سایت بدون – امسال در جشنواره کن فرانسه علاوه بر فیلمهای پر سروصدایی مثل «مردهها نمیمیرند» جیم جارموش، «یک زندگی پنهان» ترنس مالیک و «روزی روزگاری هالیوود» کوئینتین تارانتینو در بخش اصلی جشنواره، فیلمی در بخش خارج از مسابقه اکران شد که حسابی فوتبالدوستان را ذوقزده کرده است. فیلم مستند دیهگو مارادونا به کارگردانی آصف کاپادیا، فیلمساز انگلیسی که اصالتی هندی دارد. فیلمی که حاوی تصاویر دیده نشدهای از اسطوره آرژانتینی است و روایتی منحصر به فرد از زندگی دیهگو دارد.
آنهایی که فیلم را دیدهاند میگویند مارادونایی که کاپادیا تصویر کرده «کمی متقلب و خیلی نابغه» است. خود کارگردان که این سومین مستند مهمش بعد از مستند ایرتون سنا، راننده بزرگ فرمول یک -که در جریان مسابقه فوت کرد- و امی واینهاوس، خواننده جوانمرگ انگلیسی است، در پوستر فیلمش اینگونه مارادونا را شرح داده: «یاغی، قهرمان، کلاهبردار، خدا».
فیلم پر است از درخششهای داخل زمین و حاشیههای خارج از آن؛ گلها، کلوبهای شبانه. گلها، رابطههای افسارگسیخته، گلها، گنگسترها. نگهداری از فرزندان، زنان، حاملگیها، سقط جنینها، کوکایین، اضافهوزن، کنفرانسهای جنجالی و… همه اینها تبدیل به ۱۳۰ دقیقه جذاب شده تا وقتی بیننده از سالن خارج میشود، به قول ستوننویس روزنامه گاردین بفهمد «تقلب جزیی از نابغگی است و نه چیزی در مخالفت با آن».
در قسمتی از فیلم صدایی از مارادونا شنیده میشود که شکوهمندی فوتبال را به خوبی توصیف میکند: «وقتی در زمین هستی، زندگی کنار میرود، همهچیز کنار میرود.» اما مسأله این است که برای قضاوت درباره فوتبالیستی مانند مارادونا، نمیشود فقط به فیلم بازیهایش اکتفا کرد. او زندگی شخصی پر التهابی داشته که روی فوتبالش هم اثر گذاشته. عصیانگری و پرخاشهای او اگرچه باب میل خیلی از طرفدارانش است اما مسیر او بهعنوان یک فوتبالیست حرفهای را هم به کلی تغییر داد. و البته مسیر شهری مانند ناپل را!
دیهگو در ماه مه ۱۹۸۴ برای آخرین بار در لالیگا دیده شد. دو سالی میشد که از فوتبال آرژانتین و باشگاه بوکا جونیورز جدا شده بود و با پیراهن بارسلونا در میادین حاضر میشد. در پایان فصل ۸۴-۱۹۸۳ بارسلونا باید در فینال کوپا دل ری به مصاف تیم درخشان آن موقعهای اسپانیا یعنی اتلتیک بیلبائو میرفت. بارسا در نخستین سال حضور مارادونا در بندر بارسلون موفق شده بود در فینال رقابتها، رئال مادرید را شکست دهد و قهرمان شود و حالا به دنبال کسب دومین قهرمانی بود. بازی در سانتیاگو برنابئو برگزار میشد و بارسا بازی را یک بر صفر به سفیدپوشان بیلبائو واگذار کرد.
مارادونا نمیدانست که این آخرین بازیاش برای بارساست. در پایان بازی بلبشوی بزرگی برپا شد و مارادونا هم با خشونت هرچه تمامتر در آن حضور داشت. رفتار و لگد بلند او به بازیکنان حریف باعث شد تا یکی از صحنههای زشت تاریخ فوتبال رقم بخورد. مارادونا را به زور از زمین بیرون بردند و مقامات بارسلون او را توبیخ کردند. همین باعث شد تا دیهگو ۲۳ ساله که سرگذشت عجیبی را پشت سر گذاشته بود و از خانواده و محلهای فقیر در بوینس آیرس به دل اروپا پرتاب شده بود، نخستین حاشیه بزرگ زندگی شخصیاش را رقم بزند؛ کشیدن کوکایین در یک کلوب شبانه.
این بازی و تبعاتش یکی از مهمترین قسمتهای فیلم آصف کاپادیا را تشکیل داده. این یکی از نقاط عطف زندگی دیهگو است. خودش در فیلم میگوید: «یک خط کوک زدم و احساس کردم سوپرمنام.»
کار مارادونا و آبیواناریها به پایان رسیده بود. او باید از اسپانیا میرفت. مقصدش اما برای اهالی فوتبال عجیب بود؛ ناپولی. مارادونا که ظاهرا به دنبال آرامش بود، پای به شهری گذاشت که به همه چیز معروف بود جز آرامش و البته داشتن تیم خوب. فوتبال در آن سالها در ایتالیا بیشتر در شهرهای شمالی مثل تورین و میلان تمرکز داشت. البته الان هم نسبتا ماجرا از همین قرار است. زندگی مارادونا در ناپل و رابطه مردم این شهر با او، بخش بزرگی از مستند کاپادیا را تشکیل میدهد. و البته بخش بزرگی از زندگی واقعی دیهگو را. ناپولی که پیش از این هرگز طعم قهرمانی در سریآ را نچشیده بود در دوران حضور ۷ ساله مارادونا، دوبار قهرمان ایتالیا شد. مسألهای که بعد از رفتن مارادونا هرگز تکرار نشده. آنها در آن دوره به تنها افتخار اروپایی تاریخ باشگاهشان هم رسیدند؛ قهرمانی در جام یوفا در سال ۸۹-۱۹۸۸. مارادونا هم در آن سالها که ۲۴ تا ۳۱ سالگی او را شامل میشد، در اوج دوران خود بود. قهرمانی جام جهانی ۱۹۸۶ با آرژانتین هم در همین سالها به دست آمد و مارادونا را تبدیل به خدای فوتبال کرد. بخصوص وقتی که در همان جام با دست به انگلیس گل زد و بعد در مصاحبهای که فیلمش در مستند کاپادیا وجود دارد گفت: «گل را من نزدم، کار خدا بود.»
مارادونا در ناپل چیزهای زیادی تجربه کرد. قهرمانی، محبوبیت، گلهای زیاد، کوکایین، باشگاههای شبانه، درافتادن با مافیا، کلاهبرداری، زندان، محرومیت بلندمدت. هیچ دائرهالمعارف نویسی نمیتواند شهر ناپل را بدون دوران حضور دیهگو شرح دهد. رابطه او و مردم شهر ناپل هنوز که هنوز است از بین نرفته است حتی در بین نسلی که هرگز موفق به تماشای بازیهای مارادونا با پیراهن ناپولی نشدهاند. در سال ۲۰۱۷ مارادونا به پاس همین تأثیراتش، شهروند افتخاری شهر ناپل نام گرفت. پیش از آن فقط سوفیا لورن بود که چنین عنوانی را به دست آورده بود.
فیلم کاپادیا البته همه ابعاد زندگی مارادونا را به تصویر نکشیده. مثلا اشارهای به تتوی فیدل کاسترو و چهگوارا ندارد. درباره افکار چپگرایانه مارادونا ابدا حرفی نمیزند و خب این شاید خیلیها را خوش نیاید. با این همه تصویری که از اسطوره آرژانتینی فوتبال در مستند جدیدش به نمایش گذاشته شده، به واقعیت خیلی نزدیک است. منتقد فاینشیال تریبون درباره فیلم گفته: «یک داستان مهیج درباره ستارهشدن و نابغگی است».
روزنامه موندیال آرژانتین هم چنین تیتری را برای فیلم انتخاب کرده: «یک پرتره درخشان از یک استعداد خشمگین». مستند کاپادیا از هفته آینده در انگلیس به صورت عمومی اکران میشود و ظاهرا شبکه HBO آمریکا هم موفق به خریدن حق پخش آن شده و این عاشقان فوتبال را امیدوار میکند تا بهزودی جدیدترین اثر سینمایی درباره اسطوره آرژانتینی را تماشا کنند. فیلمی که علاوه بر نمایش زندگی مارادونا، نشان میدهد که شهرت تا چه اندازه میتواند هزینه در پی داشته باشد.