دستبرد به طلافروشی برای سفر به ایتالیا

کارگر طلافروشی با سودای رفتن به ایتالیا نقشه دستبرد به محل کارش را اجرا کرد. او وقتی فهمید همدستانش سهمش را نمی‌دهند و سرش کلاه گذاشتند خود را تسلیم پلیس کرد.
به گزارش خبرنگار جام‌جم، اوایل اسفند سال گذشته مرد طلافروشی که در بازار پایتخت مغازه داشت به شعبه سوم بازپرسی دادسرای ناحیه ۱۲ تهران رفت و شکایت کرد که طلافروشی‌اش مورد دستبرد قرار گرفته است. با هماهنگی قضایی پرونده به پلیس آگاهی تهران ارسال شد و شاکی در جریان تحقیقات گفت: صبح وقتی به مغازه‌ام آمدم، دیدم وسایل آنجا
به هم ریخته و یک کیلوگرم طلا سرقت شده، دوربین‌های مغازه هم دستکاری شده و نمی‌دانم سارق چه کسی است.
ماموران به آنجا رفته و مغازه را بررسی کردند که مشخص شد در مغازه با کلید بازشده و خبری از تخریب قفل نبود. در ادامه ماموران فیلم دوربین مداربسته مغازه‌های اطراف را بازبینی کرده و تصاویر مرد سیاهپوشی را یافتند که موقع فرار نقاب از چهره‌اش افتاده و معلوم شد او شاگرد مغازه طلافروش است.
 متهم تحت تعقیب پلیس قرار گرفت اما مشخص شد خانه‌اش را ترک کرده و به مکان نامعلومی رفته و خانواده‌اش از او خبری ندارند. سرانجام روزهای پایانی هفته گذشته مرد سارق به پلیس آگاهی تهران رفت و خود را تسلیم کرد و گفت: از چند سال قبل در طلافروشی شاکی کار می‌کردم. این اواخر تصمیم گرفتم برای کار و زندگی به ایتالیا سفر کنم و با دیدن فیلم ایتالیا ــ ایتالیا شوق این سفر برایم بیشتر شد اما هزینه سفرم زیاد بود و جور نمی‌شد. وسوسه سرقت از طلافروشی به جانم افتاد. موضوع را با سه نفر از دوستانم در میان گذاشتم که قبول کردند. دوستم وحید نقشه را طراحی کرد. براساس نقشه‌مان، دوربین مداربسته مغازه را دستکاری کردم تا به‌درستی عمل نکند. آن شب کلاه نقابدار گذاشتم و همراه آنها برای سرقت رفتم اما موقع اجرای نقشه ترسیدند و گفتند ما نگهبانی می‌دهیم. وی افزود: من با کلید یدک در را بازکرده و با جمع‌آوری طلاها که یک کیلو می‌شد از آنجا بیرون آمدم. موقع فرار کلاه از سرم افتاد و بعد از فرار به دوستانم ملحق شدم. آنها طلاها را از من گرفتند تا با فروش آن سهم خودشان را برداشته و سهم بیشتری را به من بدهند. حتی از من خواستند تا مقدمات سفرم به ایتالیا را فراهم ‌کنم و به یکی از شهرهای شمالی کشور بروم و منتظر بمانم. قبول کرده و به شمال رفتم. ویلایی اجاره کرده و آنجا ماندم. اما از همدستانم خبری نشد و تلفن‌هایشان را خاموش کردند. فهمیدم که سرم کلاه گذاشته‌اند و به رویایم نمی‌رسم به همین دلیل تصمیم گرفتم خودم را تسلیم کنم.
با اعتراف وی، همدستانش تحت تعقیب پلیس قرار گرفتند و دو نفرشان بازداشت شدند. آنها اعتراف کردند که وحید سرکرده اصلی که خودش یک خلافکار است آن دو را فریب داده و همه طلاها را دزدیده و سرشان کلاه گذاشته است.
محمد‌تقی شعبانی، بازپرس شعبه سوم دادسرای ناحیه ۱۲ تهران با تایید این خبر به جام‌جم گفت: با اعتراف سارق و دو همدستش برای آنها قرارقانونی صادر شد. تحقیقات برای دستگیری سرکرده باند و کشف طلاهای سرقتی از او ادامه دارد.

مطلب پیشنهادی

ریشه و داستان ضرب المثل «کارکردن خر و خوردن یابو»

سایت بدون – ضرب‌المثل «کار کردن خر و خوردن یابو» به وضعیتی اشاره دارد که …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *