سایت بدون-این روزها نمایش «سیم و سُرمه» به نویسندگی و کارگردانی روزبه حسینی در سالن سایه مجموعه تئاتر شهر روی صحنه رفته است.
تمام آثار فکری و فرهنگی ایران در دوران معاصر -از مشروطه تا امروز- را میتوان با توجه به سه گفتمان تحلیل کرد. یک، کشمکش استبداد و آزادی؛ دو، تخاصم استقلال و وابستگی و سه، سنت و مدرنیته. آثار نمایشی نیز از این امر مستثنا نیست و شما بهراحتی میتوانید با توسل به نشانهشناسی لایهای به لایههای زیرین آثار نمایشی بروید و این مفاهیم را جستوجو کنید. در نمایش «سیم و سُرمه» هم به خوبی میتوانید ردپای کشاکش سنت و مدرنیته را پیدا کنید. نمایشی که به ستایش سنت در برابر مدرنیته میپردازد. در نمایشنامه روزبه حسینی سیلان اطلاعاتی از گذشته بر سر مخاطب خراب میشود. گذشتهای که در آن عشق و عاشقی امتیاز ویژهای برای مردم بهشمار میرفت. گذشتهای که سیاهان روی صحنههای «نمایش» یا «تیاتر» جولان میدادند؛ اهل موسیقی هم با واژه «مطرب» معرفی میشدند و نهاد خانواده ارج گذاشته میشد. کارگردان مفهوم جدایی سنت و مدرنیته را در میزانسنهای خود هم وارد کرده است. گروه موسیقی سنتی در سمت چپ صحنه -از طرف تماشاگر- و گروه موسیقی پاپ مدرن در سمت راست صحنه نشستهاند و گاه و بیگاه شروع به نواختن و خواندن میکنند. بازیگران اصلی، میثم غنیزاده و سیما شکری هم به نوبت مونولوگهایی را در برابر تماشاگر ایفا میکنند.
نشانهشناسی انتقادی و تفاوتهای مفهومی
در گام نخست، در نشانهشناسی عناصر دراماتیک، باید به دوگانه مرد و زن اشاره کنیم. بازیگر مرد تلاش میکند بازی واقعگرایی داشته باشد ولی گاه و بیگاه بدون هیچ دلیل مشخصی زیر آواز میزند و از خاطرات خودش درباره عشق، پدر و سیاهها و مطربهای تئاتر میگوید. او مدام هم میگوید که دانشجوی اخراجی رشته فلسفه است و بعد به موسیقی علاقهمند شده است. در واقع، با مردی رمانتیک طرف هستیم که عاشق زنی شده است و در تب و تاب این عشق سالها سوخته است. اما، شخصیت زن که گاهی روی صحنه حاضر میشود و شخصیت فرعی ماجراست
به ندرت رفتار واقعگرانهای دارد و مانند شخصیتهای نمایشهای اکسپرسیونیستی با حالتهای غیرطبیعی راه میرود و حرف میزند. گویا او زنی اثیری از دنیایی خیالی است. تفاوت در بازنمایی زن و مرد روی صحنه بسیار به چشم میآید و این تفاوتهای نمایشی را در انبوهی از نمایشهای روی صحنه –بهطور ویژه کارگردانهای مرد- هم میبینیم. درواقع، نویسنده جهان را از نگاه مردانهای میبیند و ستایش ویژهای هم نثار این جهان میکند. در دوگانه سنت و مدرنیته هم با همین تفاوتها روبهرو هستیم. گذشته مانند بهشتی برین است و زندگی معاصر مانند جهنمی آتشین. نویسنده سبک زندگی معاصر را هم بهشدت آماج حملات خود قرار میدهد و آن را با زندگی معصوم و زیبای گذشته مقایسه میکند. مثلا شخصیت مرد، انواع و اقسام «پارتیهای» امروز را مورد تمسخر قرار میدهد و از مراسمهای گذشته تعریف میکند. او اخراجی بودنش از دانشگاه را هم لطفی برای خودش میداند و از همه مهمتر اینکه هنوز عنوان میکند که هنوز عاشق است. اما نکته جالب، دوری نویسنده و کارگردان از نگاه اجتماعی و طبقاتی است. در نگاه او تفاوتهای فقیر و غنی، ارباب و برده، قدرت و مردم در گذشته مطرح نیست. او تلاش میکند این مفاهیم را دور بزند و در ستایش خود از سنت به هیچ عنوان به اختلافات طبقاتی اشارهای نمیکند.
در ستایش مونولوگ موسیقایی
تئاتر این روزهای ایران پر از «مونولوگ» (تکگویی) و «مونودرام» (اجرای تکنفره) شده است. رشد سالنهای خصوصی، حضور سلبریتیها، ورود ستارههای پرمشغله و پرکار سینمایی، گرانی تولید تئاتر و هزار و یک مساله دیگر این امر را حادتر هم کرده است. شاید بیش از ۵۰درصد اجراهای نمایشی این روزها در زمره آثار مونولوگ جای میگیرند. از آنجا که سنت مونولوگنویسی در ایران پدیده جدیدی است؛ بهشدت بیمار و بیکیفیت هم هست. اغلب کارگردانها تلاش میکنند بازیگران سلبریتی زن را روی صحنه بیاورند تا با زیبایی و شهرت آنها نمایش خود را با کمترین اندیشه و چالشی روی صحنه ببرند. نمایش «سیم و سُرمه» هم مونولوگ است ولی مونولوگی با کیفیت که از تئاتر چهرهمحور دوری کرده است. نویسنده تلاش کرده باتوجه به سنت ادبیات نمایشی آثار افرادی مانند محمود استاد محمد، بیژن مفید و بهرام بیضایی دست به خلق نمایش خود بزند. با این احوال روزبه حسینی بهطور کلی از خلق موقعیتهای دراماتیک و کشمکشهای بیرونی غافل شده است. نمایش «سیم و سُرمه» مملو از کشمکشهای ذهنی مردی عاشق است که برای تماشاگر خاطراتش را تعریف میکند. زبان او گاهی زبانی شاعرانه و ملودیک است و زمانی دیگر رئالیستی و انتقادی. با تمام این تفاسیر کمتر پیش آمده که مونولوگی موسیقایی را روی صحنه ببینیم. روزبه حسینی هم تلاش کرده ضعفهای دراماتیک خود را با موسیقی و ترانههایش پر کند و در این امر هم موفق عمل میکند. نمایش «سیم و سُرمه» در فرم به موسیقی و زبان شاعرانه و در محتوا به سنت و گذشته ادای دین میکند.
امر پیچاپیچ زبان دراماتیک
زبان نمایشی ایرانی عمر طولانی ندارد؛ تئاتر هم برای ایرانیها وارداتی است. این نکته را باید پذیرفت و تلاش کرد اصول و فنون درام را بهخوبی فرا گرفت. بنابراین، زبان نمایشی یکی از معضلات جدی آثار نمایشی ایرانی است. در میان نویسندگان ایرانی بهرام بیضایی بیشترین طرفدار و بیشترین دنبالهرو و حتی بیشترین مخالف را دارد. بیضایی نمایشنامهها و فیلمنامههایی پر از جزئیات و لایههای پنهان نگاشته است؛ ولی در بیشتر مواقع زبان نمایشی او بر خلق موقعیت دراماتیک میچربد و این موضوع به ساختار کلی درامهای او لطمه هم زده است. با این احوال، بیضایی با اندیشه پرقدرتی که در آثارش موج میزند این ضعفها را در پشت پرده پنهان میکند. این موضوع درباره دنبالهروهای او سهمناکتر هم میشود. نویسندگانی مانند حسین کیانی و محمدامیر یاراحمدی هم که زبان متفاوتی از زبان رئالیستی معاصر را دنبال میکنند، تلاش میکنند در آثار خود علاوه بر خلق موقعیتهای نمایشی به زبانی شسته و رفته دست یابند. مثلا کیانی در «روز عقیم» بهخوبی موقعیت نمایشی پیچیدهای را انتخاب میکند که پیشبینیپذیر نیست. زبان سادهای هم برای نوشتن انتخاب نکرده است. روزبه حسینی در «سیم و سُرمه» انواع ساختارهای زبانی را به کار میبرد ولی در خلق موقعیت نمایشی توجهی به عناصر درام ندارد. مثلا نمایش او خالی از عناصر تعلیق، غافلگیری و کشمکش بیرونی است. «نقل خاطره» عنصر کلیدی نمایش «سیم و سُرمه» است که با دو بازیگر و چهار موزیسین روی صحنه روایت میشود.