پایان شــوم سرقـــت از پیــــــرمرد تنها

سایت بدون – وسوسه سرقت پول‌های مرد ۷۰ ساله از سوی چهار دختر و پسر جوان باعث شد تا آنها نقشه گروگانگیری پیرمرد را طراحی و اجرا کنند اما مرگ ناگهانی وی پرونده‌ای جنایی را رقم زد.
دوم بهمن سال گذشته پسر جوانی به پلیس رفت و از ناپدید شدن پدرش خبر داد و گفت: پدر ۷۰ ساله‌ام به تنهایی در خانه‌اش واقع در گیشا زندگی می‌کند. از دیروز هر چه با او تماس گرفتم جواب نداد نگران شدم و به خانه‌اش رفتم اما نه تنها از پدرم خبری نبود بلکه با خانه به‌هم ریخته او مواجه شدم. معلوم بود که از خانه سرقت شده است و این مسأله مرا بیشتر نگران کرد و احتمال می‌دهم که برای پدرم اتفاقی رخ داده باشد.
به‌دنبال شکایت مرد جوان، تحقیقات به دستور بازپرس محمد جواد شفیعی آغاز شد و در نخستین گام مأموران راهی خانه مرد تنها به نام فریبرز شدند.
با توجه به اینکه در ورودی سالم بود احتمال ورود افراد آشنا قوت گرفت اما در بازبینی دوربین‌های مداربسته مشخص شد چهار مرد ناشناس سوار بر خودروی «جک» فریبرز وارد پارکینگ خانه شده و پس از ورود به آپارتمانش پول و طلاها و اموال با ارزش او را سرقت کرده و رفته‌اند. باتوجه به اینکه هر چهار نفر ماسک به صورت داشتند هویت آنها مشخص نبود. در ادامه بررسی‌ها مشخص شد خودروی فریبرز نیز به سرقت رفته و سیستم ردیاب خودرو و بررسی کارت بنزین آن نشان می‌داد که خودرو در حوالی بزرگراه تهران – قم تردد داشته است.
کشف جسد پیرمرد
درحالی که تحقیقات در این پرونده ادامه داشت، جسد سوخته‌ای در اطراف بیابان‌های قم کشف شد. باتوجه به اینکه آخرین بار خودروی فریبرز در همان حوالی تردد داشت، احتمال اینکه جسد سوخته متعلق به پیرمرد باشد مطرح شد. با انجام آزمایشات و مدارکی که پسر فریبرز ارائه کرد، هویت جسد سوخته شناسایی و راز ناپدید شدن فریبرز برملا شد.
دستگیری متهمان
پس از کشف جسد، کارآگاهان به ردیابی خودرو پرداختند و در نهایت یکی از متهمان که خودرو در اختیار او بود در اطراف ملارد بازداشت شد.
مرد جوان در تحقیقات به سرقت اعتراف کرد و گفت: من از جنایت بی‌خبرم و اصلاً نمی‌دانستم که جنایتی رخ داده است. چند روز قبل یکی از دوستانم به نام مجید با مرد جوانی به سراغم آمد. او ماجرای سرقت از خانه‌ای را مطرح کرد و از آنجایی که وضع مالی خوبی نداشتم من هم وسوسه شدم. به همراه پویا، یکی از دوستانم و مجید و ناصر و همان مرد جوانی که با مجید آمده بود راهی خانه فریبرز شدیم که بعد از سرقت، خودرو پیش من ماند.
با اعتراف متهم، مجید، ناصر و پویا نیز بازداشت شدند.
مجید که سردسته این باند بود به قتل پیرمرد با همدستی ناصر و دو دختر جوان به نام‌های محیا و شیلا اعتراف کرد و مدعی شد، پویا و متهم دیگر این پرونده از جنایت بی‌خبر بوده و فقط در سرقت از خانه پیرمرد حضور داشتند. بدین‌ترتیب محیا و شیلا نیز بازداشت شدند. بدین ترتیب به دستور بازپرس شعبه پنجم دادسرای امور جنایی پایتخت متهمان در اختیار کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی پایتخت قرار داده شدند.
گفت‌و‌گو با سردسته باند
فریبرز را از کجا می‌شناختید؟
مادر دوست دخترم محیا خدمتکار خانه فریبرز بود. سال‌ها قبل همسر فریبرز فوت کرده و او تنها زندگی می‌کرد. چون وضع مالی خوبی داشت مادر محیا همیشه برای دخترش از وضع زندگی او تعریف می‌کرد وقتی محیا برایم تعریف کرد که فریبرز وضع مالی خوبی دارد وسوسه سرقت به جانم افتاد.
با همدستانت چطور آشنا شدی؟
شیلا دوست محیا بود و ناصر هم دوست شیلا. در این ماجرا پویا و دوستش بهمن هیچ نقشی نداشتند و نقشه را ما خودمان طراحی کردیم.
نقشه‌تان چه بود؟
ما قصد قتل نداشتیم، می‌خواستیم فقط سرقت کنیم. برای اجرای نقشه‌مان نیاز به یک محل داشتیم. ناصر پیشنهاد داد که از خانه خاله‌اش برای اجرای نقشه‌مان استفاده کنیم. به همین دلیل خاله‌اش را به خانه یکی از اقوام فرستاد و خانه خاله که در یافت‌آباد بود به عنوان محل گروگانگیری ما انتخاب شد. محیا با فریبرز تماس گرفت و به دروغ گفت برای مادرش مشکلی پیش آمده و به کمک او نیاز دارد. فریبرز نمی‌خواست بیاید اما محیا آنقدر التماس کرد که او پذیرفت و بعد آدرس خانه خاله ناصر را داد و در نهایت او به آنجا آمد. به محض اینکه پیرمرد وارد خانه شد، من و ناصر به او حمله کردیم و دست و پایش را بستیم و دور دهان و بینی‌اش چسب زدیم. با تهدید از او رمز عابر بانک‌هایش را خواستیم و پیرمرد هم به ما چند رمز داد.
چرا پیرمرد را کشتید؟
نمی‌خواستیم بمیرد وقتی به عابر بانک رفتیم پول زیادی داخل حسابش نبود. دوباره به خانه برگشتیم و رمز کارتی را از فریبرز گرفتیم که داخلش پول بود‌. اما وقتی به بانک رفتیم مشخص شد که رمز کارت را اشتباه گفته است دوباره به خانه برگشتیم و به سراغ فریبرز رفتیم اما متوجه شدیم مرده است. چسبی که به دهان و بینی‌اش زده بودیم باعث شده بود تا مرد ۷۰ ساله فوت کند. از مرگ او وحشت کردیم، نمی‌دانستیم با جسدش چه کار کنیم. بالاخره تصمیم گرفتیم جسد را از بین ببریم. جنازه فریبرز را داخل خودروی جک خودش گذاشتیم و راهی اتوبان تهران – قم شدیم. در بین راه بنزین زدیم و چند لیتر هم بنزین خریدیم. در بیابانی همان اطراف با بنزین جسد فریبرز را به آتش کشیدیم.
چه شد از خانه سرقت کردید؟
بعد از آتش زدن جسد با ناصر و دو نفر دیگر به خانه فریبرز رفتیم و حدود ۸۰ میلیون تومان سرقت کردیم.

مطلب پیشنهادی

ریشه و داستان ضرب المثل « کار نباشه زرنگه »

سایت بدون – این ضرب‌المثل ایرانی به طنز و کنایه اشاره دارد و معمولاً زمانی …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *