سایت بدون – سینمای اسپانیا، همواره کارگردانهای سرشناسی به سینمای دنیا معرفی کرده است. لوئیس بونوئل، لوئیس برلانگا، فرناندو گومز، کارلوس سائورا، پدرو آلمودوار، آلخاندرو آمنابار و… از جمله کارگردانان صاحب سبک این کشور هستند. «گالدر گازتلو اوروتیا» اولین حضورش را در سینما با فیلم صخره (به زبان اسپانیایی حفره) در سال ۲۰۱۹ آغاز کرد؛ اثری که نوید کارگردان نامی دیگر، در فهرست پروپیمان سازندگان اسپانیایی را به دوستداران سینما میدهد. داستان فیلم مربوط به یک سازه عمودی است که تعدادی زندانی در آن محبوس هستند. در هر سلول دو نفر به مدت یک ماه در کنار هم قرار میگیرند و چالش اصلی آنها سکوی غذایی است که در چند نوبت در سلول این افراد توقف میکند. با ورود داوطلبانه گورنگ (ایوان مسگیو) به این حفره، معادلات آن به هم میریزد. مدیران سیستم کنترل یا رهبران فکری هر جامعه دست به تحقیقاتی میزنند تا با گرایشهای فکری مردم بیشتر آشنا شوند. هر نظام فکری اسلوب مخصوص به خودش را داراست. در این فیلم، مدیران سیستم کنترل- نامی که برای این زندان انتخاب کردند- حفرهای را به وجود میآورند و با قراردادن افراد در کنار هم نتایج تحقیقات را بررسی میکنند. کنش و واکنش بین این زندانیها زمانی رخ میدهد که سکو مملو از غذا، از طبقه اول به آخرین طبقه حرکت میکند و طبقات پایینتر از خوردن غذا محروم و این افراد طی ماههای آینده جابهجا میشوند. حال نزاع برای بقا و دورشدن از قواعد انسانی با بهخطرافتادن نیازهای شخصی، آشکار میشود. «گورنگ» دن کیشوتوار وارد این نظام فکری میشود. هر فردی میتواند وسیلهای با خود به این گودال مخوف بیاورد و گورنگ تنها کسی است که کتاب با خود میآورد. او نماد افراد آگاه، دلسوز و منجی است. در ماه اول، گورنگ با ماگاسی (زورین اگایلئور) در طبقه ۴۸ همسلولی میشوند. برای پیبردن به خواستههای فکری مدیران، در ابتدا به دیالوگهای بین این دو نفر توجه کنید. (گورنگ بعد از ورود به سلول با افراد زندانی در طبقات بالا و پایین میخواهد ارتباط برقرار کند):
-ماگاسی: با آدمهای طبقه پایین حرف نزن – گورنگ: چرا؟
-ماگاسی: چون اونها پایین هستن. آدمهای طبقه بالا جوابت رو نمیدهند.
-گورنگ: چرا؟
-ماگاسی: معلومه دیگه، چون اونها طبقه بالا هستن.
درونمایه فیلم، با این دیالوگها آشکار میشود؛ اختلاف طبقاتی و تأثیر مخربی که در روابط مردم میگذارد. در جامعه کوچک فیلم، طبقات بالا به طبقات پایین کاری ندارند و به جان هم میافتند تا نیازهای
مادی-غذای- خود را تأمین کنند. فیلم در شماتت اختلاف طبقاتی و ترجیح «کمونیسم» است. هدف این جنبش سیاسی، حذف مالکیت خصوصی بر ابزار کار و برچیدن طبقات اجتماعی، از طریق انقلاب کارگری است. گورنگ در ابتدا از خوردن غذا ممانعت میکند. اما بعد از چیرهشدن گرسنگی بر او، سیب را برای خوردن انتخاب میکند. بر اساس مذاهب دینی، سیب نمادی از سقوط و نزول بشریت است. گورنگ مانند آدم و حوا به جایی پست سقوط کرده است. گورنگ برای سپریکردن زمان، کتاب «دن کیشوت» را برای مطالعه انتخاب میکند. چرا کتاب «دن کیشوت»؟ سرواتنس در دن کیشوت، زندگی فردی را نشان میدهد که دچار وهم و خیال است. او خود را شوالیه میپندارد و در پی گرفتن حق مظلومان است؛ هرچند در اطرافش بیشتر به دنبال دشمنان فرضی است. گورنگ دن کیشوت مدرن است. حتی صورت لاغر و استخوانی او، شباهتی فراوان به تصویری که سروانتس از دن کیشوت ارائه میدهد، دارد. این گرتهبرداری در فیزیک خلاصه نمیشود. از روابط با افراد گرفته تا توهمات او از همسلولیهای خودش، همه از نشانههای مشترک بین رمان و شخصیت محوری فیلم است. رابطه بین دن کیشوت و سانچو رمان را اینجا در روابط گورنگ و ماگاسی میبینیم. یکی ایدئالگرا و در مرز توهم، دیگری واقعگرا و فرومایه است. ماگاسی به خود فکر میکند و برای زندهماندن، انسانیت را زیر پا میگذارد ولی گورنگ به فکر نجات مردم اسیرشده در این گودال است. در ادامه فیلم، گورنگ به طبقه ۱۳۲ فرستاده میشود. ماگاسی او را به بند میکشد تا از بدنش تغذیه کند و زنده بماند. در اینجا حرکت شخصیت مثبت داستان به منفی رخ میدهد. گورنگ بعد از رهایی از بند، ماگاسی را بیرحمانه میکشد. دیگر گورنگ اول داستان را آرام نمیبینیم. ناهنجاریها از راه میرسند. ریشه ناهنجاری اجتماعی میتواند شکاف طبقاتی بین مردم باشد. در طبقه ۳۳، گورنگ با ایموگوری (آنتونیا خوان) کارمند سابق سیستم کنترل، همسلولی میشود. در اینجا، نظام فکری مدیران سیستم کنترل، آشکار میشود. آنها حفره را خلق کردند تا ایدئولوژی سیاسی خود را آزمایش کنند. گورنگ بار دیگر سعی میکند به مسیر درست برگردد. او با کمک ایموگوری غذا را به مساوات تقسیم میکند تا هر فردی بر اساس نیاز خود از غذا بردارد و اینگونه به طبقات پایینتر غذا برسد. اما روش فرق کرده است. هر دو در ابتدا سعی بر این داشتند با صحبتکردن و دادن آگاهی، زندانیها را متقاعد کنند ولی چون این روش کارساز نمیافتد، ناگریز به استفاده از اهرم زور برای رسیدن به هدف خود میشوند. این نسخه ترسناک برای انسانهای امروزی بسیار ناامیدکننده و رعبآوراست. در طبقه ۲۰۲، اوضاع برای گورنگ اسفناکتر میشود و برای زندهماندن مجبور میشود ورقهای کاغذ کتاب را بخورد. آیا آگاهی دیگر کارساز نیست؟ ایموگوری (رو به گورنگ در طبقه پیشین): «اینجا جای مناسبی برای کسی که کتاب میخواند نیست!». گورنگ در طبقه ۶، با باهارات (امیلیو بوآل) همسلولی میشود و برای تغییر نظام فکری موجود در این مرکز به نام خود مدیریت عمودی دست به اعتراض میزنند. آنها به انتهای گودال سفر میکنند تا از این طریق غذا را به دست افراد طبقه پایین برسانند و با این کار پیامی برای مدیران بفرستند. در این سفر، افراد طبقات بالا چون غذای سکو را حق خود میدانند، واکنش بیشتری نشان میدهند و افراد طبقات پایین به تقسیم غذا، به مقدار کم راضی میشوند. نکتهای طعنهآمیز در خط مشی فکری افراد طبقات پایین در این فیلم آن است که آنها به کم راضی هستند. در طبقه ۳۳۳، آنها با کودکی برخورد میکنند. با سالمرساندن این بچه به مدیران، پیام حرکت انقلابی را به سیستم کنترل مدیریت میفرستند. فیلمساز افزودن نقش بچه به عنوان پیام را راهکاری برای رهایی از این وضعیت، توسط نسل آینده میداند. سکو، بچه را با سرعت تمام به سمت مدیران میبرد. سکویی که برای نگهداری و حرکت آن، به زنجیر یا وسیله مکانیکی احتیاجی ندارد. آن همه زرق و برق و غذایهای متنوع همراه با سکویی معلق، کنایه از افکاری است که برای تسلط بر مردم، به دنبال الگوریتمی برای آنها هستند.
پیام بهاری/شرق