بنا به آمار منتشرشده، سریال «اهل جهنم» خیلی زود توانسته رکورد بازدید شبکه نتفلیکس را جابهجا کند و جایگزین سریال کرهای «بازی مرکب» شود. بهنظر میرسد هم سریالبینهای دنیا میل عجیبی به شنیدن قصههای امروزین از زبان فیلمسازان شرقی پیدا کردهاند و هم اینکه فیلمسازان سرزمین کره، تازه چانهشان گرم شده و برای چشم و گوشهای مردم جهان قصههای شرقیشده بسیاری دارند.
سایت بدون – «این ترس است که دنیا را عادلانهتر میکند»؛ یکی از نمونهدیالوگهای سریال کرهای «اهل جهنم» که از زبان پیامبری مدرن، زیسته در شهر سئول زده میشود؛ پیامبری با کتاب و حقیقتی جدید که با انذار آدمی از عقوبت زمینیشده گناهان، طرفدارانی هم پیدا کرده است. ظاهر امر این است که ما با یک سریال کرهای طرف هستیم که در واکنش به جریانهای مذهبی قوی در جامعه کره ساخته شده است، اما با نگاهی به آمار بینندگان این سریال و اقبال مخاطبان جهانی به ایده این سریال، بهنظر میرسد باید با تاویلهای فراتر از جدلهای دینی و داخلی کره به این اثر نگاه کنیم. بنا به آمار منتشرشده، سریال «اهل جهنم» خیلی زود توانسته رکورد بازدید شبکه نتفلیکس را جابهجا کند و جایگزین سریال کرهای «بازی مرکب» شود. بهنظر میرسد هم سریالبینهای دنیا میل عجیبی به شنیدن قصههای امروزین از زبان فیلمسازان شرقی پیدا کردهاند و هم اینکه فیلمسازان سرزمین کره، تازه چانهشان گرم شده و برای چشم و گوشهای مردم جهان قصههای شرقیشده بسیاری دارند. البته که بخشی از این اقبال عمومی بهخاطر فضاهای بکر و فرم قصهگویی تازهای است که خیلی کمتر در قاب سینمای جهان شاهدش بودیم و بخش مهم دیگر به جنس فیلمسازی کرهایها بازمیگردد که خوب توانستند عنصر جذابیت را در کارخانه مفهومسازی سینما جای دهند. اگر بیننده سریال بازی مرکب بهصورتی عریان به تماشای قمارخانه عظیم جهانی مینشست، اینبار «سانگ هو یون» کارگردان کرهای در «اهل جهنم» در یک افشاگری هولناک نسبتبه عاقبت و عارضههای تغییر وضع موجود هشدار میدهد. در این سریال ما آدمهای عاصی را میبینیم که نسبتبه بیعدالتی قوانین برساخته انسانی اعتراض دارند؛ آدمهایی که با نظام فکری ترس از عقوبت گناه، در دو آرایش «تیغه پیکان» و «حقیقت جدید» قرار گرفته و رفتارهای غیرانسانی و وحشیانه خود را در چارچوب قوانین دینی توجیه میکنند. هنگام تماشای سریال بهطور ناخواسته متوجه شباهتها بین نوع رفتار اجتماعی این جنس آدمها با جریانهای تندروی دینی میشوید؛ جریانهای تندرویی که در بستر بنیادگرایی دینی، تبدیل به سربازان داعشی میشوند یا حتی تروریستهای بودایی که مسمانان میانمار را کشتار میکنند. البته عمده اعتراضها و انتقادات به رفتارهای غیر انسانی چنین جریانهایی ازجانب دینداران مطرح است و طرح این سوال که چرا قرائتی انحرافی از متن دین و حتی قوانین الهی ارائه میدهند؛ مسالهای که البته در سریال «اهل جهنم» دیده نمیشود و تنها جریانی که مقابل انحرافات فرقه «حقیقت جدید» یا «تیغه پیکان» میایستد، خانوادههای قربانیان هستند و البته نسخهای که برای نجات از چنین وضعیتی در انتهای فیلم داده میشود در قالب یک دیالوگ مطرح میشود، اینکه: «من خیلی درباره خدا اطلاعات ندارم و زیاد هم اهمیت نمیدم، ولی میدونم این دنیا متعلق به آدمهاست و خودمون باید مسائلمون رو حل کنیم.» بهنظر میرسد این نسخهپیچی پایانی سریال، بیربط با این تصمیم فیلمساز نباشد که بهشکلی عامدانه از ابتدای سریال، هیچ تفکیکی قائل نیست بین کسانی که قربانی وضعیت موجود جامعه جهانی هستند با کسانی که از میل به این تغییر سوءاستفاده میکنند. در سریال «اهل جهنم» فیلمساز تلویحا اعتراف میکند که قوانین برساخته انسانی، نمیتوانند عدالت تام را درمورد ساکنان زمین محقق کنند، اما بهشدت از اینکه سراغ عناصر سازنده این نظام برساخته از قوانین انسانی برود پرهیز میکند و تنها نسخه موافقان تغییر وضع موجود را در نمایش اگزجره عدالتخواهی میپیچد. نسخه «اهل جهنم» برای مردم منتظر برای تغییر وضعیت موجود، این است که از رفتن بهسمت تغییر شرایط فعلی پرهیز کنند، چون ساخت دنیای جدید با قوانین جدید، هیچ چیزی ندارد جز آمدن حاکمیتی که خودش اسباب رفتارهای ناعادلانه و بیرحمانه دیگری میشود.
فرار از جهنمیا گریز از عقل و استدلال
دیالوگی در آخرین سکانس از سریال جهنم وجود دارد که در آن یک راننده تاکسی به یکی از قهرمانان داستان میگوید من نمیدانم خدا وجود دارد یا نه و این اصلا برایم مهم نیست اما میدانم این دنیا برای ما انسانهاست و باید خودمان آن را اداره کنیم. در غرب سکولار شده و انسانمحور، فلسفههایی به میدان آمدهاند که وجود امر قدسی را انکار میکنند اما در آیین بودا وجود این مسائل نه انکار میشود و نه کسی در پی اثبات آنهاست؛ بلکه اساسا پرداختن به این دست دغدغهها بیهوده و هجو و گمراهکننده بهحساب میآید. این است که یک بودایی میتواند نیروهای ماوراءالطبیعی را به چشم ببیند؛ چیزی که اگر در برابر چشمان یک آتهئیست غربی رخ بدهد، تمام باورهای او را زیرسوال خواهد برد؛ اما آن بودایی به زیست دنیوی خود ادامه میدهد و این مسائل کاری به کار زندگی اینجهانیاش نخواهند داشت. بودا درمورد امور ماوراءالطبیعه سکوت میکرد و پرداختن به آنها یا هر نوع استدلالی دربارهشان را بیراهه میدانست. معروف است که اگر مثلا از او میپرسیدند خدا وجود دارد یا نه، میگفت یک کاسه ماست! به او میگفتند این چه جواب نامربوطی بود که دادی و او پاسخ میداد چون سوال شما نامربوط است. بودا این تمثیل را برای توضیح رفتارش به کار برده است؛ فرض کنید تیری زهرآگین به قلب شما اصابت کرده و در میانه یک میدان بر زمین افتادهاید. پرسش اصلی این است که طبیب را از کجا خبر کنیم؟ آیا تیر را بیرون نکشیم تا خونریزی بیشتر نشود یا بیرون بیاوریم تا زهر نتواند بیشتر اثر کند و پرسشهای دیگری از این دست. اما او پرسشهای ماوراءالطبیعی را در اینجا به آن تشبیه میکند که به جای چنین موارد ضروری و فوری و عینیتیافتهای بپرسیم این تیر از کجا خریده شد؟ از چه سمتی شلیک شد؟ جنس آن چیست؟ چوبش را از کجا خریدهاند و تیغش را از کجا؟ در تفکر بودا وجود امور ماوراءالطبیعی انکار نمیشود اما بایکوت میشود. بهعبارتی پرسش و تفکر درباره آنها بیهوده قلمداد میشود همچنانکه کسی انکار نمیکند آن تیر از یک سمت بهخصوص شلیک شده، از یک بازار بهخصوص و با یک نرخ بهخصوص خریداری شده، چوب آن را از درختی مشخص و تیغهاش را از فلزی مشخص ساختهاند و… اما بودا میگوید فرصت حیات کم است و نباید سراغ این پرسشها رفت یا دربارهشان تفکر کرد. این نگرش بودایی کار جهان را به انسان وا میگذارد و به تعبیر افلاطون منکر وجود است. افلاطون میگوید آن کس که نداند کیست، از کجا آمده، به کجا میرود و چرا آمده، در واقع منکر وجود خویشتن شده است. تفکر بودایی با عقل و فلسفه مهربان نیست. بهعبارتی با هر دانش متافیزیکی مهربان نیست و نهتنها فلسفههای الهی را پس میزند، بلکه بهطور کل فلسفه را برنمیتابد حتی از نوع ماتریالیستی. این است که در همان ابتدای سریال جهنم، تکلیف ماتریالیستها هم که در کسوت روشنفکران کرهای به نمایش درآمدهاند، مشخص میشود. آنها با استدلالهای کودکانهشان وجود چیزی را انکار میکنند که واقعا وجود دارد و خیلی از مردم به چشم دیدهاند؛ یعنی ماموران جهنم یا همان امر ماوراءالطبیعه را. اما داستان، ۶ قسمت ادامه پیدا میکند تا در مرحله دوم این را هم به اثبات برساند که نهتنها انکار آن روشنفکر ماتریالیست احمقانه بود، بلکه تفسیر عقلی آن پدیدهها و بهطور کل جدی گرفتنش توسط متالهین هم به همان اندازه احمقانه است. این دوری از متافیزیک و امور عقلی تا آنجا پیش رفته که حتی در شرق آسیا شعر و شاعری آنگونه که ما در کشورمان و سایر کشورهای دنیا میشناسیم، رواج ندارد؛ چون آنها با آرایههای ادبی سر و کار ندارند، با دوگانگی و دلالت امور عقلی و حسی بر هم دوست نیستند و تشبیه و تمثیل و استعاره و این دست مسائل را نمیپذیرند. فقط مسائل حسی نزد آنها رسمیت دارد و این البته فراتر از آیین بودا و شامل بخش قابلتوجهی از فرهنگ شرق دور است. تنها گونه شعری که از شرق بهطور جدی سراغ داریم، هایکوهای ژاپنی است؛ تکجملههایی که خالی از هر آرایه ادبی، صرفا توصیف یک لحظه طبیعی هستند؛ «بهار من تنها همین است: تک نهال بامبو و یک شاخه بید» یا «در روشنای بهاری، من هستم، تو هستی» این نوع خاص و کمتر شناختهشدهای از انکار تفکر قدسی و الهی است که نسبت به آن آگاهی کمتری وجود دارد. فیلسوفان خداباور و خداناباور، سالهاست با ابزار عقل و استدلال علیه هم میجنگند اما با منشی که عقل و استدلال را در اموری غیر از زیست حیوانی و اینجهانی اساسا راه نمیدهد، با این ابزار نمیتوان مواجه شد. آنها حتی خدا را انکار نمیکنند که با معجزهای دهانشکن بتوان وجود امر قدسی را به آنها ثابت کرد. میگویند هست یا نیست به ما ربطی ندارد… اگر این تفکر درحال گسترش باشد که هست، احتمالا جهان با دوره جدیدی از تضاربهای فکری مواجه خواهد شد. سریال جهنم نمونهای عیان و تاثیرگذار از گسترش این نوع تفکر است. در این قصه، جهانی را میبینیم که به شکلی حیرتآور و غیرقابل انکار، امر ماوراءالطبیعی در آن ظهور میکند اما پس از تودهنی خوردن فیلسوفمشربان ماتریالیست، مخاطب باید بیاموزد که این چیزها را به چشم ببیند اما ایمان نیاورد؛ چون هر نوع ایمان، به معنای استخدام عقل متافیزیکی است و احتمال گمراهی را در پی دارد.
غرب بودایی و شرق مسیحی تردستیهای جدید پستمدرنیسم
آیین بودا که در قائل شدن عنوان «دین» برای آن، بین مفسران مختلف تردیدهایی وجود دارد، چیزی است که در دوران مدرن و پسامدرن، بسیاری از غربیها را برای فرار از پوچی مستتر در جهانبینی پس از عصر روشنگری، بهسمت خود جلب کرد. از فوتبالیستهایی مثل روبرتو باجو و ماریو بالوتلی در ایتالیا و فابیان بارتز در فرانسه گرفته تا لئونارد کوهن، خواننده کانادایی؛ و از جک دورسی مدیرعامل توئیتر و مارک زاکربرگ موسس فیسبوک گرفته تا استیو جابز بنیانگذار اپل، خیلیها به بودیسم گرویدند. این فهرست در بین مشاهیر هالیوود هم بسیار طولانی است. گذشته از بازیگران غیرهالیوودی مثل پنهلوپه کروز و اورلاندو بلوم، در آمریکا هم آنجلینا جولی، برد پیت، جنیفر لوپز، کیانا ریوز، استیون سیگال، شارون استون، الیور استون، اما تورمن و خیلیهای دیگر بودایی شدهاند و حتی کارگردان مشهوری مثل جورج لوکاس که جنگ ستارگان را با درونمایههای وامگرفته از جنگهای صلیبی ساخته بود، حالا بودایی است. حتی بیل کلینتون، رئیسجمهور سابق آمریکا با اینکه بنا به ملاحظات سیاسی هنوز رسما مسیحی است، مراقبهها و قوانین بودا را اجرا میکند و خواهر باراکحسین اوباما رسما بوداییشدنش را اعلام کرده است. این بودایی شدن توریستی و تفننی غربیها نهتنها در غلظت عمل به قوانین آن آیین که بهسمت رهبانیت پیش میرود، با پایبندی حقیقی به این کیش چنانکه نزد مردم شرق آسیا رواج داشت، متفاوت است، بلکه به لحاظ جنس و ماهیت هم تفاوتهایی اساسی با جهانبینی مردم شرق دارد. از آنسو غربیها هم تا حدی که میتوانستند مسیحیت را در شرق آسیا گسترش دادند اما مسیحی شدن شرقیها با نوع مسیحی بودن غربیها تفاوتهایی اساسی دارد. مسیحیت نزد مردم بهاصطلاح رنگینپوست، چه در آمریکای لاتین، چه سیاهپوستان و چه زردپوستان، غالبا دین استعمار بهحساب میآید و به آن دیدگاهی منفی دارند. بخشهایی از جوامع شرق آسیا که مسیحی شدهاند، به همین جهت در یک تقابل آشکار با سنتهای بومی آن منطقه تعریف میشوند حال آنکه یک مسیحی غربی، میتواند خود را وارث سنتهای بومی غرب بداند. در این میان مسیحیان کره بهدلیل دیدگاههای افراطیشان که هم ضد سنت بومی کره است و هم در مقابل مظاهر عقلانیت متجدد ایستادگی میکند و جنبههای تکفیری و خشن هم دارد، معروفتر از بقیه مسیحیان شرقی هستند. با توجه به همین مقدمه کوتاه میشود فهمید که چرا نتفلیکس از ترویج بودیسم در برابر مسیحیت در فیلمها و سریالهای کرهای استقبال میکند یا لااقل مقابلش موضع منفی نمیگیرد؛ آمریکا برخلاف اسلام که بین مهاجران و رنگینپوستان غرب رواج پیدا میکند و به ندای برابری نژادی و طبقاتی تبدیل میشود، از بودیسم نمیترسد و به آن نگاهی تفننی و توریستی دارد و از سمت دیگر میتوان درک کرد که چرا در فیلمهای جدی سینمای کره که طیف روشنفکر، آنها را میسازند و حالا بهخصوص پس از دوران کرونا به صنعت سریالسازی هم نفوذ کرده، تا این اندازه به مسیحیت کرهای طعنه زده میشود. مینیسریال جهنم را شاید بتوان یکی از نمونههای عیان در برخورد بین مسیحیت و بودیسم دانست که کرهایها به تصویر کشیدند. یکی از باورهای بودیسم که به آن توجه کمتری شده بود، باور به جهنم است. عموما شناختی که از آیین بودا وجود دارد، آن را یک نگرش زمینی که خالی از باورهای ماوراءالطبیعی است میپندارد. بیتوجهی بودیسم به امور ماوراءالطبیعه، به معنای نفی وجود آنها نیست؛ بلکه معنای بیتوجهی و عدم موضعگیری میدهد. مفهوم جهنم از اسلام به بودیسم نفوذ کرد؛ وقتی آیین بودا در ماوراءالنهر که بخشهایی از قلمرو اسلامی بود، رواج یافت. در این فرآیند همانطور که تصوف خراسانی از عرفان بودایی وام گرفت و شخصیتهایی مثل بایزید بسطامی، عطار و مولانا را پدید آورد، آیین بودا هم باورهای ماوراءالطبیعی مثل جهنم را از اسلام وام گرفت؛ اما این یک بدهبستان تمدنی و فرهنگی نرم و مدتدار و ملایم بود، نه چنانکه بودیسم در غرب به علت فرار از پوچی مدرنیسم، به شکل تفننی رواج پیدا میکند یا مسیحیت در شرق بهعنوان دین استعمار پذیرفته میشود. حالا بوداییها با سریال جهنم نشان میدهند که چطور مسیحیان کره با استفاده از باورهای ماوراءالطبیعی مردم بودایی، سعی دارند تفسیرهای خود را ارائه بدهند و بر آن جامعه چیزهایی را تحمیل کنند که در کهنالگوهایش نهادینه نشده و با ذات تمدنیاش منافات دارد. پیش از این هم کنایه به مسیحیت را در آثار تعدادی از کارگردانهای مولف کرهای دیده بودیم. از فیلمهای پارک جانووک تا خالق فیلم انگل، بونگ جونهو و حتی سریال بازی ماهی مرکب. حالا اما سریال جهنم به شکل عیانتری ریشه مسائل را نشان میدهد. فرار از جبرگرایی مسیحی و سلب اراده از انسانها و نسبت دادن بیمورد مسائل زیست روزمره به مسائل ماوراءالطبیعه و البته مسلط کردن عنصر ترس از عقوبت بر جامعه به جای اقناع آنها برای انجام اعمال نیکو؛ اینها مسائلی هستند که فیلمساز با مطرح کردنشان سعی دارد مخاطب را با خود همدل کند. این مسائل جنبههای سیاسی-اجتماعی هم پیدا میکنند که مهمترینشان اعتراض به تبدیل شدن کره به یک جامعه پیرامونی در هژمونی سرمایهداری است و بودیسم در اینجا یک دژ هویتی به حساب میآید. از آنجا که امروز این مساله دغدغه اکثر کرهایها و خیلی از مردم دنیاست، طبیعتا مطرح شدن آن در یک سریال یا هر مدیوم هنری دیگری بسیار شوقبرانگیز میشود. آیا بودیسم بهترین راه فرار از جبرگرایی مسیحیت است؟ به نظر میرسد خود کارگردان هم با اینکه طرف همین موضع ایستاده، چندان مطمئن نیست که بتواند از پس اثبات آن یا اقناع مخاطب دربارهاش بربیاید و برای همین، این بخشها را دامن نمیزند. او اصلا استدلال نمیکند چون موضع اصلیاش نفی استدلال عقلی و در اولویت قرار دادن امور طبیعی است.
جدال با دین استعمار
مسیحیت فارغ از آموزههایی که این دین ابراهیمی دارد و تفاسیر مختلفی که از آن شده و مذاهب گوناگونی که ذیل آن تعریف میشوند، برای مردم نقاط زیادی از دنیا، دین استعمار است. اساسا استعمار در همان ابتدای راه که توسط اسپانیاییها و پرتغالیها شروع شد، پشت مبلغان مذهبی مسیحیت بهراه افتاد و خاطره تاریخی مردم بسیاری را در سراسر جهان نسبت به این آیین تلخ کرد. معروف است که وقتی مبلغان اسپانیولی مسیحیت وارد قاره آمریکا شدند، به این دلیل که از یک جغرافیای دیگر آمده بودند، بعضی بیماریها را که بدن مردم آن مناطق در برابرش مقاوم نبودند به قاره جدید وارد کردند و از همان ابتدا بهعنوان شیاطین و نفرینشدگان نزد مردم آمریکای لاتین معرفی شدند. بهرغم همه اینها مسیحیت با جبر کشیشان کاتولیک و پروتستان، خودش را به مردمی غالب کرد که از آورندگان این آیین متنفر بودند. مفهوم مسیحیت برای مردم این مناطق با مفهومی که برای مردم اروپا یا غرب آسیا دارد، کاملا متفاوت است. کسانی که مسیحیت را با عیسای مظلوم و سادهزیست میشناختند، نسبت به کسانی که شناختشان بهواسطه استعمارگران ایجاد شده، دیدگاههای کاملا متفاوتی دارند. اینجا دیگر بحث بر سر مضمون مسیحیت نیست، بلکه اساسا یک بحث هویتی مطرح میشود. از آمریکای لاتین گرفته -که نوشتههای نویسندگان زبده و بسیار مشهور آن آشکارا علیه مسیحیت بهطعنه و لعن میپردازند- تا فیلمهایی که در آمریکای سفید راجعبه جامعه سیاهان ساخته میشوند و در آنها هم مسیحیت ابزاری برای استثمار همنوعان ناهمرنگ غربیها معرفی میشوند، موارد متعدد و فراوانی را میتوان در این خصوص یافت. سال ۲۰۱۲ استیون اسپیلبرگ فیلمی ساخت به نام «لینکلن» درباره رئیسجمهوری که (حالا به هر دلیلی) قانون بردهداری را در آمریکا لغو کرد. در پارلمان آمریکا کسانی را میدیدیم که مقابل او ایستاده بودند و علیه لغو این قانون استدلال میکردند و همگیشان به آموزههای مسیحیت ارجاع میدادند و حالا در سال ۲۰۲۱ یک وسترن سیاهپوستی خوشساخت به نام «The Harder They Fall» میبینیم که از سکانس افتتاحیه تا انتها درحال طعنه زدن به نقش صلیب و فضای کلیسا و تمام آیینها و مناسک مسیحیت است. وضع در سرزمین کره هم به این شکل است. ۲۷ درصد از کرهایها از دو، سه قرن پیش به اینسو مسیحی شدهاند اما باقی جامعه درباره هویت اصیل خودش که آیین بوداست در برابر این جریان مقاومت میکنند. سینمای نو و خلاقانه کره که با کارگردانهای مشهورش طی سالهای اخیر بسیار به چشم آمده است، از همان ابتدا طعنه و کنایه به مسیحیت را آغاز کرد. از فیلم «پیرپسر» (Oldboy) محصول ۲۰۰۳ گرفته -که به آیین اعتراف در مسیحیت طعنه میزد و حتی آن را باعث فساد اساسی میدانست- تا همین اواخر که سریال «بازی ماهی مرکب» از ابتدا تا انتها به این موضوع کنایه میزد. حالا سریال «جهنم» که بلافاصله بعد از بازی مرکب در همان پلتفرم نتفلیکس منتشر شده و تقریبا به همان اندازه مورد استقبال قرار گرفته، بهطرز دقیقتری سراغ این مضمون رفته است. موضوع جهنم و ماموران آن یک موضوع بودایی است که تحت تفاسیری مسیحی قرار میگیرد؛ یک عینیت بودایی که زیر ذرهبین تفکرات انتزاعی مسیحی میرود. کرهایها اینطور میپسندند که در مورد رفتارهای خداوند زود قضاوت نکنند و بلافاصله نخواهند که با عقل ناقص بشری تفسیری دربارهشان دستوپا کنند، یعنی تا یکی به مصیبتی افتاد، نگویند لابد گناهی مرتکب شده، بلکه شاید این مثل سیل و زلزله و سایر بلایای طبیعی مصیبتی باشد که بر او حادث شده و اگر صبور باشیم، در امتداد زمان میشود فهمید که این رنجها برایش جبران میشوند. در جریان این گارد گرفتن هویتی کرهایها، مهم نیست که مفهوم جهنم از غرب آسیا و همنشینی بودیسم و اسلام به این آیین وارد شده است. تاثیرات متقابل اسلام و بودیسم بهطور طبیعی و بر اثر یک همنشینی فرهنگی و تمدنی رخ داده است اما این مفهوم در آیین بودا و شینتو طی زمانهای متمادی تغییراتی کرده و تبدیل به چیزی شده که امروز میبینیم؛ یکچیز کاملا بودایی که حالا مسیحیت میخواهد از آن تفسیر دیگری بهدست بدهد. اتفاقا یکی از گناهان کبیره در آیین بودا، بهدست دادن تفاسیر غلط از این آیین است. آنچه در سریال جهنم میبینیم، جدال با جبرگرایی مسیحیت است و تاکید بیش از حد این آیین روی عنصر ترس برای جلوگیری از انحراف انسانها. مسیحیت نهتنها در ورژن کرهای آن، بلکه در ورژن اروپاییاش سرشار از هشدار نسبت به جهنم است. در کلیسا بهشت چندانی وعده داده نمیشود و بهعبارتی کار خوب چندان پاداش خوبی دریافت نمیکند اما در عوض، کار بد حتما چندبرابر عقوبت درپی خواهد داشت. این جبرگرایی، اراده انسانها را زیرسوال میبرد و این تاکید بیش از حد روی جهنم، باعث قضاوت غلط و بدبینانه راجعبه افراد مختلف میشود، بهطوری که هرکس دچار حادثه بدی در زندگی شد، عوض تسکین و تسلی، طعنههایی از این بابت دریافت میکند که لابد در زندگیاش گناهانی مرتکب شده است. علاوهبر اینها مسیحیت کره چه در نسخه کاتولیک و چه پروتستان، بهشدت تکفیری و شرور است و با هویت بومی کرهایها و بهطورکلی مردم شرق آسیا سر ستیز دارد. اینها مسائلی هستند که در سریال جهنم باظرافت تمام و نه به شکل گلدرشت و زننده مطرح شدهاند.
بازگشت از جهنم مسیحی به جهنم کرهای
دایرهالمعارف فرهنگ ملی کره درباره واژه جهنم مینویسد «مفهوم جهنم ارتباط تنگاتنگی با تفکر بودایی و هندی دارد که بر تناسخ و کارما در مفروض زندگی قبلی و در نقطهنظر قرار دادن رابطه علی بین اعمال زندگی قبلی و پیامدهای آن تاکید دارد و هنگامی که یک کرهای بهدلیل یک شوک ناگهانی دچار ناامیدی میشود، اغلب بهصورت «احساس میکنم در گودالی افتادهام» بیان میشود. در ریشههای این مفهوم، با بودیسم و تفکر هندی روبهرو خواهید شد. در تصور هندوها از خدای معبد ودا، یاما اولین کسی بود که در میان انسانهای متولدشده در این زمین، مرد و همو اولین کسی بود که بهشت را یافت و پادشاه آنجا شد. زمانی که بودیسم از طریق آسیای مرکزی (ماوراءالنهر) به چین معرفی شد، مفهوم جهنم که از غرب آسیا (بینالنهرین) سرازیر شده بود، شکوفا شد. به همین دلیل، تصور ودایی یاما با ایده جهنم همپوشانی دارد و یاما پادشاه جهنم میشود و این مفهوم هنگامی که وارد چین میشود، تحتتاثیر تائوئیسم، بهعنوان قاضی مردگان نیز عمل میکند. پادشاه بزرگ شعلهها عنوانی وحشتناک است. بعدها تحتتاثیر باورهای عامیانه چینی، پادشاه یاما به شخصیتی پیچیده و عجیب تبدیل شد که به کشور ما (کره) منتقل شد و دگرگونیهای مربوط به خودمان را تجربه کرد و تا امروز ادامه دارد.»
چنانکه مشخص است، مفهوم جهنم در آیین بودا سنتزی از جهنم هندو و جهنم در دین اسلام است. جهنم هندو بر یک نظم طبقاتی و جبری تاکید داشت اما جهنم اسلام سرنوشتی نبود که هنگام تولد افراد، برای پس از مرگ آنها تعیین شده باشد و به رفتار آنها در این دنیا برمیگشت. این مفهوم در سفر چندهزارسالهاش و با اتراق بین کوهها، درهها، دشتها و شهرهای مختلف شرقی، تطور و تکامل پیچیدهای پیدا کرده و به چیزی تبدیل شده که امروز هست. اما بهشت چطور؟ آیا بهشت هم در تفکر بودایی کره نقش پررنگی دارد؟ یک محقق کرهای به نام ها هیرا (که او را نباید با خانمی به همین نام که بازیگر است، اشتباه گرفت)، در تحقیقی راجعبه مفهوم جهنم در فرهنگ کرهای مینویسد: «در قرون وسطی، تصورات کرهایها از زندگی و مرگ و سبک زندگی مبتنیبر آنها، بهشدت تحتتاثیر علیت و کارما در بودیسم و ایده تناسخ بود. بخشی که در تبیین علیت و کارما و نظریه تناسخ در آیین بودا بیشترین تاثیر را داشت، مفهوم «جهنم و بهشت» بود. بااینحال، اگر «بهشت» انتزاعی و ایدئولوژیک بود، جهنم نسبتا حسی و واقعی بود، بنابراین بهعنوان یک اصل در زندگی روزمره تودههایی که به تفکر انتزاعی عادت ندارند، راحتتر بهکار میرفت. برخلاف آیین کنفوسیوس که توجه زیادی به مرگ نداشت، بودیسم از طریق ایده جهنم به فلسفه زندگی عموم مردم نفوذ کرد. روی همین حساب تحتتاثیر آیین بودا (ازجمله تائوئیسم، که ایده جهنم را تحتتاثیر بودیسم کامل کرد) در جامعه قرون وسطی کره، میتوانست ایده جهنم با وضوح بیشتری بیان شود و از طریق اعتقادات و مناسک به ذهن و باور تودهها گسترش یابد.» او اضافه میکند: «ایده جهنم نوعی تفکر است که طبق آن انسانها پس از مرگ براساس اعمال خود در زندگی مورد قضاوت قرار میگیرند و برای اعمال بد خود مجازات میشوند. این ایده در اصل، از میل اساسی برای جبران نواقص این زندگی، در زندگی پس از مرگ شروع شد، اما توسعه تاریخی آن، خصلت نسبتا اجتماعی و سیاسی به خود گرفته است. بااینحال، از سوی دیگر معنای مثبت ایده جهنم را میتوان در این یافت که از طریق خوداندیشی فردی، آگاهی و تمرین اخلاقی را القا میکند. ایده بودایی جهنم براساس ایده علیت و قصاص و تولد دوباره شکل گرفت. نظریه جهنم در بسیاری از متون مقدس، از کتب مقدس اولیه مطرح شد و با معرفی بودیسم به شرق آسیا، ایده جهنم مطرح شد. این درحالی بود که مردم عادی از طریق متون مقدس دشوار با ایده جهنم در تماس نبودند، بلکه آشنایی آنها از طریق رسانههایی مانند داستانها، مجسمهها و مراسم رخ داد.» چنانکه مشخص است، مفهوم عقوبت و جهنم در مسیحیت، مثل باورهای تودهای بودایی بر مفهوم بهشت غلبه گفتمانی داشت و شاید همین نکته زمینههای پذیرش این دین در کره را تا حد زیادی فراهم کرد. جهنم مسیحی اما غیر از آنچه در جهنم بودایی وجود داشت، جنبههای دیگری هم پیدا میکرد که حالا در سریال جهنم، نمودهایی از پس زدهشدن آن توسط جامعه کره را میبینیم. مسیحیت دین ترس بود. تمام قرون وسطای مسیحی پر بود از مرثیههای سوزناکی که درباره عذاب الهی پس از مرگ سر داده میشد. حتی معماری قرون وسطی که به گوتیک معروف است، تاریک و تیره و خفه طراحی میشد؛ برعکس معماری مساجد اسلامی که پر از آبی و سبز فیروزهای بود، طوریکه انگار گنبد آسمان را روی در و دیوار و سقف آن بازنمایی کرده بودند و این به اهمیت نور و رستگاری و وعده بهشت در دین اسلام برمیگشت. این وضعیت ظلمانی و ترسناک مسیحیت، آن چیزی نبود که کرهایها با این غلظت از مفهوم جهنم فهمیده بودند. مسیحیت دائما تمام بندگان را شرمسار گناهان کرده و نکرده، میپسندید و حالا کرهایها در این سریال میگویند که میخواهند طبق باورهای بومیشان، برای انسان و ارادهاش احترام قائل باشند.
از سریالهای عامهپسند غربگرا بهسمت سریالهای روشنفکرانه هویتطلبانه
اختلافات بین مسیحیان با بوداییان کره که اکثر این جامعه را تشکیل میدهند، بسیار دامنهدار و پیچیده است. مسیحیان کره بهنوعی پذیرندگان فرهنگ بیگانه بهحساب میآیند؛ کسانی که به سنت آبا و اجدادیشان پشت کردهاند. بهعلاوه آنها ایدههای تکفیری و شرورانه غیرقابلتحملی دارند که عموما تابهحال رسانههای سراسر جهان سعی در مخفی کردنشان داشتند. با وجود اینها، این جماعت که معجونی از لمپنیسم مدرن و تعصب کور هستند، از آنچه تصور میشود ناهنجارتر بهنظر میرسند. اخیرا و پس از شیوع ویروس کرونا مسیحیان کره بهشدت در برابر قوانین قرنطینه یا فاصلهگذاریهای اجتماعی مقاومت کردهاند و این مورد هم به افزایش نظرات منفی باقی جامعه نسبت به آنها دامن زده است. راجعبه نظرات تکفیری و افراطی و لمپنیستی آنها میتوان به ایدههای تبلیغیشان اشارههایی داشت: «ما باید با شیطان و بتپرستی، جنگی روحانی راه بیندازیم. شیاطین همیشه برای نابودی مسیحیان در اطراف هستند.» اینها جملاتی از مقالاتی هستند که توسط سازمانها و کلیساهای مسیحی کرهای در سایتهای خودشان همرسانی شدهاند و آغاز مأموریتهایی محسوب میشوند به مکانهای مقدس بودایی که ردپای بودا در آن وجود دارد و کشورهای سنتی بودایی هستند. روزنامه بیوپبو دراینباره مینویسد: «در این تبلیغات مسیحیت کرهای، دین، عقاید، اجداد و فرهنگ کشورهای سنتی بودایی بهعنوان بت و شیطان تعریف میشوند و فقط بهعنوان اشیایی که باید کاملا از بین بروند، به آنها اشاره میشود (درست شبیه نگاهی که تکفیریهای داعش یا طالبان نسبت به آثار باستانی یا آیینهای دیگر از خودشان نشان دادهاند.) این رفتار با موانع سیاسی هم برخورد کرده، چون مانند اعلان جنگ علیه مذاهب هر کشوری است.» این سایتهای مسیحی «توجیه جنگ معنوی» را تبلیغ میکنند و میگویند در هند، آسیای شرقی و آفریقا، زادگاه مسلمانان، هندوییسم و بودیسم، نیروهای معنوی قوی بر روح میلیاردها انسان ظلم میکنند و بهشدت در برابر تبشیر (تبلیغ آئین مسیحیت) مقاومت میکنند.
در میان عباراتی که به مسیحیان کره میگوید تا درماموریتها شرکت کنید، کلمات زیادی وجود دارد که باعث میشود شما احساس ترس کنید، مانند «جنگ»، «میدان جنگ»، «آموزش»، «پایگاه پیشرو» و «حمله» اما دلیل اینکه آنها اینقدر به ماموریتهای تبلیغی علاقه دارند، چیست؟ روزنامه بیوپبو مینویسد در یک کلام، به این دلیل که این مناطق بهعنوان مهمترین بستر تبشیر در جهان شناخته میشوند (بهتعبیر دیگر، مناطق پرجمعیت اما دستنخورده دنیا که هنوز مسیحیت سراغشان نرفته است.) آنها میگویند ما (در شرق آسیا) بیشترین جمعیت جهان را داریم، اما نمیتوانیم مسیحیت را بپذیریم زیرا توسط شیاطین احاطه شدهایم. برای این مبلغان، قوانین مذهبی کشورهای مختلف، چیزی بیش از یک مانع دستوپا گیر نیستند. هند، نپال، ویتنام، میانمار و کشورهایی دیگر با بسیج جمعیت، طبق قانون، فعالیت تبلیغی این گروهها را ممنوع کردهاند اما تعداد کمی از سازمانهای مسیحی در کره وجود دارند که از این قوانین پیروی کنند. در سریال جهنم، دو گروه یا فرقه «تیغه پیکان» و «حقیقت جدید» بهصورتی نمادین، دو مذهب پروتستان و کاتولیک در کره را نمایندگی میکنند و چنین روشها و منشهای خشن، تکفیری و جزماندیشانهای را در آنها هم میشود دید. فعالیتهای تبلیغی خطرناک و غیرقانونی توسط مسیحیان کره درحالی پیگیری میشوند که خود آنها با تمام توان علیه هر نوع تبلیغ و ترویج بودیسم یا سایر آیینهای سنتی و باستانی کره، به بهانههای قانونی ایستادگی میکنند، بهطورمثال چندی پیش بیانیههایی توسط انجمن رهبران مسیحی کره، انجمن پروتستان کره، انجمن سازمانهای مذهبی کلیسای کره، انجمن مطبوعات کلیسای کره و شورای ملی بشارت و احیا صادر شد با این عنوان که «محافل مذهبی از فعالیت فرقهها با خون مردم جلوگیری کنند!» منظور از خون در این عبارت پولی است که توسط مالیاتدهندگان کرهای به دولت پرداخت شده و دولت بخشی از آن را تحتعنوان حمایت از میراث فرهنگی برای حفاظت از معابد باستانی و مجسمههای بودایی هزینه میکند. مسیحیان میگویند نباید از منابع جمعی برای احیای جنبههای نمادین بودا استفاده شود و نکته جالب این است که آنها در عنوانبندی این بیانیهها خودشان را که با یکی شدن تمام نحلهها و مذاهب مختلف کاتولیک و پروتستان تنها ۲۷ درصد از جمعیت کره هستند، گروههای مذهبی میخوانند و ۷۳ درصد باقیمانده جامعه را فرقه مینامند. بوداییها میگویند مسیحیان آنها را در رسانههای مختلف خودشان بهشدت تحقیر میکنند و بهعلاوه به مواردی اشاره میکنند مثل وقتی که رئیسجمهور کره، لی میونگ باک اقدامی انجام داد که مذهب اکثر جامعه را زیرسوال برد اما پاسخ نسبتا نرم و منتقدانهای از طرف بوداییان دریافت کرد. در آن زمان رئیسجمهور -که بهجای شرکت در مراسم ملی عبادت در تلویزیون حضور داشت- کشیش جین هانگ کیم (از کلیسای دور) را برای عبادت به کاخ آبی دعوت کرد. راهب سونگ وون، رئیس اقدامات متقابل پانبودایی، در همان مقطع برای پایان دادن به تخریب قانون اساسی و مذهب گفت: «در یک جامعه چندمذهبی، ایمان شخصی باید حتی از جانب رئیسجمهور محترم شمرده شود. بااینحال دعوت مستقیم یک کشیش به کاخ آبی برای عبادت، رفتاری نامناسب از کسی است که بهعنوان فرمانده عالی همه ادیان شناخته میشود.» نزاعهای مذهبی در کره جنوبی وجود دارند و هرازگاهی به بهانهای شدت پیدا میکنند اما تابهحال عمدتا تلاش شده که روی آنها سرپوش گذاشته شود. صنعت سریالسازی عامهپسند کره که بهشدت پیرو ایدههای دست راستی، لیبرالیستی و غربگراست، عمدتا از فرهنگ متمایل به مسیحیت بهصورت نرم و گاه نامحسوس هواداری میکند اما جریان روشنفکری سینمای کره، طرف سنتهای بومی سرزمین است. حالا که در سالهای اخیر تعدادی از فیلمسازان جدی کره وارد کار ساخت سریال شدهاند، این تم هویتگرایانه که یکی از خصوصیاتش ضدمسیحی بودن است هم به سریالها ورود کرده است.