سایت بدون /رفتارگراها، ککها را انداختند توی بطری شیشهای و در ارتفاع معینی درگذاشتند. کمی بعد، در را بالاتر بردند. ککها از ارتفاع قبلی بالاتر نمیآمدند. این بهنظرم یکی از غمانگیزترین واقعیتهای جهان هستی است. حالا اسمشان که رویشان هست، رفتارگرا. قائل به کنش نیستند. به رفتار اعتقاد دارند و اینکه محرکهایی که به انسان وارد میشود، تقویت مثبت و منفی و تنبیه و تشویقی که بر انسان اعمال میشود به تمامی، رفتار او را شکل میدهد. ما مثل رفتارگراها قائل به تعیینکنندگی تام و تمام تقویتها و محرکها نیستیم. برای انسان اختیار، انتخاب و کنشگری متصوریم، اما در عین حال نمیتوان نقش آموختهها را منکر شد. ما بسیاری از ترسهایمان را در کودکی آموختهایم و پا را از آن ارتفاع بالاتر نمیگذاریم. محدودیتهایی که مدتی داشتهایم را تا آخر عمر همراه خود میکشانیم درحالیکه آن محدودیتها دیگر وجود خارجی ندارند. هرگاه احساس ناتوانی کردید کمی که در گذشته جستوجو کنید، میبینید مثل ککها فکر میکنیم ما نمیتوانیم، امید نداریم بتوانیم از ارتفاع در بالاتر برویم. غافل از اینکه خیلی وقت است دری در آن ارتفاع وجود ندارد و ما اسیر احساس ناتوانی و ترسهایمان هستیم.
حال تصور کنید اگر تمام اعضای یک جامعه این ترس آموخته شده، این احساس ناتوانی را در خود داشته باشند. بدبختی این ملت همین ترس و ناتوانی آموخته شده است. چنین ملتی هیچگاه جسارت خودباوری را نخواهند داشت.
سوسن طاقدیس، «قدم یازدهم» را براساس همین ایده نوشته است. بچه شیری که در یک قفس به دنیا میآید. قفسی به اندازه ده قدم.
«شیرکوچولو وقتی ده قدم میرفت سرش میخورد به میلههای قفس و دنگ صدا میکرد و درد میگرفت. شیرکوچولو خیلی زود یاد گرفت که بعد از قدم دهم دیگر جلو نرود.» یک روز در قفس بر اثر اشتباه نگهبان باغوحش باز ماند. شیرکوچولو از قفس بیرون رفت، اما فقط ده قدم. خیال میکرد اگر قدم یازدهم را بردارد سرش میخورد به میلههای قفس و دنگ صدا میکند. خبر فرار شیرکوچولو از قفس در تمام شهر پیچید. آنهایی که بچه شیر را دوست نداشتند گفتند: «چه بد شد، حالا دیگر از ترس بچه شیر نمیتوانیم به پارک برویم. حالا دیگر بچهشیر توی کوه خانه میسازد و ما نمیتوانیم به کوه برویم و کوهنوردی کنیم.»
آنهایی که بچه شیر را دوست داشتند خندیدند و گفتند: «چه خوب شد! حالا شیر کوچولو توی پارک میدود و بازی میکند. او میفهمد که دنیا چقدر بزرگتر از قفس اوست. حالا شیر کوچولو میفهمد کوه چیست و آسمان چقدر بلند است و دنیا چقدر بزرگتر و قشنگتر از قفس ده قدمی اوست.» اما بچه شیر هیچکدام از اینها را نفهمیده بود، چون فقط ده قدم از قفس دور شده بود.
شیرکوچولو را آن روز به قفس برگرداندند.
حالا سالهای سال از آن اتفاق گذشته و شیر کوچولو هنوز نمیداند اگر قدم یازدهم را برمیداشت سرش به میلهها نمیخورد. نمیداند اگر قدم یازدهم و قدمهای بعدی را برمیداشت میتوانست تا کجا برود و چه چیزهایی ببیند. حالا بچههای شیرکوچولو هم قدمهایشان را میشمارند و قدم یازدهم را برنمیدارند که سرشان به میلهها نخورد و دنگ صدا ندهد، اما یکی از آنها سرش را از لای میلهها بیرون میآورد.
«شاید او از قفس بیرون بیاید و ده قدم، یازده قدم، صدقدم و هزار قدم جلو برود. شاید بچههایش را توی کوه به دنیا بیاورد. آن وقت آنها به جای اینکه در قفس ده قدمی زندگی کنند، لابهلای درختان بازی میکنند. او برای بچههایش تعریف میکند که دنیا چقدر بزرگتر و زیباتر از یک قفس ده قدمی است».
کتاب از یک قصه و البته واقعیت تلخ شروع میشود، اما در نهایت به امیدی روشن و رویایی شیرین ختم میشود.
کتاب «قدم یازدهم» به نویسندگی سوسن طاقدیس و تصویرگری علیرضا گلدوزیان توسط کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان چاپ شده و بچههای پنج سال به بالا خوب میتوانند آن را درک کنند.
برچسببدون سایت بدون سوسن طاقدیس علیرضا گلدوزیان قدم یازدهم
مطلب پیشنهادی
پایداری باور؛ چرا ما مقابل تغییر در عقایدمان مقاومت داریم
سایت بدون – مقاومت در برابر تغییر باور، که به اثر بازگشتی یا محافظهکاری مفهومی …