سایت بدون – دنیایی را تصور کنید که در آن به آدمها روز مرگشان را خبر میدهند. سیستمی به نام قاصد مرگ که ما بین ساعت دوازده تا سه صبح به تمام کسانی که قرار است در آن روز بمیرند زنگ میزند و به آنان میگوید حداکثر بیست و چند ساعت بیشتر برای زندگی کردن وقت ندارید و باید تصمیم بگیرید واپسین روز را چگونه سر کنید. حالا در این دنیا دیگر افراد میتوانند مراسم ختم خود را برنامهریزی کنند، از کسانی که دوستشان دارند خداحافظی کنند یا حتی به مکانهای تفریحی و برنامههایی سر بزنند که حول این دنیا پدید آمده تا آن واپسین روز بهترین باشد.
در چنین دنیایی به دو شخصیت اصلی رمان خبر داده میشود امروز خواهند مرد و این آغازی است برای یک پایان. کمتر از ۲۴ ساعت فرصت برای زندگی. متیو و روفوس، دو شخصیت اصلی کتابند و داستان از زبان آنان روایت میشود؛ اما در کنار این دو، شخصیتهای فرعی نیز فرصت روایت داستانهای خود را پیدا میکنند. نویسنده شما را با دوستان این دو، کسانی که در آن روز ملاقات میکنند و حتی آنانی آشنا میکند که در نقش قاصد مرگ، زیر بار کاری مشقتبار و بیرحمانه رفتهاند. زنجیرهای بودن اتفاقات و پیوستگی و تأثیرگذاری زندگی آدمها به یکدیگر، بهخوبی این کتاب بیان میشود. این شیوه روایت کمک میکند ما با تاثیراتی آشنا شویم که کوچکترین اعمال و رفتارهایمان میتواند بر زندگی دیگران اثر گذارد، دیگرانی که حتی شاید شناختی از آنان نداشته باشیم و شاید موجب آن شود، پیش از هر کاری، حتی سادهترینشان، کمی با تامل پیش برویم. داستان شخصیتهای کتاب همانند زنجیری به هم متصل میشود و در پایان این پیوستگی شما را
شگفتزده میکند.
گول عنوان لودهنده این کتاب را نخورید، اتفاقا نویسنده با هوشمندی تمام همان ابتدا خیال خواننده را راحت میکند. وقتی کتاب را میخوانید، متوجه خواهید شد نویسنده برای انتخاب نام کتاب دلایل قانعکنندهای داشته است. در حقیقت این خصوصیت بشر است، ما به عنوان اشرف مخلوقات تا چیزی از دست ندهیم، به قدر کفایت حسرتش را نمیخوریم، به اندازه کافی بدون غرض و بیطرفانه نگاهش نمیکنیم، نمیتوانیم ببینیم کجا مرتکب اشتباه شدهایم و آنچه نکردهایم چه بوده. زمان مقولهای است که هرگز برایمان تمام نمیشود، ما همیشه خیال میکنیم فردا و فرداهایی در کار است، زمانی خواهد بود تا کارهای خیالی خود را به سرانجام برسانیم؛ اما ارزش زمان – این با ارزشترین داراییمان – را نمیدانیم. ارزش بودن در کنار خانواده و دوستان نزدیک را هرگز به خوبی درک نمیکنیم.
آدام سیلورا در این کتاب با خلق تشکیلات قاصد مرگ بزرگترین غم هستی را به باشکوهترین شکل ممکن به چالش کشیده است. نویسنده چه با انتخاب عنوان چه با انتخاب سیستمی که تاکنون حتی یک مورد خطا هم نداشته، خواسته شما را در تنگنایی قرار دهد که راه فراری از آن نداشته باشید. تنگنایی که شما را وادار به فکر کردن کند و این همان چیزی است که نویسنده بهدنبال آن است. این تلنگری است که به خوانندگان این کتاب زده میشود تا ارزش چیزهایی را بهتر بدانند که شاید خیلی بیتفاوت و ساده از کنارشان میگذرند. در پایان کتاب شما از خود میپرسید اگر حداکثر ۲۴ ساعت زمان داشتم چه میکردم؟ پاسخهایی که به آن میاندیشید تمامشان میتوانند تلنگری باشند برای زندگیتان. عدهای ممکن است به دنبال علاقهمندی و آرزوهای خود بروند، آنهایی که تا به حال برایش زمانی نگذاشتهاند و برخی هم شاید کسانی را به یاد بیاورند که دلتنگیشان را حس میکنند. به هر روی، تمام این فکر و خیالها در این دنیای ماشینی و سرد چون تلألو نوری است در تاریکی. درست است که شاید خیال کنید پایان کتاب را از همین لحظه میدانید؛ اما بالا و پایینهای این داستان با شیبی ملایم به نحوی است که به شما اجازه میدهد، لحظه لحظه داستان را لمس کنید. داستان شما را تا انتها با خود میکشاند و برای خواندن پایانش لحظه به لحظه تشنهترتان میکند.
شخصیتهای این کتاب نشان میدهند که برای وقت باقیمانده زندگی – که برای همه میتواند یک دقیقه بعد باشد یا چند سال دیگر و برای دو شخصیت داستان نهایتا بیست و چهار ساعت – چه انتخابی میکنند. آنان میتوانند در خانه خود حبس شوند، تا لحظه آخر گریه و زاری کنند، به هیچ کسی چیزی نگویند و با کسی بدرود نگویند. در نهایت هر دو خواهند مرد؛ اما با این حال انتخاب شخصیتها دوستی است، برآمدن روزهای سخت در کنار هم. از خانه بیرون زدن و مواجهه با ترسها. این کتابی است در ستایش دوستی. کتابی با نام مرگ در ستایش زندگی.
نویسنده «هردو در نهایت میمیرند»، آدام سیلورا است.
متولد ۱۹۹۰ در امریکا، نیویورکسیتی که اولین کتابش را در ۲۰۱۵ به بازار عرضه کرد. او نویسنده جوانی است که به زیباترین شکل ممکن از مسائل انسانی با همنسلهای خودش سخن میگوید. قلمش در عین سادگی به خوبی به مفاهیم عمیق میپردازد و همین امر باعث میشود به راحتی خواننده را با خود همراه کند و به قلب او راه یابد و به مقصود خود نائل شود. آدام سیلورا این روزها حسابی در مسیر اوجگیری است. چندی پیش قراردادی برای ساخت مجموعهای تلویزیونی از دوتا از کتابهایش با یکی از بزرگترین استودیوهای هالیوودی امضا کرده است.
احسان زیورعالم / اعتماد