سایت بدون – دیوارها سخن می گویند،از خیلی سال قبل دیوارها جایی بوده اند تا هنرمندان مشهور و گمنام حرفشان را به گوش دیگران برسانند. اگر بخواهیم به ریشه های تاریخی برگردیم دیوار ها همیشه جایی برای این هنر بوده ، حتی اگر به دوران بشر اولیه برگردیم ، دیوار غارها جایی بود برای بیان احساسات انسان ها
با گذشت زمان و تکمیل فرآیند هنر ، جاهای مقدس مکانی بود برای این که هنرمندانی مثل داوینچی هنر خودشان را روی دیوار کلیساها هنر خود را عرضه کنند.یا دیوار مساجد جایی بود که هنرمندان اسلامی هنر خود را در معرض دید همگان قرار دهد.چرا که این مکان های مقدس بیشترین بازدید کننده را داشتند و همین مساله باعث می شد که هنرمندان دیوارها را مثل یک گالری برای نمایش هنر خود می دانستند
این دیوارنگاری در شهرهای مدرن شکل تازه ای هم پیدا کرد،هنری به نام گرافیتی که معمولا هنرمندان گمنام از دیوارها برای فریاد هنر خود که معمولا هنر اعتراضی استفاده می کنند. و هنرمندانی مثل بنکسی شهرت جهانی پیدا کردند
… اما در این میان دیوار نوشته هایی هستند که با دیگر دیوار نوشته ها متفاوت است.
دیوار نوشته هایی با خط معمولی که گویی اصرار دارند که زیبایی را به جای آن که در فرم و خطاطی نشان دهند ، در خود معنایی حروف نمایش دهند. گویی دراین دیوار نوشته ها اصالت با کلمه است
این دیوار نوشته ها که بیشتر به زبان عربی نوشته می شود، خیلی شباهت دارند به ماشین نوشته های ایرانی ،جملاتی که شهر را با دغدغه هایش آشنا می کند.
گاهی که شهر با سیاست آشناتر است،این دیوار نوشته ها رنگ سیاسی می گیرند،امادراکثرموارد این دیوار نوشته ها که نام«جداریات » عاشقانه است اما عاشقانه هایی که با مفاهیم سیاسی و اجتماعی گره می خورد
در زیر به چند نمونه از جداریات توجه کنید
مرا اشغال کن، به جان خودت که انتفاضه نخواهم کرد
«پاییز را دوست دارم»
این را به من گفت
و من از آن روز شروع به ریختن کردم…
لبخندت قدس دیگری است که اسرائیل اشغال آن را فراموش کرده
زندگیمان شده شبیه نشنال جئوگرافیک، هر روز با یک حیوان تازه آشنا میشویم.
چطوری فراموشش کنم وقتی در همه خیابان ها زباله ریخته ؟
دوست من ، هیچ چیز همیشگی نیست ، حتی تو
لبخند بزن ماه به یه رقیب احتیاج داره
بهشت را دو بار دیدم یک بار در چشمانش و بار دیگر در لبخندش…
اگر کسی را داشتیم که به حرف ما گوش میداد دیوار نویسی را ترک میکردیم
سرزمینمان، همچون نامادری با ما برخورد میکند…!
خورشید غروب میکند و چشمان شما میدرخشد
کاش همسایه بودیم ، هر وقت دلم برایت تنگ می شد ، می آمدم برای مادرم یک گوجه فرنگی قرض بگیرم
لبخند تو زیباست لطفا غمگین نشو
تو زیبایی مانند ترانهای ترکی که دوستش دارم اما نمیفهمم …
افشین خماند