درباره «بی‌همه چیز» محسن قرایی /غربت دور از وطن و درون وطن


سایت بدون – روز دوم جشنواره سی‌ و‌ نهم با دو فیلم کاملاً متفاوت از حیث ژانر و مضمون همراه بود،گرچه می‌توان رگه‌هایی مشترک از لحاظ نسبتی که محتوای هر دو فیلم «ستاره بازی» و «شیشلیک» به مفهوم وطن و غربت برقرار کرد، به این معنا که ستاره بازی روایتی از غربت در خارج از وطن است و همه درد و غم نوستالژیک آن و «شیشلیک» غربت در وطن و همه مصائب آن. در ادامه نقد و بررسی امروز به تحلیل هر یک از این دو فیلم خواهیم پرداخت.
ستاره بازی؛ مصائب مهاجرت
هاتف علیمردانی در فضای متفاوتی از حیث لوکیشن و جغرافیا و در خارج از خاک ایران به تولید فیلم «ستاره بازی» پراخته تا دغدغه‌اش را نسبت به مهاجرت و مصائب آن در یک خوانش آسیب شناسانه به تصویر بکشد. «ستاره بازی» نهمین فیلم بلند هاتف علیمردانی است که گویی از تجربه‌های زیسته خودش اززندگی در امریکا هم تأثیر پذیرفته است؛ در واقع فیلم به آسیب شناسی مهاجرت و زندگی در غربت می‌پردازد که البته با نگاهی سیاه و بدبینانه همراه است و نگاهی یک سویه به سوژه دارد. علیمردانی به ساخت فیلم‌هایی با موضوع اجتماعی علاقه دارد، اما به درک و تحلیل جامعه شناسانه از سوژه دست نیافته و فیلمش دقیقاً از همین نقطه لطمه می‌بیند؛ به‌ نظر می‌رسد او تلاش کرده با جذابیت‌های تکنیکی و بهره‌گیری از ظرفیت زیبایی شناسی لوکیشن و برخی تمهیدات بصری بر این خلأ معنایی و فقدان مضمونی غلبه کند و با درگیر کردن مخاطب در فراز و نشیب قصه حادثه‌ای و ماجراجویانه‌اش او را مرعوب کند؛ شاید بتوان یک تم مشترک را در اغلب کارهای علیمردانی دنبال کند و آن هم فروپاشی، تضعیف و از هم گسیختگی نهاد خانواده و کارکردهای عاطفی و تربیتی آن است.
علی مردانی یک بار در فیلم «کلمبوس» هم مسأله مهاجرت و مصائب آن را به تصویر کشید ،اما این بار در «ستاره بازی» با تغییر جغرافیا مهاجرت را به مثابه چالش بیگانگی در یک کشور بیگانه روایت می‌کند، روایتی که با رویکردی روانشناختی همراه می‌شود تا اعتیاد یک دختر ایرانی به‌ نام صبا  در خارج ازکشور و گسست و فروپاشی فردی و خانوادگی اش را دستمایه قصه خود قرار دهد، اما این محتوا در اجرا و ساختار روایی قصه به اجرایی شلوغ، نامنسجم با پلان‌های تکراری و برخی بازی های تصویری زائد منجر می‌شود که در عین اینکه ریتم نسبتاً تند و فضای ملتهبی دارد اما قصه‌ای کشدار شکل می‌گیرد که مخاطب را خسته می‌کند. فیلم یک وجه مستندگونه هم دارد و آن هم فیلمی است که صبا از حال پریشان خود، مصرف مواد و میل و اقدام به‌خودکشی برای دکتر روانشناس(علی مصفا) می‌گیرد تا به مبنای درام برای بسط و رمزگشایی قصه بدل شود. فرم قصه گرچه مماس با ذهن پریشان و آشفته و کابوس زده شخصیت اصلی قصه صبا است ،اما تداوم این شیوه روایت مخاطب را کلافه می‌کند. ضمن اینکه به نظر می‌رسد با کمی هجو و اغراق هم در بازنمایی شخصیت صبا و طغیانگری و عصبی بودن اش مواجه هستیم که لزوماً ناشی از تأثیرات سوء مصرف مواد یا موقعیت شکننده او از حیث عاطفی و خانوادگی نیست و از خودآگاه فیلمساز به قصه تزریق و الصاق شده تا به تعریف و تصویر او از سوژه نزدیک شود وگرنه هم ما مهاجران ایرانی بسیار موفق در سراسر جهان داریم و هم این قصه می‌توانست در داخل ایران  اتفاق بیفتد؛ تمام شرایط بحرانی که فیلمساز آن را در موقعیت بیگانگی و مهاجرت صورت‌بندی کرده در داخل ایران هم برای شکل‌گیری این تراژدی وجود دارد؛ در واقع در شرایط کنونی که در آن بسر می‌بریم آنقدر فضای ملتهب و آسیب پذیر در کشور خودمان وجود دارد که علیمردانی می‌توانست قصه‌هایی تلخ‌تر از این در این فضا بسازد؛ اتفاقاً اگر جغرافیای قصه، زیست بومی بود هم درک شرایط صبا برای مخاطب ملموس‌تر و باورپذیرتر بود و هم از پس روایت قصه صبا می‌شد به آسیب شناسی اجتماعی در ایران دست زد و روایت جامع و جذاب‌تر از مشکلات اعتیاد، فروپاشی خانواده و روان پریشی‌های نسل جدید را به تصویر کشید.
شیشلیک؛ هجو تلخ
بدون شک یکی از بحث برانگیزترین فیلم‌های جشنواره سی‌ و نهم که با کنجکاوی( برای تماشای آن )همراه بود فیلم «شیشلیک» محمد حسن مهدویان است؛ از خود عنوان فیلم گرفته تا همکاری با امیر مهدی ژوله به‌ عنوان فیلمنامه نویس و حضور بازیگرانی مثل رضا عطاران و پژمان جمشیدی در فیلمی از مهدویان این فیلم را به یکی از مناقشه برانگیزترین فیلم‌ها بدل کرده که برخی از آن به‌عنوان «چرخش ژانری» و برخی به‌عنوان «چرخش فکری» فیلمساز یاد می‌کنند؛ همه عوامل و عناصر فیلم نشان از یک کمدی دارد که قرار است مخاطب با تماشای آن یک دل سیر بخندد، اما واقعیت چیز دیگری است. «شیشلیک» را نمی‌توان کمدی سیاه یا ابزورد به معنای متعارفش دانست. لحن و روایت فیلم بیشتر بر هجو سوژه تأکید دارد و البته با کمدی موقعیت هم گره می‌خورد و در این پیوند می‌توان رد پای شوخی‌های کلامی و اروتیک را هم پیدا کرد. «شیشلیک» فارغ از خوب و بد بودن و اینکه آن را دوست داشته باشیم یا نه فیلم مهدویانی نیست و هیچ کدام از آن خلاقیت‌های تکنیکی و اساساً زبان و بیان سینمای مهدویان را نمی‌توان در آن پیدا کرد. این لزوماً به معنای ضعف یا عقبگرد و عقب نشینی کارگردان از سبک فیلمسازی خود نیست بلکه صرفاً تأکیدی بر ساختار و شکل آن است که کاملاً با آثار قبلی فیلمساز متفاوت است. با این حال جنس و زبان انتقادی آن هم از فیلم‌های پیشین او متمایز شده و چه بسا می‌توان گفت لحنی رادیکا‌لتر به خود می‌گیرد؛ فیلم پر از ارجاعات سیاسی به وقایع چند سال اخیر و اکنون ِجامعه ایران بویژه درباره فقر، بیکاری و معضلات اقتصادی و معیشتی است و از زاویه ای متفاوت به مصائب طبقه کارگر و آسیب پذیر جامعه نگاه می‌کند؛ وقایعی مثل اعتراضات و انتقادات کارگری و بویژه اعتراضات کارگران کارخانه نیشکر هفت تپه و گویی تلاش می‌کند از منظر آنها به سوژه نگاه کند. رضا عطاران البته مثل همیشه برگ برنده فیلم در بازیگری است ،گرچه موقعیت‌هایی زیر سایه بازی پژمان جمشیدی قرار می‌گیرد که بازی خوبی داشته و به نظر می‌رسد مهدویان با تماشای سریال «زیر خاکی» جمشیدی و ژاله صامتی را انتخاب کرده که در سریال زوج بودند و اینجا خواهر و برادر.
«شیشلیک» را می‌توان نگاه انتقادی تند و تیز به آرمان‌ها و شعارهای انقلابی در حمایت از مستضعفان دانست و حاکم شدن ارزش‌های مادی و سرمایه‌داری در جامعه و شکاف طبقاتی آزار دهنده موجود؛ یکی از بهترین سکانس‌های فیلم که شاید بتوان پیام اصلی فیلم را هم در آن دنبال کرد صحنه «مربو» به اجرای برنامه به اصطلاح استندآپ است که رضا عطاران در یک مراسم جشن برای میهمانان برگزار می‌کند. او به جای تعریف یک خاطره و موقعیت کمیک، وضعیت تراژیک خود را تعریف می‌کند که در خوانش مخاطبان به کمدی تعبیر شده و در حالی که عطاران و به همراه آن مخاطب از آن می‌گرید حضار جشن می‌خندند. این مماس شدن تراژدی و کمدی در این سکانس بیانگر آن جمله معروف است که وقتی تراژدی از حد بگذرد کمدی می‌شود؛ موقعیتی که از دوگانگی ژانری برای بازنمایی دوقطبی شدن جامعه و شکاف طبقاتی تلخ آن حرف می‌زند، حرفی که شاید حرف اصلی فیلم است تا به زعم خود بتواند تلنگری بزن؛ در واقع مخاطب اصلی این فیلم نه مردم که مسئولانی هستند که در نگاه کارگردان مسبب اصلی وضعیت موجودند. فیلم بین رئالیسم و فانتزی در نوسان است و اشک و لبخند مخاطب را  توأمان به همراه می‌آورد؛ فیلمی که طعم تلخ واقعیت را در روایتی هجوآلود به ذائقه مخاطب می‌نشاند.

رضا صائمی/منتقد سینما‌

مطلب پیشنهادی

ریشه و داستان ضرب المثل «نون به هم قرض می‌دن»

سایت بدون – ضرب‌المثل «نون به هم قرض می‌دن» یکی از اصطلاحات رایج در زبان …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *