یک روز شاید یک پله دیگر یا یک مسی دیگر یا یک رونالدوی دیگر بیاید و همه موفقیتهای آنها در زمین را تکرار کند یا حتی بهتر باشد اما به سختی میشود تصور کرد که یک مارادونای دیگر بیاید. هرگز
گابریله مارکوتی
سایت بدون – حداکثر چهار دقیقه از یک زندگی کامل روی شش دههای سایه انداخت که چهارشنبه با انتشار خبر مرگ دیگو مارادونا به پایان رسید اما اگر سعی کنید این چهار دقیقه را به خوبی درک کنید، شاید متوجه شوید که چرا مارادونا برای خیلیها خیلی معنی داشت و اینکه چرا همانطور که لیونل مسی -هموطن او و رقیبش برای عنوان بهترین بازیکن تاریخ فوتبال در کنار پله و کریستیانو رونالدو- گفته، «مارادونا از دنیا رفت اما او تا ابد با ما خواهد بود»،
هر چقدر میراث مارادونا در زمین بزرگ باشد -و این شامل قهرمانی در سه کشور مختلف و همچنین کاپیتانی تیم ملی آرژانتین در قهرمانی جام جهانی ۱۹۸۶ میشود- کاریزما و اثرگذاری او در بیرون زمین بزرگتر است. آن چهار دقیقه در ۲۲ ژوئن ۱۹۸۶ در برابر دیدگان ۱۱۴۵۰۰ نفر در ورزشگاه آزتک مکزیکوسیتی -«دست خدا» که توپ را بالاتر از پیتر شیلتون به درون دروازه انگلیس فرستاد و بعد از آن یک کورس ۱۰ ثانیهای و ۶۰ یاردی که باعث شکل گرفتن زیباترین گل تاریخ جام جهانی شد- ماهیت ورزش را تغییر داد. این چهار دقیقه، انگیزه پایانناپذیر برای موفقیت به هر قیمتی (حتی تقلب، چون گل با دست مارادونا را باید اینطور تعبیر کرد) را از یک طرف و مهارت غیرقابل تصور که موهبتی الهی و آسمانی بود و مارادونا را بالاتر از ستارههای ورزش به یک ابرانسان تبدیل کرد، از سوی دیگر، نشان داد.
اما همهاش اینها نبود. این دقایق به طور کامل روایت مسیحایی مارادونا را تأیید کرد، جایگاه او به عنوان قهرمان مردم که میتواند نظم موجود را به هم بزند. این حقیقت که گلها به انگلیس زده شد، کشوری که فوتبال را اختراع کرد و در آن برای خود امپراتوری تشکیل داد که درست یا غلط هنوز هم از نظر بسیاری پابرجا است، هم تأثیر دارد. همینطور این واقعیت که او یک هفته بعد انتقام خود از انگلیسیها را کامل کرد و جام قهرمانی جهان را بالای سر برد، این باور را در بسیاری به وجود آورد که قدرتی فراتر از معمول همراه با او بود. مارادونا البته با کمال میل استقبال کرد، این داستان برازندهاش بود.
او بارسلونا را در سال ۱۹۸۴ به مقصد ناپولی ترک کرد با مبلغی که رکورد جهان بود و خیلیها را بهتزده کرد. یک شهر فقیر در قسمت ناخوشایند تقسیمبندی شمالی و جنوبی ایتالیا و در تیمی که هرگز قهرمانی لیگ را به دست نیاورده بود. رویایی غیرممکن را در سر میپروراندند و حالا برای آن هزینهای گزاف پرداخته بودند. اما مارادونا، غیرممکن را ممکن کرد. او دو قهرمانی لیگ را به ناپل آورد و در راه این موفقیت پولدارهای شمال ایتالیا را از پیش رو برداشت. او این کار را در آرامش و سکوت انجام نداد، اصلاً هیچ کاری را در سکوت انجام نداد. او خودش را غرق در شهر و هوادارانش کرد و وقتی اوضاع آنطور که میخواست نبود، در برابر قدرتمندان شهر میایستاد. از این جهت مارادونا همیشه یک جوان بود.
حرفش را میزد، گاهی شجاعانه -مقابل جنگ و فقر- و گاهی با بدخلقی نقش قربانی را بازی میکرد وقتی نمیتوانست همه چیز را به نفع خودش تغییر دهد و در طول سالها، به همه حمله کرد از پله گرفته تا فیفا. آیا او به دنبال جلب توجه بود؟ قطعاً گاهی بود اما هیچکس هم این را کتمان نمیکند که او در نهایت از خجالت همه رقبایش درمیآمد. او به دنبال عذرخواهی از کسی نبود، در واقع اصلاً اجازه نمیداد کسی عصبانیتش را نسبت به او ابراز کند اما اینکه تقریباً هر کسی در کنار او بازی کرده خاطرات خوبی از او دارد ماجرای دیگری است. بله او متفاوت بود، هر وقت میخواست تمرین میکرد و گاهی هم اصلاً تمرین نمیکرد اما اگر کسی به مارادونا نزدیک بود، از او انتقادی نداشت و در واقع محو بزرگیاش میشد.
زندگی او مقابل چشمان مردم بود. داستان مواد مخدر و هوسرانیهایش را همه شنیدهاند و احتمالاً همهشان درست باشد. مارادونا همه این کارها را کرد و تاوان اشتباهاتش را داد. آن لحظات در آزتک از معدود نمونههایی بود که او کار بزرگی انجام داد. مسائل مربوط به سلامت او (جسمی و روحی)، مقاطعی که فوتبال از او عبور کرد (مثل دوران فاجعهبارش به عنوان مربی آرژانتین در جام جهانی ۲۰۱۰) و درک اینکه دستاوردهای او در زمین قابل مقایسه با موفقیتهایش در بیرون زمین نیست و او همه را به جان خرید. شما باید مقایسه با سایر نامزدهای انتخاب بهترین بازیکن تاریخ فوتبال را کنار بگذارید. دورههای متفاوت و فوتبال متفاوت اما اگر میخواهید خودتان را وارد این بحث بیفایده کنید لطفاً به یاد داشته باشید که او در دو قاره به بزرگی رسید. لطفاً به یاد داشته باشید هرگز در مورد خطاهای وحشیانه مورد حمایت قرار نگرفت و این چیزی است که در دنیای امروز امری عادی شده. لطفاً به یاد داشته باشید او در زمینهای سخت و سنگین بازی کرد نه زمینهای فوقالعاده فوتبال مدرن. لطفاً به یاد داشته باشید در تعداد بازیکنان خارجی هر تیم محدودیت وجود داشت و به همین دلیل هیچوقت نتوانست یک تیم پرستاره را در اطراف خود داشته باشد، چیزی که برای ستارههای امروزی خیلی عادی شده. و لطفاً به خودتان یادآوری کنید که در این مسیر چه بلاهایی سر خودش آورد.
در سال ۱۹۹۸، یک ساعت قبل از فینال جام جهانی، من همراه گروهی از ۲۰ یا ۳۰ نفر از اعضای رسانهها دور پله جمع شده بودیم در استاد دو فرانس. پله که آن موقع تنها رقیب مارادونا برای عنوان بهترین بازیکن تاریخ بود -مسی و رونالدو آن موقع بچه بودند- در مورد بازی پیش روی فرانسه و برزیل حرف میزد. ناگهان مثل اینکه بمب منفجر شد، ظرف چند ثانیه همه آن افراد رفتند، با دوربین و دفترچه یادداشت به دست. من که خبرنگار جوانی بودم، ماندم با پله و آدمهایش که مسائل رسانهای را کنترل میکردند. پله سؤال کرد: «چه شده؟» یکی از اطرافیانش جواب داد: «فکر میکنم … فکر میکنم مارادونا تازه آمده…» پله سری تکان داد و خنده شیطنتآمیزی کرد.
یک روز شاید یک پله دیگر یا یک مسی دیگر یا یک رونالدوی دیگر بیاید. یک روز شاید کسی بیاید و همه موفقیتهای آنها در زمین را تکرار کند یا حتی بهتر باشد اما حتی اگر کسی بیاید و دستاوردهای مارادونا در زمین فوتبال را تکرار کند، محال است کسی بتواند در بیرون زمین راه او را برود (البته این شاید چیز بدی هم نباشد). به سختی میشود تصور کرد که یک مارادونای دیگر بیاید. هرگز. نخواهد بود. نمیتواند باشد. مارادونا چیزی است که گاهی رویایش را داریم و گاهی از آن متنفریم شاید چون او را درون خودمان میبینیم. بر نقاط قوتش سوار شد و از پس نقاط ضعفش برنیامد. شاید دقیقاً به همین دلیل انسان بود و بین نبوغ ماورایی و سقوط مادونیاش یک تعادل باورپذیر ایجاد کرد. منبع: ESPN