سایت بدون – کتاب خانم دالووی، رمانی است نوشته ی ویرجینیا وولف که یک روز از زندگی زنی اشرافی به نام کلاریسا دالووی را در انگلستان پس از جنگ جهانی اول روایت می کند.
در داستان این رمان که از دل دو داستان کوتاه به وجود آمده، کلاریسا در حال آماده شدن برای مهمانی ای است که عصر همان روز به میزبانی خودش برگزار خواهد شد.
خانم دالووی از خانه به قصد خریدن گل بیرون می رود. خانم دالاوی از موقعیت استفاده می کند و به گشت و گذاری در لندن می پردازد. اما ذهن کلاریسا از تصویر پیتر والش سرشار است، دوست دوران کودکی که کلاریسا آرزو داشت با او ازدواج کند و بنا به خبری که داده اند، به تازگی از هند بازگشته است. خاطره پیتر کلاریسا را به دوران نوجوانی در خانه پدری می برد. اما خاطره ها در آن حد او را جذب نمی کند که به آنچه در اطرافش می گذرد توجه نسپارد زیرا خانم دالاوی عاشق زندگی است و همه جنبه های زندگی در او شور و شوق می آفرینند…
داستان به منظور ایجاد تصویری بی نقص از زندگی کلاریسا و ساختار اجتماعی انگلستان در زمان میان دو جنگ جهانی، به طور مکرر در زمان به جلو و عقب رفته و از ذهن و زبان شخصیت های گوناگونی روایت می شود.
خانم دلوی با آنکه جریان یک روز کامل در ماه ژوئن، در راه آماده شدن برای یک مهمانی طبقه متوسطی انگلیسی را بیان میکند اما با خود در بردارندهی نقدهایی به لایههای مختلف اجتماع است. هر یکی از شخصیتها و وقایع رمان خانم دلوی نماینده قشری از جامعه، جریانی، واقعهای تاریخی، و یا ارجاعاتی مهم و بحث برانگیز هستند. از این روست که رمان چندصدایی خانم دلوی را نباید از یک بعد بررسی کرد و در طی این سالها نیز از منظرهای مختلفی بر آن نقد و بررسی نوشته شده است
به عقیده ی بسیاری از منتقدین، رمان خانم خانم دالووی، دربردارنده ی برخی از زیباترین، پیچیده ترین و بدیع ترین جملاتی است که تا به حال به زبان انگلیسی نوشته شده است و همین موضوع، دلیلی محکم برای خواندن این کتاب است.
ولف در سال های بین دو جنگ جهانی از چهره های سرشناس محافل ادبی لندن و از مهره های اصلی انجمن روشنفکری بلومزبری بود.
ویرجینیا ولف را از پیشگامان رمان نو می دانند. او در نوشته های خود اغلب به کشف مفاهیم زمان، خاطره، و خودآگاهی درونی شخصیت ها می پردازد. در آثار ویرجینیا ولف، با ارایه زندگی درونی شخصیت ها، طرح به وجود می آید؛ با به کارگیری تصویر، نماد و استعاره، جلوه های روانشناسی شکل می گیرد؛ و به یاری اوج و فرود خیالات، احساس ها و افکار، شخصیت بسط پیدا می کند.
در آثار ویرجینیا ولف هر چه هست حرکت در زمان است، از حال به گذشته و برعکس. به طور کلی، ولف شیفته زمان بود، چه به لحاظ توالی لحظه ها و چه به لحاظ گذشت سال ها و قرن ها. این دل مشغولی کاملاً در رمان خانم دالاوی مشهود است. ماجرای خانم دالاوی، درواقع، در خودآگاه چندین نفر رخ می دهد.
اما به طور کلی ولف در این رمان با نظاره گری چیزهای بسیار عادی زندگی به بیان احساسات می رسد و با توالی تک گفتارها، نداهای درونی هر یک از شخصیت ها را می نمایاند.
درباره رمان خانم دالاوی
ولف این رمان را در سال ۱۹۲۵ نوشت و برای نخستین بار الگوی زمان را در قالب رمانی بلند شکست. ولف پنج سال قبل از نوشتن خانم دالاوی، در دفتر خاطراتش نوشته بود: ” بعدازظهر ایده ی یک فرم تازه برای رمان جدیدم به ذهنم رسید.”
وولف شیوهای را که برای نوشتن این رمان کشف کرده چنین وصف کرده است: «غارهای زیبایی پشتشخصیتهایم حفر میکنم… قضیه این است که غارها به هم متصل شوند و هرکدام در لحظه حال به روشنایی روز بیایند.»
خواندن این رمان تجربهای است منحصربهفرد که در آن همراه با راوی از ضمیر هشیار به ضمیر ناهشیار میلغزیم؛ شخصیتها را از درون و بیرون میبینیم؛ از ذهنی به ذهن دیگر نفوذ میکنیم؛ از خیال به واقعیت و از خاطره به این دم، اکنون، که پیوسته در تغییر است و سنگینبار از تمام لحظههای پیشین، تمامی تاریخ، پیش از تاریخ.
رمان به نوعی تکرار گذشته در حافظه است. در حافظهی شخصیتهای این داستان و در حافظهی راوی داستان. داستانی چند صدایی؛ صدایی از انواع روابط سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و عاطفی انسانهایی در کنار هم و به دور از هم. که راوی بدون هیچ گذاری از ذهن شخصیتی بیرون و وارد ذهن شخصیت دیگر میشود.
شخصیتهایی که خود در تنهایی و خیالات خود اسیرند. که جهانبینی و بینش آنها از درک دنیایی که پیوسته توضیحناپذیرتر میشود، عاجزند. در اروپای قرن بیستی که الگوهای سنتی آن شکسته میشود. با انسانهایی که سعی دارند به نوعی کنترل جامعه و سنتها را به دست گیرند. با مردانی که کشتار جنگ و موج انفجار و سربازان قربانی را فراموش نکردهاند و حال خود رفته رفته فراموش میشوند. با صدای هزلآلود زنانی که نظام مردسالارانه را زیر سوال میبرند.. با صدای رمانتیک گذشتهای عاشقانه که فراموش نشده…
با اقتباس از این رمان، استیفن دالدری، فیلم موفق ساعت ها را با بازی نیکول کیدمن در سال ۲۰۰۲ ساخت.
خانم دلووی در سال ۲۰۰۵ از سوی مجله تایم در میان ۱۰۰ رمان برتر انگلیسیزبان از سال ۱۹۲۳ قرار گرفت.
این رمان برای اولین بار با ترجمه پرویز داریوش، در ایران روانه بازار شد اما سال ها بعد مترجم های دیگری مانند: فرزانه طاهری و خجسته کیهان، هم دست به ترجمه این رمان بردند.
در بخشی از کتاب خانم دالاوی میخوانیم:
آدمى نبود که دربارهى هیچکس بگوید اینطور است یا آنطور است. سخت احساس جوانى مىکرد؛ و در عین حال پیرى. مثل یک چاقو بود که چیزها را مىبرید و از میانشان مىگذشت؛ در عین حال انگار بیرون بود و به داخل نگاه مىکرد. همانطور که تاکسىها را تماشا مىکرد همان حس دائمى را داشت که بیرون است، در جایى دور، نزدیک دریا و تنها؛ همیشه به نظرش مىآمد که زندگى کردن، ولو براى یک روز، بسیار بسیار پرخطر است. نه این که خیال کند زرنگ است، یا با آدمهاى عادى فرق دارد. اما نمىدانست چطور با چیزهاى کمى که فرالاین دانیلز به آنها آموخته بود، توانسته بود از پس زندگى بر بیاید.