سایت بدون – روزی روزگاری قرار گرفتن درونِ دروازه نتیجه عدم محبوبیت اجتماعی بود؛ این پست میان بازیکنان خواهانِ زیادی نداشت و نصیب افرادی میشد که نسبت به سایرین در ردههای پایینِ توجهات قرار داشتند اما تمامی این شرایط به طور کامل تغییر کرده و این مسأله به لطف دروازهبانانِ نامدار و موفقی در طول تاریخ از جمله «لو یاشین»، «پیتر اشمایکل»، «ایکر کاسیاس»، «اولیور کان» و به ویژه «مانوئل نویر» رخ داده است. تأکید ویژهای روی نویر داشتیم چرا که سنگربان آلمانی مفهوم جدیدی از دروازهبانی به فوتبال ارائه کرده و در دقایقی از بازی حتی به ایفای نقش به عنوان مدافع آخر برای بایرن مونیخ و آلمان پرداخته تا نگاه به این پست میان مربیان نیز دستخوش تغییرات اساسی شود.
تا پیش از نویر، سنگربانان مختلف ابعاد جدیدی از مهارتهای خود را به تصویر کشیده بودند؛ به عنوان مثال «پیتر اشمایکل» در زمینه شوتگیری فوتبالدوستان را با یک بُعد جدید آشنا کرد و حالا در ادامه راه سنگربانِ دانمارکی، دروازهبانانی پا به عرصه گذاشتهاند که شوتهای سهمگینتری را به آغوش میکشند. نویر نیز کسی است که زوایای پنهانی از شوتگیری، پشتیبانی از دفاع، خروجهای به موقع و دهها مورد دیگر را به نمایش گذاشته و قطعاً به زودی چهرههای جدیدی ظهور خواهند کرد تا ادامهدهنده راهِ هیجانانگیز او باشند.
اما آخرین پست زمین چگونه از جایگاه سابقاً غیرمحبوب خود در طول تاریخ به نقطه کنونی رسیده است؟ ما با هم قصد داریم نگاهی به این مسأله بیندازیم.
کرم ابریشم و شوتگیری
«لی ریچموند رز» دروازهبان درخشان ولزی که یک قرن پیش، از ستارگان بزرگ فوتبال بریتانیا به حساب میآمد اعتقاد داشت گلرها افراد عجیبی هستند که با دیگران تفاوت دارند. او در سال ۱۹۰۶ در سالنامه «کتاب فوتبال» اینگونه نوشت: «یک دروازهبان خوب، مانند یک شاعر، از بدو تولد خوب است و نمیتوان یک دروازهبان خوب پرورش داد. یک دروازهبان موفق باید یکی از آن افرادی باشد که سرنوشتش در دست خودش است زیرا این مسأله به او اعتماد به نفسِ قرار گرفتن درون چارچوب دروازه را میبخشد. یک دروازهبان خوب و موفق باید مانند کرم ابریشم از خودش مهارت تولید کند.»
دروازهبانها تنها بازیکنان مستطیل سبز هستند که میتوانند به صورت قانونی توپ را در دست بگیرند و این مسأله به این کرمهای ابریشم مجوز داده در طول تاریخ نمایشهایی عجیب به تصویر بکشند. «ویلیام فولکه» دروازهبان بزرگجثه باشگاههای چلسی و شفیلدیونایتد در سال ۱۹۱۶ با خنده خاطرهای تعریف کرد که در یک بازی مهاجم حریف را با یک دست به زمین انداخته و با دست دیگر توپ را برای یار همتیمیاش ارسال کرده است.
دروازهبانها در طول تاریخ لحظات ماندگاری به ثبت رساندهاند؛ مانند ضربه عقرب «رنه هیگوئیتا» یا مهارهای خندهدار «سپ مایر» یا «جان بوریج» سنگربان ولورهمپتون که در شرط با «کوین کیگان» لباس سوپرمن به تن کرد! بوریج اگرچه مهارت چندانی در استفاده از دستانش نداشت اما تیمش را از لحاظ روحی به بهترین شکلِ ممکن تقویت میکرد. این همان نکتهای است که «ولادیمیر نابوکوف» رماننویس روس و هنرجوی دروازهبانی به آن اشاره داشته. جالب اینکه نابوکوف درون دروازه خود را «بیگانهای شگفتزده در پوشش فوتبالیست انگلیسی» تجسم میکرد.
شرایط خاص این پست به دروازهبانان فرصت میدهد شخصیت واقعی خود را پنهان سازند و همین امر باعث شده تا به عنوان چهرهای مرموز، توجه رماننویسهای نامداری همچون «آلبر کامو» را به خود جلب کنند.
