علی انصاریان از بازی در نقش شهیدرضایی مجد می گوید/بوی غیرت می دهد

این روزها به خاطر جملات حسن عباسی درباره فوتبالیست ها، نام یک شهید فوتبالی بسیار شنیده می شود؛ شهید مهدی رضایی مجد…شاید کمتر کسی بداند یا یادش باشد ، علی انصاریان نقش این شهید را بازی کرده است.

فیلمی به نام کاپیتان امیر که درباره کاپیتان تیم ملی جوانان ایران که به جبهه رفت و شهید شد

شاید بد نباشد به بازخوانی مصاحبه ای بپردازیم که علی انصاریان در زمان بازی در نقش شهید رضایی مجد با نشریه شماره یک انجام داده بود.

پسر متعصب فوتبال ایران که از اینکه سرش را در مسابقه مقابل توپ بگذارد تا مهاجمی از دفاع تیمش نگذرد ابایی نداشت، این روزها بازیگر تله فیلم ها و سریال های تلویزیونی است، همان کاری که از بچگی آرزویش را داشت. آرزویی که البته بعد از فوتبال، عشقِ دوم زندگی اش هست.

علی انصاریان که می گوید دلش نمی خواسته از دبستان یکدفعه به دانشگاه برود و به همین دلیل پله به پله در کار بازیگری رو به جلو حرکت کرده است، به تازگی نقش شهید رضایی مجد را در فیلمی مستند بازی کرده است.

گفت وگوی شماره یک با علی انصاریان در مورد این فیلم، عالم سینما و تلویزیون و همچنین فوتبال را در زیر می خوانید:

** چطور شد با پروژه جدید سعید چاری همکاری کردید؟

این فیلم داستان زندگی شهید رضایی مجد است، مهدی یا امیر رضایی مجد، او را به هر دو اسم صدا می زدند، در جبهه خیلی ها به او امیر می گفتند و دوستانش هم مهدی، خیلی سال بود که فوتبال بازی می کردم و اسمش را می شنیدم. مسابقاتی که می گفتند یادواره شهید رضایی مجد است. این اسم برایم همیشه یک اسم آشنا بود تا اینکه شرایطی مهیا شد که پیشنهاد بازی کردن در فیلمی که در مورد شهید رضایی مجد بود را آقای سعید چاری کارگردان فیلم به من دادند. فیلم نامه را نخوانده، این نقش را قبول کردم.

** فقط اسم این شهید را شنیده بودید یا شناخت هم در موردش داشتید؟

کاپیتان تیم ملی جوانان بود. بازیکن خیلی خوبی بود.

** ظاهرا پیشنهاد حضور در پرسپولیس هم به او داده شده بود؟

بله علی پروین به او گفته بود که به پرسپولیس بیاید، شهید رضایی مجد هم گفته بود که برود جبهه و برگردد قرارداد ببندد که همان بار هم رفت و دیگر هم برنگشت. او عاشق مارادونا بود، خودش هم چپ پا بود. می گفته که از مارادونا بهترم!

** تجربه بازی کردن در این نقش چطور بود؟

این یک فیلم رئال بود، یک زندگی واقعی که نمی توانی چیز خاصی به آن اضافه کنی. من صحبت های برادرش و همچنین چند تن از مربیان فوتبال از جمله مهدی مناجاتی، امیر حاج رضایی، جلال بشرزاد، سیدمهدی حیدری، قاسم پناهگر، حاج مهدی اربابی و … که تعدادی از آنها همبازیانش هم بودند را شنیدم. مثلا می دانم که با امیر قلعه نویی همبازی بوده، یا با صمد مرفاوی در تیم ملی جوانان بازی کرده، این یک فیلم رئال و مستند است، من طبق صحبت های برادرش، همرزمانش و هم تیمی هایش نقش شهید را بازی کردم و این کار را خیلی سخت تر می کرد.

** تجربه فیلم جنگی چطور بود؟

برای گرفتن صحنه های جنگ و عملیات، شبکار بودیم، از ۶ عصر تا ۶ صبح. خیلی سخت بود. شهید رضایی مجد در عملیات کربلای پنج شهید شد در شلمچه، شب های آنجا سرمای عجیب غریبی داشت، حالا فکرش را بکنید که آن آدمها در دوره جنگ و با عملیات ها چطور زندگی می کردند، ما که فقط بازی می کردیم صدای همه درآمده بود. تو باید در شرایط زندگی یک نفر قرار بگیری، کسی که شهید هم شده است. شهید رضایی مجد موتورسواری هم خیلی دوست داشت، در آن سرما، در شب که همه از سرما یخ زده بودند باید در بیابان موتورسواری بکنی و در کانال آب هم بروی. کار سخت بود اما فکر می کنم چیز خوبی از آب دربیاید. فعلا فیلم در مرحله تدوین است.

** قبلا تجربه مرگ در فیلم ها را داشتید؟

تا دلتان بخواهد! در نصف فیلم هایی که حضور داشتم کشته شدم، اما این آدم فرق داشت، شهید شده بود و این مسئولیت من را هم سنگین می کرد. با این آدم خیلی ارتباط برقرار کردم. در این فیلم من مجبور بودم پوتین سنگین را بپوشم، اسلحه بردارم، لباس و کلاه جنگی بپوشم، بعد بروم به کانال آب و … کار سختی بود. شب های عملیات و حال خوب شان را هم تجربه کردم، شب هایی که فقط نماز می خواندند و حال خوبی داشتند.

** بعد از فیلم چقدر با خصوصیات اخلاقی شهید رضایی مجد آشنا شدید؟

پسر شیطونی بوده، خیلی پرجنب و جوش و بانمک. فوتبالش هم خوب بود، اتفاقا در جبهه همبازی محمد پنجعلی بود. وقتی برای دفعه آخر به جبهه رفت انگار می دانست که شهید می شود، این را از صحبت های اطرافیانش متوجه شدم. هر وقت به تهران برمی گشته با خود لباس ورزشی می برده و جبهه فوتبال راه می انداخته، شخصیتی باورنکردنی و جالبی داشت. آدم هر چه فکر می کند نمی تواند بفهمد پسری که اینهمه انگیزه برای زندگی داشته چطور حاضر شده از آن موقعیت خوب فاصله بگیرد و به جبهه برود.

** به نظرم از منظر شرایط زندگی شباهت هایی با هم داشتید، مثلا محلی که شهید رضایی مجد در آنجا رشد کرده، اینکه فوتبالیست بوده، در خانواده مذهبی پرورش یافته و … چقدر با او توانستید همذات پنداری کنید؟

خیلی زیاد. او هم بچه پایین شهر بود و از همه مهمتر اینکه فوتبالیست بود و من هر دوی اینها را داشتم. اما من هیچ موقع نمی توانم آن آدم باشم. او یک آدم خاص بود. من تا قبل از این فیلم نمی دانستم که شهدا را به خاطر بحث پاک بودنشان غسل نمی دهند، خیلی تحت تاثیر قرار گرفتم وقتی فهمیدم زمانی که می خواستند شهید رضایی مجد را دفن کنند زیر لباس های سپاهی اش، لباس ورزشی تنش بود.

** اینکه از زمین فوتبال کفش های استوک دار را بکنی و پوتین رزم بپوشی و به جبهه بروی در عین حال که عجیب است، اما خیلی تصمیم سختی است.

این آدم برای من خیلی جالب است، آدمی که بوی غیرت می دهد. خیلی ها آن زمان به جبهه نرفتند که خب خیلی ها هم دلائل خودشان را داشتند. شهید رضایی مجد کاپیتان تیم ملی جوانان بوده، اینکه این دنیای پراز زرق و برق را رها کند و به خط مقدم برود خیلی بزرگ است. عملیات کربلای پنج هم که خیلی عملیات سختی بوده و شهدای زیادی داشته.

** بچه های دهه ۵۰ و ۶۰، برخلاف نسل جدید و دهه هفتادی ها با واژه هایی چون جنگ و شهید و جبهه بیگانه نیستند.

من که اصلا بزرگ شده جایی بودم که کوچه به کوچه مان اسم یک شهید هست. همه خیابان ها، کوچه ها و معابر، همه نام شهید دارند. پسرعمه ام محمدمهدی دباغ، معلم پنجم دبستانم آقای موحد و خیلی های دیگر شهید شده بودند. با مجید سری زاده در کوچه فوتبال بازی می کردیم یا مسعود میرزایی، اگر اشتباه نکنم مجید خرم… اینها همه هم محلی های ما بودند که شهید شدند. من جنگ و بمباران را کاملا به یاد دارم. یادم هست که شهید می آوردند و به مسجد محل می بردند، مردم هم به احترام شان کرکره های شان را پایین می کشیدند. نسل ما هر کدامشان از جنگ خاطراتی دارند.

** و خاطرات شما از جنگ؟

شهدایی که از مناطق جنگی می آوردند، فیلم های جنگی، بمبارانِ تهران، کانیمانگا، عقاب ها و … نزدیک خانه ما در میدان خراسان، دو سینما بود، سینما پیوند و سینما سایه، با پدرم و محمد (برادرم) می رفتیم سینما. برای دیدن فیلم عقاب ها ۲۰ بار در صف سینما ایستادم. من با این فیلم ها بزرگ شدم، با برزخی ها، دیده بان، مهاجر، کارهای ابراهیم حاتمی کیا، من بزرگ شده محلی بودم که شهید زیاد داشت، به خاطر همین همه فیلم های جنگی و مربوط به جبهه را می دیدم و با آنها ارتباط می گرفتم.

** مستقیما با خانواده شهید هم برخورد داشتید؟

نه متاسفانه. فقط فایل صوتی صحبت های آنها در اختیارم قرار گرفت. قرار است برای فیلم اکران خصوصی بگیرند که خیلی دوست دارم خانواده او را ببینم. فیلم از شهید خیلی کم بود و بیشتر عکس هایش در اختیارمان قرار داشت. مصاحبه ای داشت با کیهان ورزشی، گویا در زمان جنگ، تیم های ملی ایران و عراق با هم بازی داشتند، زمانی که داشتند سرود کشورها را می خواندند شهید رضایی مجد فکر می کند به جای سرود ملی عراق، سرود جنگ را می نوازند و حسابی عصبانی شده و داد و بیداد راه می اندازد که او را سریع به رختکن می برند. بچه پرشور و حالی بود.

** پس با وجودی که پیش از بازی کردن در فیلم زندگی شهید رضایی مجد، تجربه حضور در فیلم جنگی را نداشتید، با این فضا خیلی هم غریبه نبودید؟

نه اصلا غریبه نبودم، جدا از فضایی که قبلا از جنگ تجربه کرده بودم، من با این فیلم ها بزرگ شده بودم.

** عکس های شهید رضایی مجد را که می دیدم به نظرم از نظر چهره شباهت زیادی با هم ندارید.

من این آدم را بازی کردم، نیامدم که بشوم مهدی رضایی مجد. نخواستند مثل خیلی از سریال ها که می خواهند یکی را شبیه یک نفر بکنند و اتفاقا اصلا هم کار خوبی در نمی آید، اینجا من را شبیه آن آدم کنند. من فقط آن آدم را بازی کردم و اتفاقا کار خیلی سختی هم بود. کلا ساختن فیلم جنگی خیلی سخت است، کاش باز هم فیلمی در سطح دوئل ساخته شود، ما صد سال دیگر فیلمی مثل عقاب ها ساخته نشود. بازیگران این فیلم ها قهرمانان ما بودند، همانطور که بروسلی، آرنولد، جکی جان، راکی هم قهرمان بچگی های نسل من بودند، ما از فردین، بهروز وثوقی، ایرج قادری، ناصر ملک مطیعی و… کلی خاطره داریم و با فیلم هایشان بزرگ شدیم.

** از قدیم عشقِ فیلم بودید؟!

من خیلی فیلم دیدن را دوست داشتم و دارم. پلی استیشن بلد نبودم، هر وقت می رفتم اردو یک دستگاه دی وی دی با ۱۰ تا فیلم با خودم می بردم و می دیدم و کلی حالم خوب می شد. من عاشق فیلم های قدیمی بودم. شاید دیگر هیچوقت فیلمی مثل قیصر ساخته نشود یا گلادیاتور. درست مثل اینکه راکی دو و سه ساخته شد اما هیچ کدامشان راکی یک نشد. خیلی ها خواستند ادای بروسلی را دربیاورند اما هیچ کس بروسلی نشد. من اینها را خیلی دوست داشتم و با آنها همذات پنداری عجیبی می کردم.

** خیلی از بازیگرانی که نقش شهید را بازی می کنند تا مدت ها و یا برای همیشه تحت تاثیر شخصیت آن شهید قرار گرفته و حتی سبک بازیگری شان تغییر می کند. بازی کردن این نقش چقدر روی علی انصاریان تاثیر داشته؟

هنوز نمی دانم. خب من خیلی شیطونی داشتم اما حالا خودم را جمع و جور کرده ام. خیلی سعی می کنم آن شیطنت ها و شر و شور قدیم را قایم کنم و خودم را کنترل کنم. از بچگی همینطور بودم، مادرم می گوید همسایه ها را خیلی اذیت کردم. من هر فیلمی که بازی می کنم غرق در آن می شوم و چند هفته ای اذیت می شوم چون خیلی خودم را درگیر آن نقش می کنم. در فیلم هدیه نقش یک آدی را بازی کردم که زنش مریض بود و به سختی کار می کرد تا مدت ها آن آدم بودم.

** شما از فوتبال صحبت می کنید اما در ذهن من از علی انصاریان بیشتر آن آدم فوتبالی نقش می بندد که سرش را مقابل توپ می گذاشت و معمولا بانداژ به سرش داشت!

برای خودم هم جالب است، من باید یک جا قبول می کردم که فوتبالم تمام شده، از قبل از اینکه فوتبال را کنار بگذارم حواسم به همه جا بود، می دانستم که می خواهم چه کاری انجام دهم. بازیگری برایم یک چلنج خوب بود، اینکه یک نفر را بازی کنم. من هیچ وقت پدر نبودم، یا ازدواج نکردم، زندان نرفته ام اما همه اینها را با بازیگری تجربه کردم. در فیلم سوختن که جایزه جشنواره یاس را هم به همراه داشت تجربه ای متفاوت داشتم. یا نقش یک خلبان را بازی کردم درحالیکه شاید ۱۰۰ سال دیگر هم نتوانم سوار هلیکوپتر شوم.

** بازیگری اتفاقا با روحیه شما سازگاری داشت.

اینجا یک فضای اکتیو و پرچلنج است. من کلا آدم پرانرژی ای بودم و خودم را درگیر حواشی می کردم. همیشه هم حواسم بود اطرافم چه می گذرد و تلاش می کردم زندگی کنم و بهترین تصمیم را بگیرم.

** چند تا فیلم شد که بازی کردید؟

فکر کنم ۱۵-۱۶ تا تله فیلم شد، به جز دو سریال کیمیا و آسپرین که اتفاقا خیلی هم خوب دیده شد. من در کیمیا، ۱۰ قسمتی بودم، بازیگران بزرگی در این فیلم حضور داشتند نیکی کریمی، رضا کیانیان، حامد بهداد، آزیتا حاجیان، مهراوه شریفی نیا، مهدی پاکدل، پوریا پورسرخی و… برای خودم تست خوبی بود. آسپرین هم مورد پسند مردم واقع شد.

** تجربه سینمایی ندارید هنوز؟

من خواستم خودم را تکمیل کنم و پله به پله جلو بروم. اگر می خواستم مستقیما وارد سینما شوم راحت می توانستم این کار را بکنم اما این غلط بود و شاید به همان یک فیلم بسنده می شد. من فیلم های رسانه ای، ویدئویی و تلویزیونی را تجربه کردم، این دو سال برایم خیلی خوب بود، حالا با تجربه بهتری می توانم وارد سینما شوم. دلم نمی خواست یک دفعه بروم دانشگاه. دوست داشتم از بِ بسم الله، کار بازیگری را شروع کنم تا بعدا محکمتر وارد مقوله سینما بشوم.

** جایزه هم گرفتید؟

در جشنواره یاس به خاطر فیلم سوختن، بهترین بازیگر مرد شدم. در این فیلم نقش آدمی را بازی کردم که ۱۰ سال زندان بوده، در جشنواره شهر هم به خاطر فیلم هدیه جایزه گرفتم. فیلم تلخ و البته خوش ساختی بود که جزو ۱۰ فیلم برگزیده قرار گرفت. من مشکلاتی که عباس در این فیلم داشت را خوب درک می کردم چون ۶ سال با بیماری سرطان پدرم درگیر بودیم.

** در بین اینهمه دغدغه های سینمایی، چقدر فوتبال را پیگیری می کنید؟

در جریان خبرها هستم.

** و حالا طرفدار پرسپولیس هستید یا استقلال؟

همیشه پرسپولیسی بودم، آن انتقال به خاطر بحث هایی که آن زمان وجود داشت صورت گرفت. بیشتر یک لجبازی بود. به من و حامد (کاویانپور) و علی (کریمی) لقب سه تفنگدار داده بودند که هر سه ما به الهلال گل زدیم. شرایط پرسپولیس که برای قهرمانی لیگ برتر خیلی خوب است، دوست دارم که هم اینجا قهرمان شود و هم در آسیا. برانکو مربی خوبی است، در تیم ملی مربی ام بود.

** چند بازی ملی دارید؟

زیاد نیست.

** از آن انتقال جنجالی به استقلال پشیمان نیستید؟

پشیمان که چه بگویم، شرایط آن زمان می طلبید، شر و شوری هم داشتم. اگر یک نفر کنارم بود که راه درست را نشانم می داد این اتفاق نمی افتاد و می توانستم درست تصمیم بگیرم.

** بازیکنی سخت تر بود یا بازیگری؟

آن روزها فقط تمرین بود و تمرین. آن روزها خیلی سخت بود، خیلی هیجان داشت. سرشکستن هم نمکش بود. فوتبال بازی کردن خیلی سخت بود، در سینما بالاخره با چند پلان، کاری که می خواهی درمی آید اما فوتبال جای اشتباه ندارد.

** اصلا به مربیگری فکر نمی کنید؟

فعلا که نه. البته درجه سی و بی آسیا را گرفتم.

مطلب پیشنهادی

ریشه و داستان ضرب المثل «قاپ قمارخونه‌است»

سایت بدون- قاپ یکی از ۲۶ استخوان پای گاو و گوسفند است که به شکل …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *