سایت بدون – می گویند در روستایی مردم در حال ترمیم بنای امامزاده ده بودند
در روستا مردی زندگی می کرد که کارش تجارت بود
بین روستاها حرکت می کرد و اموال را بین مردم می فروخت
این مرد که ثروتمند بود و البته بخیل و خسیس
در مقابل تقاضای مردم همواره وعده آینده و معامله بعدی را می دید
یک روز در راه منتهی به ده
الاغ مرد تاجر افتاد و بارش به زمین ریخت
در همین حال مردم به او پرسیدند و گفتند: نمی خواهی چیزی نذر امامزاده کنی ما ساختمان را ساختیم لااقل در نذری شریک شو
مرد گفت: چرا! همین روغن های ریخته شده را نذر امامزاده می کنم
این ضرب المثل زمانی به کار می رود که کسی چیزی به درد نخور و بی ارزش را بذل و بخشش می کند