نگاهی به فیلم «نمور» ساخته داوود بیدل /فقدان بدیهیات درام

وشتن درباره برخی فیلم‌ها بسیار دشوار است. اگر تعهدات و الزامات مربوط به رخدادی چون جشنواره نباشد قطعاً هر منتقدی ترجیح می‌دهد که در سکوت از کنار چنین آثاری بگذرد تا آرام آرام عصبانیت ناشی از فیلمی بسیار بسیار بد و ناقص‌الخلقه فروکش کند و دیگر چنین مجموعه غلط و بی‌سر و تهی برای نوشتن مرور نشود؛ اما تعهد اطلاع‌رسانی و ارائه شناخت نسبت به آثار جشنواره الزام نوشتن و توضیح دوباره و دوباره بدیهیات فیلمسازی و درام‌پردازی در مدیوم سینما را ناگزیر می‌‌کند. درام ناچار است باورپذیر و منطقی باشد. سبک داشته باشد و بر مبنای آن سبک، فضای درونی خود را شکل دهد. درام خوب سینمایی باید شخصیت‌هایی را ایجاد کند که باور شوند و همدلی ایجاد کنند. درام ناگزیر از انسجام و کنش است. ارسطو چهار قرن پیش از میلاد و در ابتدای صورت‌بندی چیزی به نام ساختار دراماتیک، بر این امر تأکید کرده بود که وجه تمایز درام با حماسه- ادبیات داستانی- این است که در آن رخداد و کنش همانجا اتفاق می‌افتد، روایت نمی‌شود بلکه در زمان ارائه اثر دیده می‌شود و در وحدتی درونی روند پیدا می‌کند. پیش داستان نیروی یاری‌رسان رخدادها و کنش‌های داستان در حال وقوع هستند و نه اصل ماجرا، وگرنه اساساً قالبی روایی می‌گیرد و این با ماهیت درام در تناقض قرار می‌گیرد.
فیلم مغشوش و بی‌ سر و شکل «نمور» ساخته داوود بیدل بیشتر از آنکه داستان داشته باشد، پیش داستان دارد و بیشتر از آنکه مبتنی‌ بر رخداد و کنش به‌عنوان طبیعت درام در چنین فیلمی باشد، گزارشی از گذشته آدم‌هاست. تازه این گزارش هم گویا و شفاف نیست و در نهایت بی‌منطقی، الکنی و با زبان و دیالوگ‌هایی مبهم و بی‌مبنا بازتعریف می‌شود. فیلم داستان خواهر و برادری است که سال‌ها با هم قهر بودند و حالا با تلاش و صحنه‌‌سازی برادر کوچک‌تر خود با هم روبه‌رو می‌شوند. خواهر سرطان دارد و در این میان فیلم سرشار از کینه‌‌ها و خرده داستان‌ها و مسائلی باقی مانده از گذشته است که مدام به شکلی ناقص بیان می‌شوند، اما هیچ انسجام و سرانجامی پیدا نمی‌کنند.
فیلم میان ملودرامی خانوادگی، درامی عاشقانه و حتی گاه نوعی رئالیسم اجتماعی دست و پا می‌زند و در نهایت جدیت و بدون قصد قبلی در بسیاری از صحنه‌ها مضحک و خنده آور از آب در‌آمده. سبک و شاکله فیلم نامشخص است و این سردرگمی در کنش‌ها و احساسات و حالات متناقض شخصیت‌ها مشهود است. تا انتهای فیلم و حتی پس از پایان‌بندی نمی‌شود درباره خصوصیات داوود و دل‌آرام به‌عنوان شخصیت‌های اصلی فیلمنامه اظهارنظر کرد و این نقصان در خصوص شخصیت‌های فرعی حادتر هم هست. بازی‌ها هم با توجه به اینکه بر همین فیلمنامه به‌شدت ضعیف و بدون کوچک‌ترین شخصیت‌پردازی و تحلیلی بنا شده، بسیار ابتدایی و تصنعی است.
روابط فیلم و مراوده افراد آنقدر شکل نایافته و غیرقابل باور است که کم کم هیچ رفتاری نامنتظر نیست به همان اندازه که با منطقی داستانی و شخصیت‌پردازانه نمی‌توان چیزی را هم پیش‌بینی کرد.
اصطلاح آماتوری بهترین توصیفی است که درباره «نمور» می‌توان به کار برد و سؤال این است که جای فیلمی تا این حد آماتور در کجای چهلمین دوره جشنواره فیلم فجر است؟!

مطلب پیشنهادی

ریشه و داستان ضرب المثل «قاپ قمارخونه‌است»

سایت بدون- قاپ یکی از ۲۶ استخوان پای گاو و گوسفند است که به شکل …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *