افشین خماند
«بودریار» در توصیف جامعه مصرفی،از تعبیر وانموده استفاده میکند،او اعتقاد دارد که جامعه پسامدرن نمادها و نشانهها را به جای واقعیت و در جای واقعیت استفاده میکنند.
در جامعه مصرفی روابطی که میان نشانه و واقعیت وجود داشت از بین رفته است و ما فقط نشانهها را مصرف میکنیم . بودریار از باربی و سوپر من به عنوان الگوهای زن و مرد در جامعه پسامدرن میگوید، الگوهایی که ما به ازای خارجی ندارند اما گویی واقعیت مجبور به تقلید و تاثیرپذیری از آنهاست.
در دنیای وانموده، زنی که شبیه باربی نیست یا مردی که سیکس پک ندارد، پذیرفته شده نیست و همه باید از این کلیشه های نمادین پیروی کنند تا منزلت کسب کنند. پیش از بودریار، فرانکفورتیها و انتقادیها از صنعت فرهنگ گفتهاند. صنعتی که به همانندسازی و پایین آوردن سطح درک عمومی (به ویژه در هنر) مشغول است تا دنیای سرمایهداری با ارزشها و ملاکهای برساخته و کاذب به اهداف خود برسند.
شاید این گونه باشد که زن باربی ملاک زن ایدهآل میشود و امروز زهره کودایی را انکار میکنند چون باربی نیست بیآنکه به اصل تمایز احترام گذاشته شود. این شیوه مغزهای کوچک، مغزهای زنگ زده و مغزهای کلیشهزده است.
شبیه اسطوره باربی نبودن میشود عکسی که تنها دلیل ادعا است برای طرح یک شکایت… شاید شکایت فدراسیون فوتبال اردن، شکایت از زنی است که نخواسته از گزینه های موجود، از تمام مدها، از تمام رنگ ها، از تمام عملهای جراحی و … انتخاب داشته باشد و کاتولوگها را به تمامی بسته است. او با ملاکهای زیبایی شناختی امروز فاصله دارد و شبیه همان عکسهای قدیمی سیاه و سپید است که روزگار امروزین فکر میکرد ، سالهاست که آنها را بسته و درون گنجه گذاشته تا فیلترها دنیای دیجیتالی را بسازد. او هم میتوانست یکی از مدلهای این پیچ های اینستاگرامی بیفور – افتر، میک آپ عروس شود.
زهره کودایی شبیه همه آن زنان ایلاتی و زنان روستایی است که با ملاکهای دیگری از زیبایی شناختی و الگوهای دیگر از زن بودن ، قصههایی میساختند روی گبهها. او به کار آنهایی نمیآید که انسانیت را رنگ میزنند تا کالا باشد در دنیای سرمایهداری. گناه او شاید این باشد که نخواسته مثل بقیه باشد.
*روزنامهنگار