شعرهایی که مردم الجزایر در هنگام اعتراض جهانی کردند /عاشقانه ای وسط تظاهرات

پس از هشت سال جنگ چریکی داخلی و آنارشی هولناک و به عبارت دقیق‌تر پس از ۱۳۲سال قرارگرفتن زیر استعمار فرانسه، واپسین سال قرن بیستم برای الجزایری‌ها نوید استقرار استقلال و دموکراسی بود؛ ۱۱سپتامبر ۱۹۹۹ یعنی دقیقا دو سال پیش از آن‌که هواپیماهای تحت امر اسامه بن‌لادن قلب برج‌های دوقلوی مرکز تجارت جهانی نیویورک را سوراخ کنند، کیلومترها آن‌سوتر، دیکتاتور الجزایر استعفا کرد تا انتخابات جدید سازماندهی شود و چندی بعد، مبارز استقلال‌طلب سابق عبدالعزیز بوتفلیقه که از حمایت جبهه آزادیبخش میهنی برخوردار بود، بنا به اعلام مقامات با پیروزی قاطع ۷۴درصدی بر کرسی ریاست‌جمهوری بنشیند. آن روز خیابان‌های پایتخت، موج شادی و غریو مردمی را با خود می‌برد که آسیب هشت سال جنگ داخلی و داغ کشته‌شدن ۲۰۰ هزار نفر از هموطنان‌شان را بر دل داشتند. بوتفلیقه پس از آن سه بار دیگر و با قاطعیت بیشتری رئیس‌جمهور شد و هنوز هم هست. حالا اما ماجرا با آن سال‌ها فرق کرده؛ او برای پنجمین‌بار برای رسیدن به ریاست‌جمهوری نامزد شده، ولی این‌بار از حمایت قاطع خبری نیست. چند روزی است شهرهای مختلف الجزایر صحنه اعتراض چندصدهزار نفری مردم به نامزدی پنج‌باره بوتفلیقه است. آنها خیابان را رها نمی‌کنند تا بگویند نرخ بالای بیکاری و فساد اداری و یکه‌تازی بی‌حد و حصر خانواده و اطرافیان آقای بوتفلیقه، جانشان را به لب‌ رسانده است. ماجرا آن‌قدر بیخ پیدا کرده که وزارت آموزش عالی این کشور اعلام کرده امسال تعطیلات بهاری دانشگاه‌ها زودتر از موعد مقرر آغاز می‌شود. البته حالا دو روز است مردم به هدفشان رسیده‌اند، چون آقای رئیس‌جمهور از نامزدی استعفا کرده است. این مقدمه را نیاوردیم تا بگوییم هر دموکراسی نیم‌بندی می‌تواند به دیکتاتوری بینجامد و امیدها را از درون متلاشی کند؛ غیب که نمی‌گوییم اینها را خودتان بهتر از ما می‌دانید. همه اینها را گفتیم تا به یک پلاکارد اعتراضی عجیب دست یکی از معترضان الجزایری برسیم؛ شعاری که حالا در شبکه‌های اجتماعی دست‌به‌دست می‌شود و هشتگ‌های مختلفی هم در جهان عرب برای آن داغ شده است. عاشقانه الجزایری در تظاهرات سیاسی
مذ أحببتک…
صار العالمُ أجملَ ممّا کان!
الوردُ ینام علی کتفی!
والشّمس تدور علی کفّی!
و اللیلُ، جداول من ألحان!
[از آن دم که دوستت داشتم…/ جهان، از آنچه بود، زیباتر شد!/ گل‌ها روی شانه‌هایم به خواب می‌روند!/ خورشید بر کف دستانم می‌چرخد!/ و شب، جویبارهایی از نواهاست!] وقتی عبدالقادر مکاریا شاعر الجزایری سال‌ها پیش نشسته بود پشت میز تحریرش و این سطرها را می‌نوشت احتمالا نه می‌دانست در حال ساختن یکی از معروف‌ترین عاشقانه‌های الجزایری در چند سطر ساده است و نه می‌توانست حدس بزند عشق، به عنوان یکی از موتیف‌های مهم ادبیات الجزایر، روزی بر برگه شعارهای سیاسی معترضان علیه رئیس‌جمهور دیکتاتور کشورش نقش خواهد بست. حالا ماجرا از این قرار است که زنی الجزایری در خلال اعتراض‌های خیابانی به پنجمین کاندیداتوری رئیس‌جمهوری کنونی کشورش پلاکاردی را به دست داشته که علاوه بر پیغامی سیاسی، حاوی طعنه و کنایه‌ای عاشقانه به مخاطبی خاص است؛ تصویر چندان باکیفیت نیست و صورت زن نیز پشت برگه کوچک نوشته‌اش قرار گرفته و جز بخشی از آن پیدا نیست. از همین بخش کوچک اما می‌شود پی برد که زنی جوان، مخابره‌کننده این پیغام عجیب است. روی برگه نوشته شده: «می‌خواهم مثل بوتفلیقه باشد، هر زمان ازش خواستم که برود، بیشتر وابسته شود».
این شعار با مهارتی زبانی، هم به حکومت ۲۰ساله عبدالعزیز بوتفلیقه اعتراض می‌کند و هم از معشوق‌اش می‌خواهد مثل بوتفلیقه ول‌کن ماجرا نباشد! او می‌گوید ما به بوتفلیقه می‌گوییم برود و او در ۸۲سالگی و حتی از روی ویلچر ول‌کن سیاست و قدرت حاکم نیست و پیام عاشقانه نهفته در این پیغام هم این است که او از معشوق‌اش می‌خواهد در عشق، مثل آقای رئیس‌جمهور ثابت قدم باشد؛ پیغامی که توانسته دوگانه ساده عشق سیاست را در دو خط بسازد و بر دست بگیرد. او در واقع برای معشوق‌اش، برابرنهادی سیاسی را مثال زده و گفته اگر همان‌طور که او در رهانکردن قدرت ثابت‌قدم است اگر آقای مخاطب خاص هم در عشق ثابت‌قدم باشد، رویاهای این زن را به واقعیت بدل کرده است.

از سیکسو تا زنی در خیابان
پیغام سیاسی – عاشقانه زن الجزایری در برگه شعارش، ما را یاد فلاسفه، شاعران و داستان‌نویسان بسیاری از الجزایر می‌اندازد که تلاش همگی‌شان سال‌ها یا تئوریزه‌کردن مقوله عشق در آثارشان بوده یا پرداختن به دراماتیک‌ترین مصادیق عاشقانه. در این میان اما بیش از همه نام هلن سیکسو که سال ۱۹۳۷ در الجزایر به دنیا آمد توی سرمان می‌چرخد؛ فیلسوف، منتقد ادبی، نمایشنامه‌نویس و فعال حقوق زنان که مثل اغلب دگراندیشان الجزایری به زبان فرانسوی می‌نوشت. کتاب مشهورش «خنده مدوسا»ست که سال ۱۹۷۶ منتشر شده و مطالعات فلسفه زنان را تکانی تازه داده است. ژاک دریدا، دیگر فیلسوف الجزایری که مثل سیکسو به فرانسوی می‌نوشت، معتقد بود که سیکسو بزرگ‌ترین نویسنده معاصر فرانسوی است.
زندگی و کار سیکسو مبتنی بر جست‌وجوی آزادی بود؛ او کم‌کم به سمت مبارزات جمعی زنان و پیشرفت جهان گرایش پیدا می‌کرد و به مطالعه اردوگاه‌های مرگ جنگ جهانی دوم از طریق تجارب و نوشته‌های دیگران می‌پرداخت. همیشه به موضوع سرکوب از جانب نیروهای سازمان‌یافته در هر سطحی در طول تاریخ علاقه‌مند بود و روش ساختارشکنی متن‌های کنونی زبانی را برای شکستن سد نظم نمادین حاکم و تولید زبان جدیدی را با عنوان «زبان زنانه در قالب نوشتار زنانه» تجویز می‌کرد. او معتقد بود ادبیات مردانه به‌طور غیرضروری، واقعیت را از طریق مفاهیم و واژه‌ها پاره‌پاره کرده و آن را به صورت تقابل‌های دوتایی درآورده است: فاعلیت در مقابل مفعولیت، خورشید در مقابل ماه، فرهنگ در مقابل طبیعت، روز در مقابل شب، بلندی در مقابل پستی، گفتار در مقابل نوشتار و مرد در مقابل زن. در این تقابل‌ها همواره یک قطب بر دیگری امتیاز دارد. از منظر سیکسو، منبع الهام تمامی این تقابل‌ها در دوگونگی بنیادین زن و مرد ریشه دارد که در آن، مرد با هر چه فعال، فرهنگی، روشنایی، بلندی که عموما مثبت است، سر و کار دارد و زن با هر چه منفعل، طبیعی، تاریکی، پستی که عموما منفی است، پیوند دارد. به این ترتیب، زن در جهان مردانه تنها بر حسب واژگان و مفاهیم مردانه موجودیت پیدا می‌کند و در یک کلام، زن از مرد جدا یا از آن مشتق می‌شود.
سیکسو حالا بخشی از خروجی تفکرش را بر برگه‌ای می‌بیند که زنی آن را در خیابان‌های پایتخت الجزایر بر دست دارد و روی آن طعنه‌ای عاشقانه به مردی که مخاطب خاص است ابلاغ شده است، در خلال گزاره‌ای سیاسی.

مطلب پیشنهادی

حتما باید دید/ تلقین؛ زندگی معلق بین واقعیت و رویا

سایت بدون – فیلم تلقین (Inception) یکی از برجسته‌ترین آثار سینمایی کریستوفر نولان است که …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *