چارلی مِکِم نزدیک‌ترین دوست نیل آرمسترانگ از شخصیت او می‌گوید / زندگی ناشناخته نیل

سایت بدون -۲۰ می ۱۹۶۱؛ جان اف کندی، رئیس‌جمهوری وقت آمریکا در ساختمان کنگره در واشنگتن اعلام کرد که «ما می‌خواهیم در همین دهه قدم به ماه بگذاریم، نه به‌خاطر این‌که این کار آسان است، بلکه به‌خاطر این‌که این کار دشوار است.» دوران جنگ سرد بود و آمریکایی‌ها می‌خواستند از این طریق برتری خود بر شوروی را که تجسس‌های فضایی خود را از مدت‌ها پیش آغاز کرده بود، نشان دهند. آنها می‌خواستند به هر قیمتی که شده پا به ماه بگذارند. ۴۰۰‌هزار نفر در تمامی کشور دست‌به‌دست هم دادند تا رؤیای کندی را عملی سازند. هشت‌سال بعد، در ۲۰ ژوییه‌ ۱۹۶۹ نیل آرمسترانگ، فضانورد آمریکایی بر روی ماه قدم گذاشت. آرمسترانگ نخستین کسی بود که قدم بر ماه گذاشت و از زیبایی زمینی سخن گفت که زیر پایش فتح می‌شد: «این‌جا زیبایی خاص خودش را دارد، شبیه‌ صحرایی در آمریکاست، اما فرق می‌کند. خیلی قشنگ است.»
روزنامه یو.اس.اس. تودی به بهانه پنجاهمین‌ سال فرود انسان بر روی ماه، با چارلی مِکِم، دوست نیل آرمسترانگ مصاحبه کرده است. چارلی در مصاحبه‌ای تلفنی می‌گوید: «نیل در هر شرایطی کارش را به پایان می‌رساند. برایش مهم نبود که زنده است یا درحال مرگ. او این‌گونه بود.»
در‌ سال ١٩٧١، دو‌سال پس از گام نهادن آرمسترانگ بر روی ماه، برای نخستین‌بار با نیل آرمسترانگ دیدار کرد. نیل در آن زمان به تازگی از ناسا بازنشسته شده و به خانه خود در اوهایو بازگشته بود تا به مهندسان هوافضا در دانشگاه سینسیناتی درس بدهد. او همواره به سازه‌ها، ابراز علاقه می‌کرد. این‌که یک ترن هوایی یا برج ایفل چگونه ساخته شده‌، برایش جذاب بود. یکی از دوستان مشترک آنها چارلی را به نیل معرفی کرد، از آن زمان تا ۴١‌سال بعد، یعنی ٢۵ آگوست ٢٠١٢ که نیل آرمسترانگ در ٨٢سالگی جان سپرد، چارلی یکی از دوستان خوب او به شمار می‌رفت.
نخستین دیدار
چارلی می‌گوید: «وقتی بار اول نیل را دیدم، خیلی می‌ترسیدم. اما او صحبت‌کردن را بسیار آسان کرد و فضا را شکست تا با او راحت باشم. او دقیقا مثل یک انسان عادی برخورد می‌کرد.»
چارلی و نیل هم‌سن بودند و متولد یک ماه در تابستان ١٩٣٠.
چارلی آن زمان در تلویزیون تافت (Taft) کار می‌کرد و اصرار داشت که نیل را هم به آن‌جا بیاورد. چارلی می‌گوید: «او هیچ‌وقت به‌طور قطعی این موضوع را قبول نکرد. او دایما می‌خواست بداند چرا من گمان می‌کنم او برای کار تلویزیونی خوب است و آیا من به خاطر اسم و رسم او اصرار به این کار دارم یا نه.»
چارلی می‌گوید: «نیل آرمسترانگ به طرز شدیدی از شهرت و تبلیغات فاصله می‌گرفت. او آدم بسیار خویشتن‌داری بود.»
دیدار از موزه داوینچی
چارلی و نیل به همراه دو نفر دیگر از دوستانشان به چندین کشور جهان سفر کردند. ازجمله ایتالیا. آنها از موزه لئوناردو داوینچی دیدن کردند. او می‌گوید: «ما هیچ‌کداممان، هیچ‌یک از آثار داوینچی را نمی‌شناختیم، اما نیل، تک‌تک آنها را می‌شناخت. وقتی دیدن نقاشی‌ها را تمام کردم، برگشتم و دیدم که نزدیک به ٢٠ نفر پشت سر ما ایستاده‌اند و در تمام این مدت به حرف‌ها و توضیحات نیل در مورد نقاشی‌ها گوش می‌کرده‌اند. آنها گمان می‌کردند که نیل راهنمای تور موزه است!»
یک روز که برای برگزاری مراسمی در تلویزیون چارلی، نیل را با خود برده بود، تا در کنار دودلی تافت، رئیس آن شبکه فیلم پرواز آپولو ١٧ را که در ‌سال ١٩٧٢ به سمت ماه حرکت کرد، تماشا کنند، نیل ناگهان یادش می‌آید که کیف پول و مدارک شناسایی‌اش را جا گذاشته است. چارلی و تافت به همراه او می‌روند. نیل در جلوی در ورودی برای خروج به نگهبان می‌گوید: «سلام. من نیل آرمسترانگ هستم و می‌خواهم از گیت عبور کنم.» اما نگهبان که او را نمی‌شناسد، می‌گوید: «آره! منم جورج واشینگتن (رئیس‌جمهوری پیشین آمریکا) هستم!»
سفر به ماه؛ پاسخ آرمسترانگ
چارلی می‌گوید او هیچ‌گاه چیزی در مورد آپولو ١١ و سفر او به ماه نپرسید، چون نیل هیچ‌گاه دلش نمی‌خواست چنین سوالی از او پرسیده شود. چارلی می‌گوید: «نیل همواره معتقد بود که او تنها یکی از صدها‌هزار نفری بود که این ماموریت را انجام داد و هیچ برتری‌ نسبت به سایر آن افراد ندارد. نیل می‌گفت فقط کارهایی که به من گفته شد را انجام دادم.»
از چارلی در مورد این پرسیدم که اگر نیل زنده بود، در مورد این حرف‌وحدیث‌هایی که برخی می‌گویند نیل آرمسترانگ تا به حال به ماه نرفته و چنین سفری یک دروغ بوده، چه می‌گفت؟ چارلی پاسخ داد: «قطعا احساس حقارت می‌کرد و خجالت می‌کشید و می‌گفت کاش جایی رفته بودم که این چرندیات را نشنوم!»

مطلب پیشنهادی

ریشه و داستان ضرب المثل «قاپ قمارخونه‌است»

سایت بدون- قاپ یکی از ۲۶ استخوان پای گاو و گوسفند است که به شکل …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *