا در حد فیلمنامه و روی کاغذ است و دست بالا کمی فقط نشانه‌های ظاهری و دم‌دستی آن حرفه را در فیلم هم می‌بینیم و به‌ندرت شخصیتی هویت‌مند در فیلم‌های سینمایی ایران می‌بینیم که حرفه‌اش، نقش موثری در درام ایفا کند. همان‌طور که شغل، در زندگی واقعی، نشانه‌ای مهم برای ابراز وجود و هویت آدم در اجتماع و در مواجهه با افراد دیگر است، در سینما و در بحث شخصیت‌پردازی هم باید بهای بسیار بیشتر از اینها به شخصیت‌های فیلمنامه داده شود تا آنها به لحاظ انسانی و از نظر هویتی، بعد پیدا کنند و برای مخاطب، باورپذیر باشند. البته به‌جز کم‌کاری و قصور در بحث فیلمنامه و کارگردانی و شخصیت‌پردازی، یکی از دلایلی که در سینمای ایران، کمتر سراغ شغل‌ها و مکان‌های شغلی رفته‌اند، اعتراضات و گلایه‌هایی است که نماینده‌های برخی صنوف و مشاغل نسبت به برخی فیلم‌ها و شخصیت‌های آنها نشان می‌دهند و همین می‌شود که فیلمسازان، ترجیح می‌دهند عطای شخصیت‌های هویت‌مند و شاغل را به لقایش ببخشند تا از اعتراضات احتمالی نمایندگان صنوف و مشاغل مختلف، فرار کنند. عجالتا اینجا و در حد بضاعت صفحه، سراغ برخی فیلم‌هایی رفتیم که شغل شخصیت‌ها، سروشکل مشخص و واضحی دارد و مکان شغلی او هم، پیوندی تفکیک‌ناپذیر با قصه و روایت دارد. استودیوی تلویزیون
در فیلم شاید وقتی دیگر، استفاده دراماتیک و متفاوتی از استودیوهای تلویزیونی می‌شود و تمرکز اصلی و اولیه قصه در این محیط است و مدبر، گوینده گفتار متن فیلم‌های تلویزیونی، در نمایی از یک مستند ناگهان همسرش کیان را در ماشین مردی دیگر می‌بیند و دچار ظن می‌شود. درواقع هم شغل و شخصیت اصلی مرد و هم فضای شغلی او در این فیلم بهرام بیضایی، پیوندی تعیین‌کننده با اثر دارد.

بنگاه معاملات ملکی
از آن حرفه‌های جذاب و پر از حرف و عمل که در فیلم و سریال‌های زیادی سراغ آن رفته‌اند، اما کمتر پیش آمده که در اثری روی آن تمرکز کنند و شخصیت‌های اصلی یک قصه از اهالی بنگاه معاملات ملکی باشند و اتفاقات مهم و تعیین‌کننده داستان در آنجا بیفتد. اما در کمدی خاطره‌انگیز مهریه بی‌بی، اصغر‌هاشمی سراغ این شغل پرماجرا رفته و علیرضا خمسه در آن نقش یک بنگاهی به نام اسدی را بازی می‌کند که با دلال دیگری همدست می‌شود تا زمین بی‌بی (پروین دخت یزدانیان) را مفت و ارزان
از چنگش درآورد.  

ایستگاه راه‌آهن
 سوزنبان راه‌آهن یا بهره‌بردار ایستگاه، مأموری در راه‌آهن است که مسؤولیت تغییر مسیر سوزن ریل را به‌عهده دارد.
حرفه‌ای ظاهرا تکراری و ملال‌انگیز که احتمالا کمتر کارگردانی در سینما را مشتاق کند که برای یک روایت سینمایی سراغی از آن بگیرد،  امـا سهـــراب شهیـــدثـــالث در فیلم طبیعت بی‌جان اتفاقا برای روایت یک زندگی مبتنی بر ملال و تکرار
و کرختی گذران زندگی، قصه یک سوزنبان کهنسال را به تصویر می‌کشد که خبر بازنشستگی و جایگزینی‌اش با یک جوان را به او می‌دهند. 

سالن پذیرایی
سالن پذیرایی و تالار عزا و عروسی، یکی از مکان‌های مستعد داستان است و هرکدام از آن آدم‌هایی که کارهای مختلف و ریز و درشت پذیرایی و خدماتی را آنجا انجام می‌دهند، ظرفیت قصه‌پردازی را دارند. فیلم بیست ساخته عبدالرضا کاهانی، استفاده تاثیرگذاری از این محیط شغلی می‌کند و سرنوشت همه شخصیت‌ها از خود سلیمانی، صاحب سالن تا کارگران این مجموعه به خود قصه گره خورده است. فیلم دیگری هم باز این فضا و سالن پذیرایی را دستمایه قصه قرار می‌دهد. «نیمه شب اتفاق افتاد» ساخته تینا پاکروان است.

رستوران
رستوران، در فیلم‌های بسیاری به عنوان مکان فیلمبرداری استفاده شده، اما کم پیش می‌آید که رستوران، نقش مهم و کاربردی در قصه داشته باشد. یکی از موارد استثنایی در این زمینه، ماهی‌ها عاشق می‌شوند ساخته دکتر علی رفیعی است که با آن صحنه‌پردازی‌های پر از رنگ و لعاب، تعریف تازه و زیبایی‌شناسانه‌ای از حرفه رستوران‌داری می‌دهد. ضمن این‌که آن عشق سال‌های دور دو دلداده میانسال فیلم یعنی آتیه-که صاحب رستوران است-و عزیز هم از طریق همین غذا و آن سفره‌های رنگارنگ و خوشمزه، دوباره زنده می‌شود .

غسالخانه
دور از جان نازنین شما، غسالخانه، مرده‌شورخانه و قبرستان، مکانی مهم در شهر است و اتفاقا هم جزو آن جاهایی است که سروکار آدمی بالاخره و خواسته یا ناخواسته به آنجا می‌افتد. محسن امیریوسفی در خواب تلخ، سراغ این محل و آدم‌های شاغل در آن می‌رود و اصلا شخصیت اصلی فیلم-اسفندیار-یک تنه پیش‌برنده درام است و حوادث اصلی فیلم در محیط کاری و تحت فرمان و اراده او روایت می‌شود.

چاپخانه
در فیلم تحسین‌شده «نیاز» ساخته علیرضا داودنژاد، چاپخانه یک مکان تعیین‌کننده در قصه است و همه درگیری‌ها و پیوندهای عاطفی دو نوجوان که شخصیت‌های اصلی فیلم هستند در آنجا رخ می‌دهد. ضمن این‌که خود چاپخانه هم فضای جالب و کنجکاو برانگیزی برای مخاطب دارد.

مطلب پیشنهادی

ریشه و داستان ضرب المثل «قاپ قمارخونه‌است»

سایت بدون- قاپ یکی از ۲۶ استخوان پای گاو و گوسفند است که به شکل …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *