چرا باید نظامی گنجوی بخوانیم؟

سایت بدون – می‌گویند از نظامی بنویس. چه بنویسیم؟ مگر با چند نوشته و شرح، اثر او بیشتر خوانده یا شنیده شده؟ بیایید با هم روراست باشیم. برای شناختن نظامی باید یکراست رفت سراغ «لیلی و مجنون» و «خسرو و شیرین» و در آن غرق شد و لذت برد. این مطلب هم برای آنهایی است که فکر می‌کنند هنوز نیاز دارند مقدماتی درباره نظامی بدانند و تا ذهن‌شان آماده نباشد، جرات خواندن آثار کلاسیک را ندارند. اگر شما جزو این دسته از افراد هستید، قول دهید وقتی به آخر این مطلب و آن چند بیت رسیدید، حتی اگر کتاب هم ندارید، یک جست‌وجوی اینترنتی داشته باشید و واقعا نظامی بخوانید.آقای شاعر معروف که چیزی از او نمی‌دانیم!
شاید بعضی‌ها دلشان بخواهد خیلی مفصل درباره نظامی بنویسند و بخوانند؛ روز به روز زندگی‌اش را. اما کتاب‌ها نشان می‌دهد که این خواسته‌ای خیالی بیش نیست. واقعیت این است که ما از نظامی چندان چیز زیادی نمی‌دانیم. اوایل قرن ششم در گنجه (در جمهوری آذربایجان کنونی) به دنیا آمده. ظاهرا در نوجوانی پدرش را از دست داده و بعد از آن، کمی توی خودش رفته و منزوی شده. او هم شبیه حافظ، اهل سفر نبوده؛ جز یک سفر که به دعوت 
قزل ارسلان به کمتر از ۱۰۰ کیلومتری گنجه رفته و بعد هم برگشته و انگار بیشتر از هر کاری فقط 
یاد می‌گرفته و می‌نوشته و می‌سروده. همین.
یک پند خیلی واضح: بعضی‌ها با شرح‌زندگی‌شان بزرگ نشان داده می‌شوند. بعضی‌ها هم شرح زندگی خاصی ندارند اما عمل‌شان و آنچه از خود باقی گذاشته‌اند، آنها را بزرگ می‌کند.
چرا ما نظامی را می‌شناسیم حتی بدون خواندن آثارش؟
شما اگر الان یک میکروفن و دوربین دست‌تان بگیرید  از افراد مختلف بپرسید که می‌دانستی فارسی‌زبان‌ها شاعری به نام نظامی دارند؟ جواب‌شان احتمالا «بله» است. نه به این دلیل که همه فرهیخته و کتابخوان حرفه‌ای هستند. چون خیلی از ما در کتاب‌های درسی‌مان حداقل چندباری نام او را خوانده‌ایم. اصلا بیایید برویم به سال‌های آغازین درس خواندن‌مان. این شعر از کیست؟
«ای نام تو بهترین سرآغاز / بی‌نام تو نامه کی کنم باز؟/ ای یاد تو مونس روانم / جز نام تو نیست بر زبانم»
این شعر نظامی است، در ابتدای منظومه «لیلی و مجنون». غیر از این‌که در مدرسه نام او را به ما یاد داده‌اند، همیشه در آن مثلث یا مربع یا چندضلعی شاعران بزرگ ایرانی نام نظامی‌گنجوی هم بوده است. 
یک پند خیلی واضح: هرچقدر هم که از کتاب‌های درسی بد بگوییم، باز همین کتاب‌های درسی هستند که مطالبی را برای همیشه در ذهن ما ثبت می‌کنند. پس حتی به آن چیزهایی که دل‌خوشی از آن نداریم، کمی مثبت نگاه کنیم.
چرا داستان‌های نظامی در ذهن ما خوش نشسته؟
چون او قصه‌پرداز زندگی است. بعضی از ما هنوز داریم ماجرای لیلی و مجنون را در همین سال ۱۴۰۰ زندگی می‌کنیم. چون بعضی از ما قصه عشق را درک کرده‌ایم، جدایی چشیده‌ایم، غصه خورده‌ایم، رسیده‌ایم، نرسیده‌ایم… چون ذهن ما روایت داستان‌گونه را بیشتر به خاطر می‌سپارد و با آن خو می‌گیرد. نشان به آن نشان که اگر بگویند خسروپرویز جنگ ۲۰ ساله با روم داشت و بیت‌المقدس را مدتی تصرف کرد و بزرگ‌ترین قلمرو تاریخی ایران را داشت، شاید خیلی‌هایمان ندانیم و تعجب کنیم. اما اگر بگویند خسرویی بود که دلداده شیرینی بود و فرهادی بود که در کوه‌ها صدای تیشه زدنش بلند می‌‌شد و … همه‌مان می‌گوییم: ما این قصه را شنیده‌ام اما دوباره تعریفش کند. خب بعدش چه شد؟… .
نظامی این هنر را داشته است که کشف کند درد و شادی ما از کدام اتفاق ریشه می‌گیرد و آن را برایمان با شعر روایت کند. یادمان باشد که 
لیلی و مجنون را از صفر نظامی نساخت. این داستان از قدیم بوده اما نظامی توانست متفاوت‌ترین و ماندگارترین نوع روایت و پرداخت آن را به نام خودش ثبت کند.
یک پند خیلی واضح: تاریخ مهم است و آیینه زندگی است و… اما اگر کسی خوب بلد باشد قصه تعریف کند، قصه او بیشتر در ذهن‌ها می‌ماند تا تاریخی که خشک و یخ طرح می‌شود.
چرا از دیگر آثار نظامی کمتر می‌دانیم؟
