سایت بدون – عروسی بود که آشپزی کردن بلد نبود اما نمی خواست این را به روی مادر شوهرش بیاورد ، برای همین سعی کرد غیر مستقیم از او بپرسد تا هم یاد بگیرد و هم غرورش حفظ شود. برای همین از مادر شوهرش پرسید که من چه کار کنم که پلوهایم مثل شما خوب شود ، می شود مراحلتان را گام به گام برای من توضیح بدهید؟ مادر شوهر که فهمیده بود عروس قصدش چیست؟ شروع کرد توضیح دادن
اول برنج را خیس می کنی عروس گفت می دانم
بعد آن را می شوری و به اندازه یک بند انگشت بالاتر می گذاری آب در دیگ آب بداند، عروس گفت می دانم
همین طور مادر شوهر هر چه می گفت ، عروس می گفت:بلدم و می دانم . تا این که مادر شوهر در آخر مرحله گفت ، یک خشت گلی هم بذار سر دیگ ، عروس گفت می دانم و یک خشت گذاشت و همین مساله باعث شد که گل به مرور زمان خیش شود کل غذا را گلی و بی مصرف کند …مادر شوهر این گونه به عروسش ثابت کرد که بلد نیست و ادای بلدبودن درمی آورد ، برای همین هرگاه کسی مثل عروس ادای بلد بودن در می آورد و نمی خواهد بپرسد می گویند یک خشت هم بگذار سردیگ