سایت بدون -«ساموئل بکت» نمایشنامهنویس افسانهای ایرلندی همواره میگفت که نه آثار فلسفی را میخواند و نه از فلسفه سردر میآورد، اما سلسله یادداشتهایی ۵۰۰ برگی از او بین سالهای ۱۹۳۲ و ۱۹۳۸، حدود ۱۵ سال پساز مرگ وی کشف شد که نشان میدهد بکت به تاریخ فلسفه پرداخته و آثار عظیم اجتماعی آن را طی قرون ششم تا نوزده میلادی رصد کرده است. بنابراین در دو دهه اخیر مباحث مربوط به تأثیرگذاری فلسفه بر کار بکت بین دنباله روهای او شدت گرفته و به قول «پیتر فیفیلرد» که از تحقیقگران اجتماعی است، نگاه فلسفی به زندگی، نه یک عامل بیرونی بلکه المان درونی مهمی در شکلگیری آدمهای داستانهای بکت و ترسیم علت کارهای آنان بوده است.
آنچه در مورد بکت قطعی مینماید، این است که او در ۱۳ آوریل ۱۹۰۶ در استیلورگان، واقع در حومه شهر دابلین پایتخت ایرلندجنوبی چشم به جهان گشود که نام و اوصاف این منطقه در قسمتی از «در انتظار گودو» معروفترین نمایش وی نیز آمده است. اضافه بر این مناطق سرسبز و ارتفاعات دلگشای دابلین و البته سواحل آبی این شهر در بسیاری از نمایشهای او نمود دارند و در رمان سال ۱۹۷۹ وی بهنام «جمع» نیز مورد تحسین قرار میگیرند. برخی دانش پژوهان اروپایی میگویند نوشتههای بکت که سرانجام او را برنده جایزه ادبی نوبل کرد، انگار از درون آبهای زلال چشمههای فروتیفوت در دابلین تراویده و به دریای زندگی پیوسته است.
ایون اوبر این تاریخنگار ادبی هم درباره آبشخورهای فکری بکت نوشته است: «بکت از مناظر زیبا و فضای حیاتی دابلین و سرزمین در برگیرنده آن الهام میگرفت که این بخصوص شامل کرانههای دون لوگر، کیلینی و سندی کوو میشود. قلب ادبی بکت در کوههای جادویی دابلین آرمیده است».
در معیت پدر در کوهپایهها
ساموئل از دوران کودکی و نوجوانیاش هر هفته در معیت پدرش به راهپیمایی در کوهپایههای استیلورگان و سندی فورد میپرداخت و بخشی از این مسیر، راهی بود که پدر وی برای رفتن به محل کارش باید هر روزه طی میکرد. خود ساموئل بکت در مصاحبهای با «جیمز نولسام» گفته بود: «من و پدرم از مسیری میرفتیم که دور از جادههای اصلی و غرق شده در سبزی زیبای منطقه و درون مزارع کشاورزی بود.»
منابع الهامی از این دست سبب شده پژوهشگران ادبی کنکاش درنوشتههای بکت را نوعی غوطه خوردن در آبهای ناشناخته بدانند. یکی از آنها «برندان بیهان» است که میگوید: «من نمایش «در انتظار گودو» را دوست دارم اما هنوز نمیدانم درباره چیست، همان طور که نمیدانم شنا در اعماق دریا چگونه است.»
جای خالی نداشتهها
ساموئل بکت در اواخر دهه ۱۹۳۰ که شعلههای جنگ جهانی دوم در حال وزیدن از جانب آلمان نازی بود، دابلین را ترک کرد و در پاریس ساکن شد و جمله معروف؛ «من فرانسه در حال جنگ و اشغال شده را بر ایرلند صاحب صلح و امنیت ترجیح میدهم.» در توجیه این اقدام خود نقل کرد. او البته به نهضت مقاومت فرانسه پیوست و کم مانده بود به اسارت گشتاپو، پلیس مخفی آلمانیها درآید و در نتیجه جنگ جهانی دوم و دغدغههای آن در نوشتههای او سهمی بسزا یافت. با این حال بکت در سفری به کشور زادگاهش در سال ۱۹۴۵ که زمان پایان جنگ جهانی و متلاشی شدن ماشین انهدامی آدولف هیتلر بود، متوجه مسائلی دیگر و بویژه تأثیرگذاری فزونتر یک نویسنده و هنرمند دیگر ایرلندی با نام آشنای «جیمز جویس» شد و در این باب به «جیمز نولسون» گفت: «من به آرامی و طی ارزیابیام از شرایط ایرلند در ماههای پساز اتمام جنگ دریافتم که جویس به یک حد کمال در فهم کنشهای اجتماعی دست یافته و بههمین سبب کنترل کامل بر اندیشهها و نوشتههایش دارد و کافی است به آثار او نگاه کنید تا این نکته را دریابید. من هم رو بهجلو میرفتم اما برعکس جویس که دائماً بر اندوختههایش اضافه میشد، فقط میکوشیدم جای خالی نداشتههایم را پر کنم.»
تحمیل یک زندگی باری به هرجهت
بکت در عین الهام گرفتن از مشخصههای منحصر به فرد و انگارههای فرهنگی ایرلند، هرگز تسلیم محض آن نشد و بهجای این که نویسندهای سراسر ایرلندی باشد، یک مرد ایرلندی صاحب گرایشهای قارهای (اروپایی) و دغدغههای فرامرزی بود. او از تجربیات بشری و آموزههای اخلاقی میگفت و همچنین رنجی که از یاد بردن این اصول توسط برخی افراد و ملل ایجاد میکرد. او از فقر امکانات هم مینوشت اما این عارضه برای وی اهمیتی کمتر از فقر فرهنگی داشت. نگاه سیاسی بکت به مسائل موجود البته تا آخرین روز حیات، وی را ترک نکرد و در همین خصوص از او در یک کتاب بیوگرافی به قلم «جان هرینگتون» نقل شده است: «دولت انگلیس ما را به سوی یک زندگی باری بههرجهت سوق داده و کلیسای کاتولیک هم قدمی برای نجات ما برنداشته است.»
در جوار بزرگان
بکت در ۲۲ دسامبر ۱۹۸۹ چشم از جهان بست و این شش ماه پس از مرگ سوزان، همسر محبوب سالهای طولانیاش روی داد. حالا سال هاست که هر دو در کنار هم در آرامگاه «مونت پارناسه» شهر پاریس که بیشتر اوقات زندگیاش را در آن گذراند، دفن هستند. مقبره آنها در مجاورت محل دفن مشاهیر فرانسوی مانند «سیمون دوبوار»، «شارل بودلر» و «سرژگینز بورگ» قرار دارد. خود بکت وصیت کرده بود که سنگ قبرش حتماً خاکستری باشد. با این که از توصیف توأم با ارجمندی وی از جمیز جویس یاد کردیم، باید متذکر شد که بکت یکی از ارکان عظیم ادبی قرن بیستم بود که ادبیات نوین و مدرنیسم را «بازمعنا» کرد و به ملت ایرلند هویتی یگانهتر بخشید. بهتر است آخرین عبارت مرتبط با بکت نقل جملهای از خود در متن کتاب موسوم به «غیر قابل نامگذاری» محصول ۱۹۵۳ باشد. آنجا که آورده است: «آنجا که من ایستادهام، هرگز نمیدانم کجاست. در سکوتی که نمیدانید چگونه آمده است، باید پیوسته بهسمت جلو بروید و با این که قارد به انجام آن نیستم، همچنان طی مسیر میکنیم.»
* منابع : Times و
Independent