سایت بدون – یک تراژدی، سراسر اندوهکه با هیچ زبانی نمیتوان آن را توضیح داد. از چه بنویسیم. از دو راننده خودخواهی که بیتوجه به خطرات جاده پایشان را رویگازگذاشتند تا در کورسی مرگبار ، جان پسر هفت سالهای را به قیمت کمکردن روی همدیگر بگیرند. از پدریکه حالا با شانههای تکیده، غم مرگ پسرکوچکش را بهتنهایی به دوش میکشد و در خلوت اشک میریزد؟ از مادری که با بدنی زخمی هنوز اسیر تخت بیمارستان است و خبر ندارد پسرک شیرینزبانش دیگر زنده نیست. تمام دوستان و همسایهها و فامیل، عزادار مرگ محمد یاسین عباسپور هستند؛ پسر کوچولویی که هفته قبل از پدرش میخواست برای تفریح از خانه بیرون بروند اما پدر آنقدر سرش شلوغ بود که وقتش را نداشت. چهارشنبهشب پدر که به خانه برگشت، محمدیاسین دوباره از پدرش خواهش کرد باهم بیرون بروند. مادر که اصرارهای پسرکش را دید، از شوهرش خواست نه نیاورد. همه سوار ماشین شدند و به پارکی در امیرکلای بابل رفتند. هنوز ۱۰ دقیقه از بازی کردن محمدیاسین نگذشته بود که به پدرشگفت تو خستهای و بیا به خانه برگردیم.
بعد از سوارشدن، پدر باید از دوربرگردانیکه بین جاده بابل- بابلسر قرار دارد، دور میزد تا به خانه برگردد. بعد از دور زدن، وارد قسمت کندرو شد و با سرعت ۷۰ کیلومتر میراند و محمد یاسین هم از پنجره به بیرون از ماشین خیره شده بود. پدر و مادر مشغول صحبت بودند، بیخبر از اینکه پیک مرگ در حال نزدیک شدن به آنان بود.
مصطفی نجمی از بستگان محمدیاسین از شب حادثه به جامجم میگوید:«در همین هنگام، ناگهان دو خودروی آزرا و ام وی ام در جادهایکه پدر یاسین مشغول رانندگی بود، با هم کورس میگذارند و در یکچشم برهم زدن، آزرا با سرعت ۱۸۰ کیلومتر در ساعت بهشدت با ریوی سفیدرنگ پدر محمدیاسین برخورد میکند. شدت ضربه آزرا به گلگیر عقب سمت راننده ریو به حدی بود که محمدیاسین از پنجره به بیرون پرت میشود. شاید چنددقیقهای هم زنده بوده اما بعد از مدتی تمام میکند. آزرا هم که از مسیر منحرفشده بود، با جدول برخورد و سپس هر دو رانندهام وی ام و آزرا از محل حادثه فرار میکنند. البته سرنخهایی بهدست آورده و آن را در اختیار پلیس قرار دادهایم تا آنان را شناساییکند. از ماشین پدر محمدیاسین هیچ چیز باقی نمانده و نمیتوان نام ماشین روی آنگذاشت.»
تلاش ناموفق برای نجات
یکی از شاهدان تصادفکه گویا در محل حادثه حضور داشت، در صفحه اینستاگرام خود در مورد وضعیت محمدیاسین نوشت:«سر پسرکوچک آسیبدیده بود و از گوش و بینیاش خون میآمد. او را در آغوشگرفتم تا خون جلوی نفس کشیدنش را نگیرد اما خونریزیاش شدید بود . به او نفس دادم و با او صحبت میکردم تا نبضش قطع نشود، اما نبضش رفت و در بغلم جان داد. من آن لحظه پوچ شدم.»
پس از وقوع تصادف مرگبار و گزارش آن به اورژانس بابل، تکنیسینهای پایگاه امیرکلا و کمربندی امیرکلا درکمترین زمان ممکن به محل حادثه اعزام شدند و هرسه مصدوم را به بیمارستان شهید بهشتی بابل منتقل کردند. احیای محمدیاسین با وجود تلاشهای تکنیسینهای اورژانس و کادر درمان بیمارستان بیفایده بود اما پدر و مادر برای انجام اقدامات درمانی در بیمارستان بستری شدند.
مقصران حادثه باید مجازات شوند
آنطور که نجمی توضیح میدهد، سر پدر محمدیاسین بهدلیل جراحت بخیه خورده اما مادر در شرایط روحی و جسمی مناسبی نیست:« صورت مادر محمد یاسین بهشدت آسیبدیده، لبها و ابرویش ترکیده، بینی و دو دستش شکسته و قفسه سینهاش هم پرس شده است. او پس از به هوش آمدن، سراغ فرزندش را گرفت، اما روانشناسان بیمارستان به پزشکان توصیه کردند در مورد مرگ فرزندش چیزی به او نگویند، چون ممکن است با شنیدن این خبر، خودش هم از دست برود. حتی شرایط بهگونهای استکه تصمیم داریم او را به خانهاش نبریم. آنها بهجز محمدیاسین که فوت شد، یک دختر دیگر هم دارندکه ازدواج کرده است.»
مراسم ختم محمدیاسین دل تمام اهالی روستا را به درد آورده است. با اینکه پدر از اهالی خواسته بود به دلیل شیوع کرونا به مراسم عزای پسرش نیایند، اما آنها حاضر نشدند پدر را تنها بگذارند:« پدر محمدیاسین هم شرایط خوبی ندارد و ازنظر روحی بسیار آشفته است. به دلیل انجام کاری میخواستم به تهران برگردم، اما دامادش گفت کنار او بمانم. صبح او را به مزار پسرش بردم و به او گفتم خودت را خالی کن. پدر میگفت موقع برگشت به خانه، وقتی بوق میزدم، بچهام از دیدنم خوشحال میشد و دستم را میبوسید. میدانید، دیدن زجر و درد یک پدر بر مزار پسر، دلسنگ را آب میکند، چه برسد به آدم. به گفته بعضیها در مراسم چند غریبه هم حضور داشتند که گویا دایی و پدر مقصر این حادثه بودند. بهنظر میآید آمده بودند شرایط را بررسیکنند تا با پرداخت دیه، پدرمحمد یاسین را آرام کنند، اما از او خواستم شکایتکند تا دیگر چنین افرادی جرأت نکنند چنین بلایی را بر سر خانواده دیگری بیاورند.»
مطلب پیشنهادی
ریشه و داستان ضرب المثل «معما چو حل گشت آسان شود»
سایت بدون – وقتی مشکلی پیش می آید موضوع پیچیده است ، فکر همه درگیر …