سایت بدون -از سهراب سپهری چه می دانیم؟ مثلا می دانیم اهل کاشان است ، روزگارش بد نبود ، خرده هوشی داشت ، سرسوزن ذوقی پس شاعر شد و نقاش …اما این را هم باید بدانیم که اهل فوتبال هم بود ، هم فوتبال را بازی می کرد و هم نگاه …در زندگینامه خود نوشت سهراب اشاره ای است به فوتبال بازی کردنش و حتی پستش را هم می گوید:«آمدم تهران ، رفتم دانشسرای مقدماتی . به شهر بزرگی آمده بودم اما امکان رشد چندان نبود، در دانشسرا نان سیاه می خوردیم ، ورزش می کردیم و آهسته از حوادث سیاسی حرف می زدیم ،من سالم بودم،ورزش من خوب بود، در فوتبال بیشتر «Wing Forward» بودم …»
بعدها سهراب سپهری تبدیل شد به خاص ترین مشتری سکوهای ورزشگاه امجدیه(شیرودی کنونی ) ، او با آن هیکل ترکه ای از جیپ مشهورش بیرون می آمد و به سمت ورزشگاه می رفت تا به یکی از قدیمی ترین عشق هایش بپردازد.
تقریبا همه نزدیکان و دوستان سهراب سپهری بر دو نکته تاکید داشتند
۱-سهراب حتی سیگار هم نمی کشید
۲-اصرار داشت که با هم به ورزشگاه امجدیه برویم تا فوتبال ببینیم
مهدی قراچهداغی خواهرزاده سهراب سپهری است که ۱۹ سال پس از او، یعنی در سال ۱۳۲۶ در کاشان به دنیا آمد. قراچهداغی به عنوان یکی از اعضای نزدیک خانواده سپهریها، بیشتر اوقاتش را در دوران نوجوانی و جوانی با داییاش گذراند تا به نزدیکترین دوست سهراب تبدیل شود. مهدی در دوران جوانی، علاقهی ویژهای به ورزش پیدا کرد و در دوومیدانی دانشگاههای ایران و پس از آن در تیم ملی به نتایج ارزشمندی دست یافت. در این دوران بود که از سالهای ۱۳۴۲ و ۴۳ گرههای ورزشی این دو بیشتر شد و هفتهای نبود که سهراب و خواهرزادهاش در امجدیه حاضر نشوند و بازیهای عقاب و پاس را از دست بدهند. قراجه داغی می گوید که سهراب طرفدار تیم عقاب بود ، تیمی غریب در هیاهوی باشگاه های بزرگ آن زمان ….می گویند که بازیکن مورد علاقه سهراب سپهری ، غلام وطن خواه بود، بازیکنی که در عقاب بازی می کرد و در هر دوتیم پرسپولیس و استقلال به عنوان بازیکن کمکی در جام باشگاه های آسیا بازی کرده بود و مورد احترام فراوان هواداران دو تیم پرطرفدار بود ، این روایتی است که سهراب را در جایگاهی میانه قرار می دهد .
…اما هستند کسانی که سهراب را مثل همه هواداران حرفه ای فوتبال متمایل به یکی از دو قطب فوتبال یعنی پرسپولیس می دانند ، اصغر ضرابی حافظ شناس و منتقد ادبی و یکی از دوستان نزدیک سهراب سپهری به پرسپولیسی بودن او اشاره مستقیم دارد ، نکته ای که می توان از این قسمت از نامه معروف او به مجله کیهان ورزشی هم دریافت:« من هم مثل شما از تیم پرسپولیس بازی های خوبی دیده ام اما سرانجام- مثل کسان دیگری که می شناسم- تصمیم گرفتم روزهایی که تیم پرسپولیس بازی دارد به امجدیه نروم …»
این نامه سهراب سپهری به کیهان ورزشی یک سند و یکی از معدود سندهای ارتباط میان روشنفکران و فوتبال است ، نگاهی داری به دغدغه هایی که از درون نامه می توان دید ،دغدغه هایی که نظرات فوتبالی یک شاعر، یک نقاش ، یک روشنفکر محسوب می شود
دغدغه های ادبی؛باغ ما در طرف سایه دانایی بود
سهراب شاعر است ،شاعر کارش با کلمات است ، کلمات ابزار او هستند ، وقتی کلمه ای اشتباه باشد ، شعر اشتباه می شود، کلمه نباید غلط باشد ، معنای کلمه و آوای کلمه هم نباید اشتباه باشد ، شاعر روی واژه ها حساس است ، یادمان باشد که در زمان نگارش نامه با گسترش ارتباطات زبانی، ناگهان با هجمه ای از لغات و اصطلاحات بیگانه به تن رنجور زبان فارسی مواجه بودیم که شاعر خودش را نگهبان این بنا می داند ، مثل همه شاعرانی که باید کاری کنند که این کاخ بلند از باد و باران گزند نبیند ، پس شروع نامه سهراب سپهری با دغدغه های ادبی اش است ، او از کیهان ورزشی می پرسد:«کلمه فوتبالیست را از کجا آورده اید؟ در فارسی کلماتی ساخته ایم مثل فیلمساز در این جا ریشه یک فعل را گرفته ایم و دنبال یک در ترکیب این کلمه تابع دستور زبان خودمان بوده ایم ، شما فوتبالیست را از فرنگی ها گرفته اید یا با ابتکار خود ساخته اید ؟برای ما ساخته اید یا به خاطر آنان؟ و تابع چه دستوری ، همین طور واژه گلر را؟»
فرنگی ها به بازیکن فوتبال می گویند footballer یا football player واژه فوتبالیست یک واژه اختراعی است که برمبنای جعلی گرامر انگلیسی ساخته شده بود یا کلمه گلر که به جای Goal keeper در زبان فارسی ابداع شد، همین مساله شاعر را به فریاد می رساند ، فریادی که به هیچ کجا نرسید و ما هنوز هم در کمال آرامش و خونسردی از این واژه ها و بسیار کلمات معیوب دیگر در ادبیات فوتبال استفاده می کنیم
دغدغه دیگر سهراب نگاه سلییقه ای است ، در ادبیات در مقابل واژه ها و اسامی وارداتی باید به اجماع آوایی رسید تا مخاطب دچار سردر گمی نشود، سهراب در این باره می نویسد:« نویسندگان شما گاه می نویسند سنتر فوروارد و گاهی سانتر فوروارد ، یک بار «برایان کید» و بار دیگر بارایان کید …آیا تلفط کلمه ای واحد آن هم در این گونه موارد همیشه همان نیست؟»
دردی که هنوز هم مخاطب ایرانی فوتبال با آن مواجه است و هنوز هم هرکس با لهجه و سواد خودش کلمات و اسامی را ادا می کند و مخاطب را سردرگم می کند.
دغدعه های فوتبالی ؛ بدنگوییم به مهتاب اگر تب داریم
سهراب نه مربی فوتبال است ، نه بازیکن حرفه ای فوتبال ، تجربه بازی او هم همان طور که ذکر شد، تجربه ای آماتور گونه است که همه ما می توانیم داشته باشیم و احتمالا داریم اما پست او در دنیای فوتبال، پست اکثریت است ، او هوادار فوتبال است ، دغدغه های او هم دغدغه های یک تماشاگر فوتبال است ، یک تماشاگر حرفه ای فوتبال … او در باره بلیت مسابقه ، گوینده ورزشگاه ، نقد داوری یعنی همه چیزهایی که یک تماشاگر حرفه ای فوتبال برایش مهم است در نامه ای که برای کیهان ورزشی نوشته حرف زده است اما شاید یکی از جنبه های جالبی که او در این نامه انجام داده ، تفکیکی است که بین مرد فوتبال و مرد اخلاق انجام داده :« جزو مبانی انتخاب مرد فوتبال سال، اخلاق و نیکرفتاری را نیز بهحساب آوردهاید؛ اما فکر نمیکنید مرد فوتبال نمیتواند لزوماً مرد اخلاق هم باشد؟ چهبهتر که یک بازیکن خوب خصایص اخلاقی خوب هم داشته باشد اما شما میخواهید در عرصه فوتبال قهرمان اسطوره انتخاب کنید. توجه به شایستگی اخلاق انتخاب شمارا مشکوک میکند. درست مثل این خواهد بود که تابلوی بد یک نقاش را به خاطر اخلاق پسندیده نقاش آن درخور ستایش بدانید، با معیارهای اخلاقی، نه هنر را میتوان سنجید و نه ورزش را، خود بهتر میدانید که چه بسیارند بازیکنان خوب که خشن و عاصی و پرخاشگرند. جرج بست چندان ملایم و نیکرفتار نیست بااینهمه توپ طلایی میگیرد .»
او نکته دیگری هم دارد که به فضای ورزشگاه برمی گردد ، معضلی که هنوز هم با آن مواجه هستیم:« وقتیکه در امجدیه نشستهاید، این طرفداری و تعصب محیطی نامطلوب ایجاد میکند و شما نمیتوانید بهدلخواه تماشا کنید. من هم مثل شما از تیم پرسپولیس بازیهای خوبی دیدهام اما سرانجام- مثل کسان دیگری که میشناسم – تصمیم گرفتم روزهایی که تیم پرسپولیس بازی دارد به امجدیه نروم. شور و هیجان تماشاگر چیزی گیرا و پسندیده است و اگر نباشد میدان ورزشی نه جان دارد و نه معنی، تشویق بیحساب تماشاگران، بچههای پرسپولیس را نمایشگر و شاید خودنما بار آورده است. اینان از تماشاگران آشنای خود کمبودی بزرگ دارند، انگار احساس غریبی میکنند. وقتیکه قیافه گریآن همایون بهزادی را پس از مسابقه در مسجدسلیمان روی صفحه کیهان ورزشی دیدم، با خودم گفتم چه چیز جز تر و خشککردن تماشاگران تهرانی، این بچه را چنین عزیزدردانه بار آورده است؟ »
افشین خماند
از مجموعه روشنفکران و فوتبال