سایت بدون -«گوش ونگوگ» اثر برنارت مرفی، یک داستان واقعی در قالب رمان است که فروزان صلواتیان آن را به فارسی برگردانده و انتشارات علمی و فرهنگی آن را منتشر کرد.
حدود ساعت ۸ صبح چهارشنبه ۲۶ دسامبر ۱۸۸۸ میلادی، روز کریسمس، درست زمانی که ژوزف داورنانو، رئیس پلیس شهر مارسی فرانسه، مشغول بازرسی اتاق میهمان «خانه زرد» بود، مرد میانسال با ابهتی دیده شد که پیاده از وسط پارک عبور کرد. او بالاپوش پشمی بلندی به تن داشت و رفتار و حرکاتی با وقار. وقتی از دروازه کاروالی رد شد و از وسط پارک عمومی عبور کرد صدای همهمه عدهای از دور به گوشش خورد. با نزدیکتر شدن به مقصد صدا بلندتر شد. وقتی به میدان لامارتین و خانهای که با یک نقاش دیگر در آن زندگی میکرد، رسید انبوه مردمی را دید که در خیابان جمع شدهبودند. برای رئیس پلیس وضعیت پرونده مشخص بود، با توجه به صحنه جرم- پارچههای خونی، لکههای خون روی دیوار، جسد روی تخت و غیبت همخانه- تنها یک پاسخ ممکن وجود داشت. نقاش موقرمز دیوانه بهقتل رسیده است. لازم نبود که رئیسپلیس برای پیدا کردن مجرم زحمت زیادی بکشد. چون خوشبختانه مجرم از آنطرف میدان با پای خود به سمت او- صحنه جنایت- میآمد. در صبح آن روز آفتابی سال ۱۸۸۸ که عصر آن جشن کریسمس برگزار میشد، پل گوگن به محض رسیدن به «خانه زرد» به جرم قتل ونسان ونگوگ بازداشت شد. این بخشی از روایت برنادت مرفی نویسنده داستان واقعی قتل ونسان ونگوگ است.
نویسنده رمان «گوش ونگوگ» معتقد است که داستان ونگوگ هرگز کهنه نمیشود. و تعداد کمی از اهالی محل داستان واقعی زندگی او را میدانند، به ماجرا شاخ و برگهای زیادی دادهاند و بسیار اغراق کردهاند. برخی از جزئیات ماجرا هم ناشی از تخیلات محض است. با بالا گرفتن شهرت ونگوگ فرصت این داستان پردازیها بیشتر شد. در کتاب «گوش ونگوگ» برنادت مرفی پرده از این راز برمیدارد. همراه با او به بزرگترین موزهها و آرشیوهای فراموش شده سفر میکنیم و با جهان زندهای که او از ونگوگ بازساخته است، آشنا میشویم، درباره کارآگاهان پلیس، صاحبان کافهها، زنان نجیبه، برادر محبوبش تئو و نقاش همدورهاش پل گوگن هم میخوانیم. چرا ونگوگ مرتکب چنین عمل فجیعی شد؟ راشل دختر اسرارآمیزی که ونگوگ، هدیه وحشتآورش را به او تقدیم کرد که بود؟ آیا همه گوشش را برید؟
نویسنده این پرسشهای مهم را با کشفیات نوآورانهاش پاسخ میدهد و تصویری حیرتانگیز از هنرمندی نشان میدهد که در جستوجوی کمال از مرز جنون گذشت.
مطلب پیشنهادی
ریشه و داستان ضرب المثل «گربه تنبل را موش طبابت میکند»
سایت بدون – ضربالمثل «گربه تنبل را موش طبابت میکند» نمادی از وضعیتهایی است که …