
سایت بدون – از همان موقع نمایشهای پرتماشاگر «مارموز» در جشنواره جهانی فیلم فجر امسال هم میشد حدس زد که این فیلم باوجود برخی ضعفها از جمله در فیلمنامه و پرداخت، «اگر» امکان اکران عمومی را پیدا کرد، در مواجهه با مخاطبان با اقبال روبهرو شود و به فروش خوبی در گیشه دست پیدا کند. نام فیلم که به نوعی ارجاع به «مارمولک» میدهد و اثری در همان حال و هوا را تداعی میکند، کارنامه کم و بیش جنجالی و پرحاشیه کمال تبریزی به عنوان کارگردان، بازی حامد بهداد در نقش اصلی و به اضافه خلاصه یک خطی «مردی به نام قدرت که سودای رسیدن به قدرت را دارد»، همه و همه از جمله مواردی است که تماشاگران را برای دیدن این فیلم کنجکاو و آنها را راهی سینما میکند. فیلم به همین دلایل شروع خوبی در اکران داشته و تنها یک هفته پس از نمایش، میزان فروش خود را در گیشه به حدود یک میلیارد و ۴۰۰ میلیون تومان رسانده؛ رقمی که قطعا در ادامه از این هم بالاتر خواهد رفت. کمدی سیاسی
ارجاعات سیاسی مارموز به قدری واضح و مشخص است که میتوان آن را یک کمدی سیاسی به حساب آورد؛ البته کمدی سیاسی و اثری که با زبانی نیشدار و بامزه به نقد سیاست و قدرت بپردازد، چندان در سینمای ایران پیشینه قابل اعتنا و جایگاه مهمی ندارد. معمولا ملاحظات سیاسی، دست و پای فیلمسازان را برای حرکت درست در این زمینه میبندد، برای همین گاهی اصلا خود سازندگان آثار هم قید فیلم ساختن در این خصوص را میزنند و ترجیح میدهند وارد این فضای پرسنگلاخ نشوند. کمدی سیاسی در سینمای جهان هم چندان کارنامه غنی و اثرگذاری ندارد و فقط معدود فیلمها و آثار موفقی در این زمینه ساخته شده است. بیتردید مهمترین و بهترین فیلم کمدی سیاسی تاریخ سینما، «دیکتاتور بزرگ» اثر چاپلین است که با جسارتی مثالزدنی و درست همزمان با اوج دوران آدولف هیتلر تولید میشود و با زبانی نیشدار و هنرمندانه به نقد او میپردازد.
به هیچ عنوان جسارتهای هنرمندانه بعدی در سینمای جهان، تا این اندازه درخشان نبود و فقط گاهی شاهد چشمههایی از کمدی سیاسی موفق در برخی کارها بودیم؛ وودی آلن که بیشتر نبوغ کمدیاش را در فضای روشنفکری و زندگی زناشویی به کار میبندد، در «موزها» به شکلی هجو و نمادین، سراغ حزب کمونیست کوبا میرود. گاهی هم زیادهروی در نیش و نقد، فیلمها را وارد هجو دیوانهوار و به دور از ادب و اخلاقی میکند که ساشا بارون کوهن سرآمد آنهاست. «دیکتاتور» شاید مشهورترین نمونه اینچنینی در کارنامه این فیلمساز- بازیگر باشد.
وقتی کمدی سیاسی در سینمای دنیا، موقعیت ممتازی ندارد و جزو اولویتها برای ساخت و تماشا نیست، تکلیف سینمای ایران که دیگر معلوم است.
تلفن همراه رئیسجمهور و ایران برگر به عنوان دو نمونه سینمایی سالهای اخیر که سازندگان آنها تلاش کردهاند کمدیهایی با مضامین سیاسی بسازند، حاصل غمباری به دنبال داشتند و ابدا آثاری دیدنی و ماندگار از آب درنیامدند.
جسارت گل، جسارت پوچ
یکی از موارد مهم برای ساخت کمدی سیاسی، جسارت فیلمساز است. کمال تبریزی با ساخت فیلمهایی چون مارمولک، پاداش (از رئیسجمهور پاداش نگیرید) و مارموز نشان داد که جسارت لازم را دارد تا سراغ مضامین سیاسی برود. اما آیا جسارت تنها فاکتور و ابزار مهم در ساخت یک فیلم کمدی سیاسی است یا برای اینکه این شجاعت به ثمر بنشیند، به الزامات دیگری هم نیاز داریم؟ تبریزی در مارمولک در بستری بانمک و هنرمندانه، طرح ایده کرد و تقریبا تا پایان توانست با ابزارهای مهمی چون فیلمنامه دقیق، موقعیتهای خندهدار و بازی خوب پرستویی این جسارت را به نتیجهای مثبت برساند. اما در پاداش و مارموز، این جسارت باوجود تلاشهایی، به بیراهه میرود و به نتیجه خوبی منجر نمیشود. تبریزی در مارموز سراغ نقد جریانهای سیاسی میرود و در قصهای نامنسجم و پراکنده، ناخنکی هم به آنها میزند، اما چون رویکرد و هدف فیلم کاملا مشخص نیست، آن جسارت اولیه به دلیل پرداخت ضعیف سوژه به هدر میرود و مارموز در سطح یک کمدی سیاسی دارای تاریخ انقضا باقی میماند و در ماندگاری به مهمترین کمدی سیاسی او نزدیک هم نمیشود.
موقع نمایش این فیلم در جشنواره جهانی فجر به نظر میرسید تبریزی فیلمی ساخته که عمدا اکران نشود! چون در نگاه اول، برخی نشانهها و صحنهها و دیالوگها در فیلم، تند و تیز و صریح به نظر میرسید، اما فیلم موفق شد در فضای نسبتا باز موجود، به نمایش درآید. حالا و در تماشای دوباره و هنگام اکران عمومی، انگار آن تب و تاب اولیه فروکش کرده و نمادها و مابه ازاهای فیلم کمی رو و گلدرشت به چشم میآید و به نظر میرسد فیلمنامهنویس و کارگردان نتوانستهاند مارموز را از سطح جوکهای مبتنی بر وقایع سیاسی این سالها و این روزها جلوتر ببرند و خطی هدفمند را در قصه پی بگیرند. برای همین، فیلم تا نیمه سرپاست و دست کم با کمدی کلامی تماشاگر را میخنداند و باعث میشود دق دلی او نسبت به برخی بیکفایتیها و جناح بازیهای مضحک و بیثمر به حال ملت و کشور، خالی شود، اما در ادامه و با رفتن قدرت به ترکیه و پیش کشیدن بحث گروههای سلطنتطلب، از همان تک و تای نصفه و نیمه هم میافتد، نمکش ته میکشد و آن جسارت اولیه هم تماما رنگ میبازد. درنهایت به جای اینکه با فیلمی کمدی سیاسی و یکدست و منسجم در روایت طرف باشیم، یک ستون طنز در یک روزنامه را خواندهایم. یک کمدی خوب باید بخش مهمی از اهمیتش را از موقعیتهای خوب و خنده دار و طنازانه کسب کند، اما در مارموز همه چیز به کمدی کلامی ختم میشود که بهجز لحظاتی هم، این کلام کاربرد کمدی موثری ندارد.