قتل دوست قدیمی به‌دلیل تنبلی

سایت بدون – مردی که متهم است همکارش را به‌دلیل تنبلی، با ضربات میله آهنی به قتل رسانده است، در دادگاه کیفری استان تهران محاکمه شد.
متهم قصد فرار از کشور را داشت که در نقطه صفر مرزی ازسوی مأموران شناسایی و بازداشت شد. رسیدگی به این پرونده از دو سال قبل به‌دنبال پیداشدن جسد خونین مرد ۲۷ساله‌ای در ساختمانی نیمه‌ساز در سعادت‌آباد آغاز شد. شواهد نشان می‌داد این کارگر ساختمانی با ضربه جسم سخت به سرش از پا درآمده است. صاحب ملک که با پلیس تماس گرفته و ماجرا را تشریح کرده بود، گفت: صبح وقتی برای سرکشی به ساختمان نیمه‌ساز آمدم، با جسد خونین عزیز روبه‌رو شدم. مرد دیگری به نام نورالله هم در این ساختمان کار می‌کرد اما هیچ خبری از او نیست و به نظرم ناپدید شده است. جسد کارگر جوان با دستور قضائی به پزشکی قانونی منتقل شد و فرضیه دست‌داشتن نورالله در جنایت قوت گرفت. چند روز از این ماجرا گذشته بود که پلیس رد نورالله را در نقطه صفر مرزی یافت و او را بازداشت کرد. این مرد که سعی داشت از کشور بگریزد به دام افتاد و به دعوای مرگ‌بار با همکارش اعتراف کرد. در این میان تلاش برای شناسایی اولیای‌‌دم بی‌نتیجه ماند و ردی از خانواده عزیز پیدا نشد. با‌این‌حال نورالله در دادگاه کیفری یک استان تهران پای میز محاکمه ایستاد و به تشریح واقعه پرداخت. او گفت: وقتی با همکارم درگیر شدم، از ترسم میله آهنی را برداشتم و سه ضربه به سرش زدم و گریختم. متهم درباره اینکه چرا چنین جنایتی مرتکب شده است، گفت: من عزیز را سال‌های زیادی بود که می‌شناختم و با‌هم رفاقت زیادی داشتیم. او زمانی‌که در کشور خودمان بودیم، عاشق یک دختر شد اما دختر را به عزیز ندادند. می‌گفتند تو بی‌پول هستی. ما تصمیم گرفتیم به ایران بیاییم و کار کنیم، تا هم من پول داشته باشم و هم عزیز به دختر مورد علاقه‌اش برسد اما بعد از مدتی شنیدیم که ستاره، دختر مورد علاقه عزیز، ازدواج کرده است و برادرانش او را به عقد یک افغان در کشور خودشان درآورده‌اند. از آن به بعد عزیز دیگر مثل سابق نبود و کار نمی‌کرد. خیلی تنبلی می‌کرد و همیشه کارهایش را من انجام می‌دادم. متهم ادامه داد: من برای اینکه کارهای خانه و غذا‌پختن و شستن و تمیزکردن را انجام بدهم، مشکلی نداشتم اما وقتی با‌هم کار می‌گرفتیم و سرکار می‌رفتیم، همه کارهای ساختمانی را هم من باید انجام می‌دادم و عزیز فقط می‌نشست. من به‌همین‌خاطر ناراحت می‌شدم، چون واقعا خسته می‌شدم و جسمم تحمل این‌همه فشار را نداشت. در‌نهایت بر سر این موضوع با او درگیر شدم و ضربه‌ای زدم. قصدم از زدن ضربه قتل نبود. بعد از اینکه ضربه را زدم، فرار کردم و دیگر نمی‌دانم چه اتفاقی افتاد. در پایان جلسه، قضات وارد شور شدند و طبق ماده ۳۵۶ قانون مجازات اسلامی و با توجه به اینکه اولیای‌‌دم شناسایی نشده و رئیس قوه قضائیه درخواست قصاص را مطرح کرده بود، او را به قصاص محکوم کردند. متهم رأی صادره را قبول نکرد و به دیوان عالی کشور اعتراضی فرستاد. این حکم در دیوان عالی کشور تأیید نشد. قضات دیوان عالی کشور خواستند تا نظر کارشناسان پزشکی قانونی درباره علت تامه مرگ استعلام شود. از طرفی بار دیگر تلاش برای شناسایی اولیای‌دم صورت گیرد. با رفع این نواقص و در‌حالی‌که پزشکی قانونی علت مرگ را ضربه جسم سخت به سر اعلام کرده بود، نورالله در شعبه دهم دادگاه کیفری یک استان تهران یک‌بار دیگر پای میز محاکمه ایستاد و از خود دفاع کرد. او گفت: من و عزیز چند سال قبل برای پیدا‌کردن کار به ایران آمدیم. مدتی بود در ساختمان نیمه‌ساز کار می‌کردیم اما عزیز تنبل بود. او کارهای سخت را به من واگذار می‌کرد. به‌همین‌خاطر چندبار با هم درگیر شده بودیم. آخرین‌بار سر همین موضوع به او اعتراض کردم، اما او فحاشی کرد و به خانواده‌ام ناسزا گفت. به‌همین‌دلیل دعوا میان ما بالا گرفت. من مدت‌ها بود رفتارهای بد او را تحمل می‌کردم اما آخرین‌بار کنترل اعصابم را از دست دادم. او قوی‌هیکل‌تر از من بود و وقتی به سمتم حمله‌ور شد، میله آهنی را از زمین برداشتم و سه ضربه به سرش زدم. متهم در‌حالی‌که سرش را پایین انداخته بود، گفت: باور کنید نمی‌خواستم عزیز را بکشم. فقط می‌خواستم او را تنبیه کنم تا دست از تنبلی بردارد، اما وقتی بیهوش روی زمین افتاد، ترسیدم. وسایلم را جمع کردم تا از کشور فرار کنم‌ اما بازداشت شدم. این متهم گفت: من پشیمانم و حالا هم هیچ نشانی از خانواده عزیز ندارم. من و عزیز وقتی به ایران آمدیم، تنها بودیم. من او را مانند برادرم دوست داشتم و به‌همین‌خاطر هم مدت‌ها تنبلی او را تحمل کردم، اما آخرین‌بار از کوره در رفتم و اشتباه بزرگی مرتکب شدم. حالا تقاضای بخشش دارم. متهم در پاسخ به اینکه چطور آدرسی از خانواده دوستش ندارد، گفت: عزیز در افغانستان هم تنها زندگی می‌کرد و از اعضای خانواده‌اش افراد زیادی باقی نمانده بودند و بیشتر آنها در جنگ‌های داخلی افغانستان کشته شده بودند. به‌همین‌دلیل هم وقتی عزیز عاشق شد، خیلی به ستاره دل بست. چون فکر می‌کرد تنهایی‌اش تمام شده است. اگر از اعضای خانواده عزیز کسی زنده باشد، من خبر ندارم. بعد از گفته‌های متهم و وکیل‌مدافع او قضات وارد شور شدند تا رأی صادر کنند.

مطلب پیشنهادی

ریشه و داستان ضرب المثل «کارکردن خر و خوردن یابو»

سایت بدون – ضرب‌المثل «کار کردن خر و خوردن یابو» به وضعیتی اشاره دارد که …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *