حسن ناهید نوازنده نی
شهرام
ناظری ۲۹ بهمنماه سال ۱۳۲۸ در کرمانشاه به دنیا آمد. ناظری از آغاز دهه
پنجاه به نامی آشنا در عرصه موسیقی و آواز ایران تبدیل و اولین آلبومهایش
بهصورت آلبومهایی مشترک با محمدرضا شجریان با محتوای میهنی و مضامینی
نظیر آزادیخواهی اواخر دهه پنجاه توسط کانون چاووش منتشر شد. ناظری و
شجریان بهعنوان دو هنرمند مشهور و محبوب ایرانی هستند که شهرت جهانی
دارند. ناظری سال ۲۰۰۷، نشان لژیون دونور و سال ۲۰۱۴ «نشان شوالیه ملی
لیاقت» فرانسه را دریافت کرد. نیویورک تایمز به او لقب «بلبل ایرانی» داده
و کریستین ساینس مانیتور او را «لوچانو پاواروتی ایران» مینامد.
من
از اوایل انقلاب با شهرام ناظری آشنا شدم و در رادیو هم همکار بودیم و به
منزلش رفت و آمد داشتیم. نکته قابل توجهی که میتوان درباره او گفت این است
که ناظری یک شبه به استاد آواز ایران و چهرهای سرشناس تبدیل نشد. تمایز
او با دیگران، حاصل سالها تلاش و کوشش و پیگیری و دانش اوست و پشتوانه و
کارنامه درخشانی که دارد و از طرفی محبوبیتی که تمام این سالها همراهش
بوده گواه این مسأله است. به هر روی، ناظری نقش مهمی در موسیقی ایرانی دارد
و از همان ابتدا و با همان آلبوم اول یعنی «مرا عاشق» قدمهای استواری
برداشت و به چهرهای یگانه تبدیل شد. همکاری او با بزرگان موسیقی ایرانی از
جمله محمدرضا لطفی، مشکاتیان و… نیز به تمایز و جلوه کارهای او بهلحاظ
کمی و کیفی افزود. خود من با ناظری در جشنواره طوس که برنامه زنده بود
همکاری داشتم و در این برنامه چهرههای شاخصی همچون مرحوم بهاری، حبیبالله
صالحی، فریوسفی، بهناز ذاکری نیز حضور داشتند. فیلم این جشنواره را هنوز
که هنوز است میبینم و تحت تأثیر قرار میگیرم. ناظری هنرمندی بسیار
حرفهایست و کار کردن با او لذت بخش است. من سال ۱۳۶۸ با همکاری پایور دو
کاست با ناظری کار کردیم که یک طرفش «دل شیدا» بود و یکطرفش «لیلی و
مجنون». بسیار کار جالب و فاخری شد و جناب پایور هم طبق معمول وسواس و دقت
فراوانی در ضبط و پخش آثار داشتند و نتیجه خوش درخشیدن این آلبومها بود و
یک همکاری جذاب برای ما.
ناظری به ظرفیتسازی در آواز و موسیقی ایرانی
بسیار کمک کرد و همانطور که در ابتدای این یادداشت به آن اشاره شد این
ظرفیتسازی از ذوق و سواد و بینش شهرام ناظری میآمد و خلقالساعه نبود. او
یکی از چهرههایی بود که توانست به آنها که مدعی بودند زمان و دوره موسیقی
ایرانی تمام شده است نشان دهد که چنین ادعا و نظریهای از اساس باطل است و
اگر هنرمندی بتواند با حفظ داشتهها و دانش خود در موسیقی ایرانی
حرکتهای جدید و به روزی انجام دهد هیچ شکلی از هیچ هنر ناب و اصیلی از بین
رفتنی نیست. ناظری هم متمایز بود و هدفش این بود که موسیقی اصیل ایرانی را
توسعه و ترویج دهد و در این راه هم تا حد بسیار زیادی موفق بود و توانسته
نام و نشان ماندگاری از خود به جای بگذارد. موسیقی که اصالت داشته باشد
همانطور که گفته شد میرایی نخواهد داشت و هر دوره و هر نسل سینهبهسینه
از گذشتگان خود میراثی میبرد و آن را به نسلهای بعدی واگذار میکند. من
امروز هم جوانها و حتی کودکان و نوجوانهای با استعدادی میبینم که نه
تنها با گذشته موسیقی ایرانی، غریبه نیستند بلکه بسیار به آن مسلط هستند و
باید آنها را از جمله امیدهای موسیقی در سالهای اخیر دانست. اگر سری به
کلاسهای موسیقی اصیل ایرانی که در جای جای ایران برگزار میشود بزنیم
تصویری واقعی از این موضوع خواهیم دید و تمام اینها به لطف چهرهها و
استادان شاخص و ماندگاری همچون شجریان و ناظری و عبادی و…است که اجازه
ندادند این موسیقی حالت انجماد به خود بگیرد و همچنان مانند تمام دورههای
گذشته مخاطب بسیار خود را داشته باشد و بسیاری از جوانها و کودکان و
نوجوانها در پی یادگیری و ادامه آن باشند. امیدوارم شهرام ناظری در صحت و
سلامت عمر بگذراند و همچنان شاهد خلق آثاری درخشان از او باشیم و از حضورش
لذت ببریم.