شاید خیلی‌ها «مخزن‌الاسرار» را در حد ویکی‌پدیا یا تست‌های کنکور و … بشناسند. اما مخزن‌الاسرار کلی حکایت‌های کوتاه شگفت‌انگیز دارد با یک تحمیدیه بسیار قوی. این کتاب نظامی مملو است از اندرزها و تعالیم اخلاقی که معمولا حاصل تفکر و تعقل است تا حرف دلی که زود عاشق می‌شود و زود هم فارغ. او در این اثرش یک تجربه تجدید و ویژه داشته است که بعدها، خیلی‌ها از او تقلید کردند و همیشه خودش در بالاترین سطح جنبشی که در سرودن این مفاهیم به کار برد، باقی می‌ماند.
بااین‌حال، خواندن مخزن‌الاسرار کمی سخت است. کلی تلمیح و ارائه و حکمت در آن وجود دارد که اگر آنها را بلد باشیم، تازه می‌توانیم به عمق اثرش پی ببریم. پس عجیب نیست که مخزن‌الاسرار بماند برای آنهایی که می‌خواهند در متون کهن ادبی تعمق بیشتری داشته باشند و «لیلی‌ومجنون» و «خسرو و شیرین» و حتی «هفت‌پیکر» بماند برای آنهایی که می‌خواهند داستانی را در قالب شیرین با سنجیده‌ترین گزینش کلمات بخوانند.
یک پند خیلی واضح: اگر شخصی به دلیل یک اثر معروف شد و شهرت یافت، در جست‌وجوی دیگر آثارش هم برویم. آنها که حکیم هستند، معمولا حکمت را در آثار مختلف‌شان می‌توان یافت حتی اگر به اندازه کافی شهرت نداشته باشند.
چند حرف جدی درباره شاعر حکیم
می‌گویند نظامی روحیه سختگیرانه‌ای داشته و به همین دلیل گاهی سخنش را خطابی یا آمرانه می‌گفته است. حتی دکتر زرین‌کوب معتقد است که طریقه نظامی «زهد عبوس» در برابر روح تساهل در اثر سنایی در کتاب «حدیقه‌الحقیقه» است.
او نه اهل رندی است و نه قلندری و نه قلاشی. البته که گویا دین‌مداری و ترس‌کاری در او وجود داشته است. همین است که هر چیزی نسروده، ارتباطات عجیب‌وغریبی در طول زندگی‌اش نداشته و آثارش را با تحمیدیه‌های قوی شروع کرده و خلاصه حاضر نشده که هر حرفی را در آثارش بنویسد. او از معدود شاعرانی است که صفت «حکیم» پیشاپیش نامش می‌آید. شما چند شاعر دیگر در تاریخ زبان‌فارسی می‌شناسید که یک صفت حکیم همیشه آن را دنبال کند؟ نه مولوی، نه فردوسی، نه حافظ و نه سعدی که گلستان و بوستان چیزی جز حکمت ندارد.
او از دوستداران تجربه‌های سخت و راه‌های دشوار بوده است. مثلا جسارتش را می‌توان در مخزن‌الاسرار دید. او یکی از تندترین و شادترین ضرباهنگ‌های زبان فارسی را برای آن دسته از شعرهایش انتخاب کرد که مفاهیم سنگین حکمی و اخلاقی داشته است. 
یک پند خیلی واضح: بعضی‌ها معتقدند که حکمت اگر حکمت باشد، کمتر در شعر می‌توان رد پای آن را یافت. چون شعر مجال گفتن هر حرفی را ندارد (به دلیل محدودیت وزن و قافیه و…). باید به دوستان گفت اگر چند شعر سطحی در دوران معاصر دیده‌اید، به‌راحتی آن را به ادبیات کلاسیک تعمیم ندهید.
چرا هنوز آثار نظامی خواندنی است؟
چون ما هنوز به همان سبکی حرف می‌زنیم و از همان لغاتی استفاده می‌کنیم که نظامی استفاده می‌کرده است. این یکی از جنبه‌های شاهکار زبان فارسی است. شاید برای خواندن بعضی از آثار کلاسیک لازم باشد که حتما یک فرهنگ لغت هم کنار دست‌تان باشد یا با حضور یک استاد کتابی را بخوانید اما نظامی مثل فردوسی، آن‌قدر حرفش روان و ساده است که تا بخشی از کار، شما نه به فرهنگ لغت نیاز دارید و نه به استاد. می‌توانید در خلوت خودتان آن را بخوانید و لذت ببرید. بیایید با هم این مناظره هوشمندانه خسرو پرویز و فرهاد را که از شاهکارهای ادبیات کلاسیک است، مرور کنیم:
نخستین بار گفتش کز کجایی / بگفت از دار ملک آشنایی
بگفت آنجا به صنعت در چه کوشند؟‌ / بگفت انده خرند و جان فروشند
بگفتا جان‌فروشی در ادب نیست / بگفت از عشقبازان این عجب نیست
بگفت از دل شدی عاشق بدین‌سان؟ / بگفت از دل تو می‌گویی، من از جان
یک پند خیلی واضح: به‌جای ترسیدن از خواندن ادبیات کلاسیک، کافی‌ است یک‌بار همین چند اثر مشهور را ورق بزنید و ببینید که دقیق‌ترین دیالوگ‌ها، ساده‌ترین کلمات و روان‌ترین نوع بیان در آن پیدا می‌‌شود. به دلیل چند کلمه دورشده از زبان امروزمان نباید یک گنجینه را به کناری انداخت و سراغش نرفت! 

مطلب پیشنهادی

ریشه و داستان ضرب المثل «قاپ قمارخونه‌است»

سایت بدون- قاپ یکی از ۲۶ استخوان پای گاو و گوسفند است که به شکل …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *