متهم: «میخواستیم از شر محسن رها شویم. او را عقب خودرو پراید دوستم انداختیم و از آنجا که مقاومت میکرد، کتکش زدیم، اما باز میخواست مقاومت کند، برای همین من سیم شارژر را دور گردنش انداختم، فقط میخواستم او را بترسانم، اما ناگهان بیهوش شد. ما ترسیدیم و در اتوبان امام علی(ع) او را به داخل کانال آب انداختیم»
[شهروند] پیرمرد ثروتمند، قربانی توطئه هولناک ۶ جوان شد. مرد هفتادوشش سالهای که پس از آشنایی با یک دختر زندگیاش از این رو به آن رو شد و درنهایت نیز وارد یک بازی شد که به مرگ دردناک او انجامید. دختر جوان و پنج همدستش توانستند یک بار از خانه ویلایی این پیرمرد سرقت میلیونی کنند، اما باز هم به این موضوع قانع نشدند. آنان در نقشهای دیگر سعی کردند دوباره از آن خانه دزدی کنند، ولی این سرقت ناکام به قتل مرد هفتادوشش ساله منجر شد. سارقان خشن، قربانی خود را ربودند تا خانه او را خالی کنند. آنها طعمه خود را آنقدر کتکزدند تا اینکه نفسهایش قطع شد. جسد او را در کانال آبی در اتوبان امامعلی(ع) انداختند و درنهایت نیز پرونده زندگی این پیرمرد بسته شد. درحال حاضر نیز چهار نفر از متهمان این پرونده دستگیر شده و همگی به اجرای این نقشه خطرناک اعترافکردهاند. پلیس به دنبال دو متهم فراری این پرونده است.ماجرا از روز هفدهم خردادماه آغاز شد. دختری جوان به پلیس مراجعه کرد و از ناپدیدشدن پدرش خبر داد. او دراینباره به مأموران گفت: «پدرم در خانه ویلاییاش در شریعتی تنها زندگیمیکرد. من و خانوادهام نیز در طبقه بالای همان خانه زندگی میکنیم. اما پدرم ساعتهاست که از خانه بیرون رفته است و موبایلش را هم پاسخ نمیدهد.»
بلافاصله موضوع در دستور کار مأموران پلیس قرار گرفت و آنان در بررسی تماسهای پیرمرد گمشده، شماره تلفن دختری را دیدند که بارها با این مرد تماس گرفته بود، بنابراین دختر جوان به نام سهیلا دستگیر شد. سهیلا در بازجوییها راز هولناکی را فاش کرد و گفت: «من از مدتی پیش با این پیرمرد به نام محسن در ارتباط بودم. درواقع از طریق یکی از دوستانم با حامد آشنا شدم. حامد به من گفت که اگر با محسن رفتوآمد کنم، میتوانم پول خوبی از طریق او به جیب بزنم، برای همین با او آشنا شدم. در همان زمان با حامد نقشه سرقت از خانه او را کشیدیم. حامد چهار نفر از دوستانش را اجیر کرد و زمانی که محسن در خانه نبود، به آنجا رفتند و کلی پول و طلا دزدیدند. من کلید خانه را به آنان داده بودم. یک ماه پیش بود که سرقت کردیم. به غیر از کارت محسن که ۶٧میلیون تومان پول داشت، کلی هم طلا برداشتیم. اما بعد از گذشت مدتی حامد گفت که میخواهند دوباره از خانه محسن سرقت کنند. آنها محسن را ربودند تا خانه خالی شود و سرقت کنند. دیگر از بقیه ماجرا خبر ندارم.»
با این اظهارات در تحقیقات بعدی مشخص شد که یک پرونده سرقت از خانه محسن نیز در پلیس آگاهی باز است، بنابراین مأموران پلیس سراغ حامد رفتند و او را دستگیر کردند. حامد در بازجوییها به پلیس گفت: «من مستأجر یکی از مغازههای محسن بودم. سالها مغازهاش را اجاره کرده بودم، اما به خاطر یک اختلاف مالی کوچک مرا از مغازه بیرون کرد. با کاری که او کرد، کلی ضرر کردم، برای همین از او کینه به دل گرفتم و از طریق سهیلا تصمیم گرفتم با سرقت از خانهاش دست به انتقام بزنم، اما روز حادثه من به خانه محسن نرفتم. چهار نفر از دوستانم به آنجا رفتند و نمیدانم چه بلایی سر محسن آوردهاند. من فقط نقشه را کشیدم و آنها را راهی خانه محسن کردم.»
در ادامه دو نفر دیگر از متهمان دستگیر شدند و راز شکنجههای مرگبار محسن لو رفت. سامیار و یاسر دو متهم دستگیرشده هستند. سامیار متولد سال ٧٩ است. او که هیچ سابقهای ندارد، با خونسردی کامل ماجرای یک روز شکنجه و قتل محسن را در دادسرای جنایی پایتخت روایت میکند: «روزی که حامد به ما گفت برای سرقت به خانه محسن برویم، من و یاسر و دو نفر دیگر از دوستانم به آنجا رفتیم. نزدیک خانه که شدیم با محسن تماسگرفتیم. محسن یک مغازه نانوایی داشت. به او گفتیم از اتحادیه نانوایان تماس میگیریم و به علت مشکل پیش آمده برای مغازهاش فورا باید به آنجا بیاید. میخواستیم خانه را خالی کنیم، ولی محسن همراه دخترش از خانه بیرون و به اتحادیه رفت. میترسیدیم همان موقع وارد خانه شویم، ممکن بود هر لحظه از راه برسند، برای همین آنها را تعقیب کردیم. محسن و دخترش از اتحادیه بیرون آمدند و در راه او از دخترش جدا شد. همان زمان او را به بهانه مسافر سوار کردیم و در راه با بستن چشمهایش او را به باغی در شهریار بردیم. بلافاصله من و یکی دیگر از دوستانم راهی خانهاش شدیم تا با شاهکلید در را باز کنیم، اما هر کاری کردیم در باز نشد. میخواستیم با دیلم در را باز کنیم که دخترش از طبقه بالا پدرش را صدا کرد. ما هم فورا فرارکردیم و دوباره به باغ برگشتیم. میخواستیم از شر محسن رها شویم. او را عقب خودرو پراید دوستم انداختیم و از آنجا که مقاومت میکرد، کتکش زدیم، اما باز میخواست مقاومت کند، برای همین من سیم شارژر را دور گردنش انداختم، فقط میخواستم او را بترسانم، اما ناگهان بیهوش شد. ما ترسیدیم و در اتوبان امام علی(ع) او را به داخل کانال آب انداختیم.»
با این اعترافات هولناک، تحقیقات پلیس درباره دستگیری دو متهم فراری و زوایای پنهان این پرونده ادامه یافت. این درحالی است که جسد محسن نیز هنوز پیدا نشده است.