سایت بدون – سعدی در گلستان داستانی را ذکر می کند درباره گوسپندی که صبح توسط مردی از دست گرگ نجات پیدا می کند و شب همان مرد کارد بر گلوی او می گذارد و او را سلاخی می کند و این گونه مرد خودش گرگ گوسپند بود
شنیدم گوسپندی را بزرگی /رهانید از دهان و دست گرگی
شبانگه کارد در حلقش بمالید /روان گوسپند از وی بنالید
که از چنگال گرگم در ربودی /چو دیدم عاقبت خود گرگ بودی
این ضرب المثل یک مانند دارد مثل از چاله به چاه افتادن ، یعنی یک آزادی موقتی و بعد رنجی بزرگی
این مثال خانمی است که در زمانی وبه مناسبتی شوهرش را از مشکلی نجات میدهد ولی عاقبت اورا رها کرده و شوهرش را تنها میگذارد
یعنی از چاله به چاه
کمال همه آفاق در آنست که جزیی از وجود انسان شوند و کمال انسان در آنست که متقرب به الله شود تا هر آنچه از آفاق که در وجود او مندک شده را به همراه خود به جوار قرب الهی نائل کند. پس کمال گوسفند در آنست که خوراک آدمی شود نه لقمه گرگ.