تنها در جنگل!
عجیب و غریب بودن در حرفهای که «عدم قطعیت» بخش اساسی آن است، حواسپرتی مفیدی محسوب میشود. وقتی در فرانسه، تیمها گلر خود را عوض میکنند به دروازهبانی که راهی میدان میشود چنین میگویند: «حالا نوبت تو است که به میان جنگل بروی!»
آلبر کامو این عبارت را هنگام دفاع از دروازهبان تیمِ ریسینگ که هوادارش بود، استفاده کرد و گفت: «وقتی وسط جنگل (دروازه) قرار بگیرید تازه متوجه میشوید که این کار تا چه حد دشوار است.»
گاهی اوقات فشار روانی روی سنگربانان برای بسیاری غیرقابل تحمل است. «پیتر بونتی» دروازهبانِ وقت باشگاه چلسی و تیم ملی انگلیس در جام جهانی ۱۹۷۰ به دلیل مسمومیت «گوردون بنکس» جانشین او در دیدار مرحله یکچهارم نهایی برابر تیم ملی آلمان شد. «سهشیر» در این دیدار برتری ۲ بر صفر خود را از دست داد و سه بر دو مغلوب شد. بسیاری پس از این مسابقه پیتر را مقصر شکست دانستند. بونتی که تحمل این حجم از فشار را نداشت برای همیشه کفشهایش را آویخت و به عنوان یک پستچی مشغول به کار شد.
یا «مواسیر باربوسا» دروازهبانی که از بهترینهای جهان به حساب میآمد در سال ۱۹۵۰ در فینال جام جهانی ماراکانا، در حالی که همه برزیلیها انتظار قهرمانی داشتند برابر اروگوئه دو مرتبه تسلیم شد تا سلسائو در مقابل دیدگان یکصد و نود و پنج هزار تماشاگر خود زانو بزند! بعد از آن باربوسا از سوی یک فروشنده به عنوان «مقصر گریه ملت برزیل» خطاب شد. او برای دور کردن بلا و نحسی از خود، در سال ۱۹۶۲ تیر دروازههای دیدار فینال را در میهمانی خود آتش زد!
تمام این احساسات و رفتارها به پست دروازهبانی جنبهای رمانتیک و تا حدی فلسفی بخشید. «پیتر هانکه» اتریشی به همین خاطر کتابی با نام «اضطراب دروازهبانها هنگام ضربه پنالتی» نوشت که مورد استقبال فوتبالدوستان نیز قرار گرفت. ضمن اینکه این مسائل و احساسات باعث شده بود بسیاری از مردم، گلرها را از صنعت فوتبال جدا بدانند. حتی «بریان گلانویل» داستانی با نام «دروازهبانها دیوانه هستند» نوشته است.
حضور دروازهبانها حتی در اعلام نحوه چیدمان بازیکنان یک تیم در میدان حس نمیشد. «یاسپر سیلسن» دروازهبان هلندی تیم والنسیا در این خصوص میگوید: «اگر بخواهیم به شیوه قدیمی بیان کنیم باید بگوییم که دروازهبان کسی است که برای بازی در دیگر پستها خوب نبوده و به همین دلیل به درون دروازه رفته است. البته اکنون اوضاع تغییر کرده و حالا دروازهبانها واقعاً فوتبال بازی میکنند.»
تکامل مدافع – دروازهبان
چه چیزی تغییر کرد؟ پروسه استفاده از دروازهبانها در بازی و تاکتیک تیم به اوایل دهه ۱۹۵۰ بازمیگردد؛ زمانی که «گوستاو سبس» در مجارستان تیمی با بازی روان ساخت که برای پوشش تمام مناطق زمین با ترکیب جدید ۴-۲-۴ میدان میرفت و در آن بازیکنان به صورت متوالی و متناوب در مستطیل سبز جای خود را تغییر میدادند. در همان زمان «گیولا گروسیکس» نه از روی انتخاب بلکه به ناچار به مدافع – دروازهبان تبدیل شد. او در این باره گفت: «بازی تهاجمی ما به حریف فرصت میداد در زمان بازپسگیری توپ دست به ضد حمله بزند. پشت خط دفاعی ما برای حریف فضای خوبی ایجاد میشد و من باید به عنوان یک مدافع آخر عمل میکردم و پیش از حریف به توپ میرسیدم.» از آنجا که مالکیت توپ برای مجارها اهمیت زیادی داشت؛ گروسیکس توپ را روی زمین برای یارانش ارسال میکرد و بدون برنامه، زیر توپ نمیکشید. این حربه زمانی خطرناکتر بود که «فرانس پوشکاش» و «هیده گوتی» به عقب میآمدند تا توپ را دریافت کنند و سپس به سمت حریف یورش ببرند.
اما گسترش این تاکتیک در جهان زمان زیادی برد؛ همانگونه که «رونالد رنگ» دروازهبان آلمانی در کتاب خود با نام «دروازهبان رویاها» توضیح داده. در سال ۱۹۹۷ ارسال دقیق و سریعِ توپ برای مدافعان کناری، به عنوان یک تاکتیک بسیار خوب تلقی میشد. مربیان بین دو نیمه به میدان میآمدند و در نقطه دقیقی که گلر باید توپ را ارسال کند، میایستادند. «رینوس میشل» اما در یادگیری از تیم رویایی مجارستان سرعت عمل بالایی از خود نشان داد؛ او که هدایت هلند در جام جهانی ۱۹۷۴ را برعهده داشت به این نتیجه رسید که قدرت بازی با توپ «یان جونگبلود» برای سیستم «توتال فوتبال» تیمش نسبت به تواناییهای گلر ماهری همچون «یان فن بِورن» اهمیت بیشتری دارد. انتخاب جونگبلود به عنوان دروازهبان هلند از سوی میشل، یک تصمیم انقلابی در تاریخ فوتبال بود و نشان داد برای یک دروازهبان، قدرت بازی به عنوان مدافع آخر یا لیبرو حتی از مهارت توپ هم میتواند مهمتر باشد.
«یوهان کریوف» در فصل ۸۶-۱۹۸۵ به جای «رینوس میشل» سکان هدایت آژاکس را در دست گرفت و به «استنلی منزو» سنگربان تیم توصیهای مهم میکرد: «جلو برو و اشتباه کن!» پیام او حاوی این نکته کلیدی بود که چنین سبکی از دروازهبانی با خطر همراه است اما به ریسکش میارزد! این ریسکها زمانی بیشتر خود را نشان داد که «لوئیس فنخال» به عنوانِ جانشین کریوف روی نیمکت آژاکس نشست. البته اشتباهات منزو در این زمان به حدی بالا رفت که فنخال را به کنار گذاشتن او و استفاده از «ادوین فندرسار» وادار ساخت. فندرسار از توانایی کنترل توپ خوبی بهره میبرد ولی برخلاف استنلی با ریسک و خطر بالا، بازی نمیکرد.
با این حال کریوف از ایدهآل خود دست نکشید؛ او به دنبال داشتن یازده فوتبالیست بود که یکی از آنها میتوانست توپ را با دست هم مهار کند! او نسبت به میشل توجه بیشتری به این مسأله داشت و منزو را برای توانایی در بازی با پا و مشارکت در حمله ستایش میکرد. در سال ۱۹۹۲ بارسلونا با هدایت یوهان، به قهرمانی اروپا رسید و «ویکتور والدز» ده ساله همان سال به آکادمی این تیم پیوست. در ادامه اگر چه فنخال برای چهار سال هدایت بارسلونا را بر عهده گرفت اما کریوف هنوز هم مرد فلسفه این تیم محسوب میشد. والدز برای فوتبالی که بارسا در ادامه تحت هدایت «فرانک رایکارد» و «پپ گواردیولا» اجرا کرد، به بهترین نفر ممکن تبدیل شد!
بازیسازی از عقب
در گذشته هنگامی که تیمی توپ را در اختیار داشت، وظیفه سنگربان حفظ جایگاه خود بود؛ به نحوی که خطری او و دروازه تیمش را تهدید نکند. با این حال مدافع – دروازهبانها، وظیفه شناسایی حریف را نیز بر عهده گرفتند. «پکی بونر» به تازگی درباره اینگونه از دروازهبانها نوشته است: «آنها به بخشی از تیم تبدیل شدهاند و در ساخت بازی از عقب زمین نقش دارند. آنها حتی توانایی این را دارند که شخصاً به طراحی ضدحملات تیم خود با پاسهایی مناسب و متنوع بپردازند.» خوشبختانه اکنون شیوههای قدیمی دروازهبانی دیگر منسوخ شده و چهرههای آرمانگرایی در شکلگیری این انقلاب اساسی ایفای نقش کردهاند، افرادی که از اهمیت ذهنیت و خلاقیت گلرها نه با زبان بلکه با نمایشهایشان سخن گفتهاند و تعریف جدیدی از این پست را از خود به جای گذاشتهاند.