داستان نجات امیر از اتهام محاربه و حکم اعدام به دانههای زیتون یک کارخانه گره خورده؛ ۲۱ سال بیشتر نداشت که به جرم شرارت و نزاع مسلحانه به دستانش دستبند و به پاهایش پابند بستند و پیش چشم خانواده و صدها نفر دیگر در چند محله شهر چرخاندند؛ تابستان داغ سال ۸۹، وقتی تیغ بیرحم آفتاب، روی صورتها تیز میکشید، امیر و چند مجرم دیگر را از ون نیروی انتظامی پایین آوردند و حدود ۲۰ دقیقه در محله چرخاندند: «آن موقع خیلی جوانتر بودم. پدر و برادرم هم در جمعیت بودند. سرم را پایین انداخته بودم و دعا میکردم هرچه زودتر تمام شود و دوباره سوار ون شویم و به زندان برگردیم.» جرم امیر شرارت، شرخری و نزاع مسلحانه بود که بعدها هم ادامه پیدا کرد و کارش را به محاربه و حکم اعدام کشاند. جای زخم گلوله روی پای چپش، شروع ماجرایی است که به اعدام برادرش ختم شد اما برای خودش، نتیجه دیگری داشت: «با چند نفر دیگر در محله مان دعوا داشتیم.
آنها با اسلحه مقابل خانهمان آمده بودند. من و برادر بزرگترم هم با شمشیر سراغشان رفتیم. درگیر شدیم و هر دویمان تیر خوردیم. آن موقع ۱۸ سال بیشتر نداشتم به همین خاطر بعد از ۶ ماه آزاد شدم. با این حال دوباره سراغ شرارت و شرخری رفتم تا اینکه سال ۹۴ همه پروندهها را جمع کردند و مرا به جرم محاربه به زندان انداختند. چند وقت بعد، برادرم را اعدام کردند؛ دیگر خسته شده بودم.» چهار سال از آن روز میگذرد؛ هنوز جای گلوله روی تنش مانده اما بعضی چیزها تغییر کرده است: «وقتی اتهام محاربه خوردم، پسرم یک ساله بود. نمیخواستم او هم مثل من وارد شرارت شود. بعد از ۷ ماه زندان از طرف دادگاه گفتند اگر میخواهی به زندگی برگردی، میتوانیم تو را به کارخانهای بفرستیم تا مشغول شوی.» امیر را به کارخانه زیتون آرشیا در شهرک صنعتی توس مشهد فرستادند.بوی تلخ زیتون در فضای کارخانه پیچیده. بخار غلیط سفید از برخی دستگاهها به هوا بلند شده و تا آخرین پنجره رو به آسمان بالا رفته؛ رنگ آبی آسمان در قاب پنجره افتاده.
دو کارگر، یک بشکه سبزرنگ زیتون را روی چرخدستی گذاشتهاند و به سمت بیرون کارخانه هل میدهند؛ چرخ به دستانداز که میرسد، عرق از پیشانی کارگرها سرازیر میشود. صدای ضرب دستگاهها لحظهای قطع نمیشود. چهار سال از کار کردن امیر در این کارخانه میگذرد. صورتی سبزه دارد و برجستگی بازوهایش از زیر روپوش سبزرنگش پیداست. کنار یکی از دستگاهها ایستاده و به یک نقطه خیره شده است؛ کارش چسباندن برچسب روی شیشههای زیتون است که هر ثانیه یکبار توسط یک ریل جلو میآیند: «بزرگترین سختی کار من از همان روز اول، بیدار شدن ساعت ۶ صبح بوده؛ قبلا ساعت یک ظهر تازه از خواب بلند میشدم (با خنده) در هر ساعت حدود ۲ هزارتا برچسب میچسبانم. البته کارهای مختلف انجام میدهم؛ مثلا جابهجایی بشکهها و… درآمد ماهانهام با اضافه کاری حدود ۲ میلیون و ۱۰۰ هزار تومان است. البته قبلا که شرخری میکردم در عرض یک ساعت همین قدر جور میشد اما بعدش دعوا و پاسگاه و زندان داشت. حالا وقتی به خانه میروم، خیالم راحت است که دیگر از این چیزها خبری نیست. الان وقتی در خانه را میزنند، نمیترسم نکند مامورها باشند. رفتار اهالی محل هم تغییر کرده؛ قبلا همیشه دعوا داشتیم اما الان با کار مشغولم و دیگر با آنها روبهرو نمیشوم. قبلا فاصله میگرفتند و میترسیدند اما الان سلاموعلیک داریم.» امیر، تنها کارگر کارخانه نیست که پیش از این جرائم مختلفی مرتکب شده است؛ در کنار او دهها نفر دیگر هم کار میکنند که جرائم قتل، درگیری، سرقت مسلحانه و مواد مخدر در پرونده دارند؛ کارخانه زیتون آرشیا فقط یک شرط برای استخدام دارد: «باید سوءپیشینه داشته باشید.»
کارخانه چطور تاسیس شد؟
«ما هشت نفر بودیم. مادرم بعضی وقتها من و برادرانم را دور میدانی به
اسم «عدل پهلوی» میبرد و میگفت بعضی از علفهای اینجا خوردنی است! برای
اینکه شب از زور گرسنگی توی اتاق ۱۲ متری بیتابی نکنیم.» اینها را علیرضا
نبی، رئیس کارخانه زیتون آرشیا میگوید؛ جرقه تاسیس جایی برای استخدام
افراد سابقهدار از زندگی در خانوادهای با آسیبهای فقر و اعتیاد در ذهن
او زده شده است. کارخانه آرشیا در سال ۸۳ با ۱۵ نفر کار خود را شروع کرد و
حالا حدود ۲۰۰ نفر نیروی مستقیم دارد که با سایر افراد حاضر در چرخه تولید
به هزار نفر میرسد. ماحصل کار آنها تولید حدود ۵ هزار تن محصول در سال
برای گروه کارخانههای زیتون آرشیا است. سیدجواد علوی، مدیرعامل کارخانه
آرشیا میگوید: «آقای نبی، دکترای اقتصاد دارد اما سالهاست در حوزه
آسیبهای اجتماعی کار میکند و در همکاری با سازمان زندانها به
خانوادههای آسیبدیده و زندانی مشاوره میدهد. شروع کارش با زنان سرپرست
خانوار، معتادان بهبود یافته، جرائم غیرعمد مثل چک برگشتی و تصادف منجر به
فوت و… بود اما حالا نزاع مسلحانه و قتل هم به دایره استخدامها اضافه
شده است.» حدود ۸۰ درصد نیروهای کارخانه آرشیا را افراد سابقهدار تشکیل
میدهند که زنان سرپرست خانوار و معتادان بهبودیافته عمده آنها هستند.
روزانه حدود ۱۵ نفر برای استخدام به کارخانه مراجعه میکنند که معمولا ۱۰
نفر از آنها را زنان تشکیل میدهند. شیوه آشنایی افراد با کارخانه عمدتا از
سه طریق معرفی از زندان، معرفی از کمپهای ترک اعتیاد و رسانهها اتفاق
میافتد. مدیریت کارخانه طی توافقی با سازمان زندانها، برخی مجرمان بند
باز یا در آستانه آزادی را که مسوولان زندان گزینش کردهاند برای استخدام
میپذیرد. البته همه آنها توسط تیم مددکاری و مشاوره کارخانه هم گزینش
میشوند. همه نیروها برای استخدام باید مرحله مصاحبه را بگذرانند. به آنها
فرمهایی داده میشود که زندگی شخصی و جرمی که مرتکب شدهاند باید در آن
قید شود. افراد برای اثبات پایان محکومیت یا ترک اعتیادشان باید گواهی
داشته باشند. همچنین از برخی نیروها خصوصا آنهایی که سابقه شرارت یا جرائم
عمد دارند، ضمانتنامههایی
گرفته میشود».
استخدام زنان سرپرست خانوار
در کارخانه زیتون آرشیا برای مدیریت بهتر نیروهای انسانی و بهرهوری بیشتر، نیروها در مشاغل متناسب با کارکردشان به کار گرفته شدهاند. مدیرعامل کارخانه میگوید: «تناسب رعایت میشود. نیروها را تقسیم کردهایم که خودشان بتوانند همدیگر را کنترل کنند. مثلا معتادان بهبود یافته در ویزیتوری کاربرد خوبی دارند. کسی که معتاد بوده معمولا نمیتواند سر یک ساعت برود و بیاید اما ویزیتوری ساعتش مشخص نیست. از طرف دیگر افرادی که سابقه نزاع مسلحانه یا شرارت دارند، برای خودشان یلی هستند و میتوانند در کارهای سنگینتر کمک کنند.» علوی با بیان اینکه چهار گروه از افراد دارای سوءپیشینه در کارخانه استخدام میشوند، میگوید: «یک گروه، زنان آسیبدیده هستند. افرادی که شوهرشان در حبس ابد یا زندان بلندمدت است یا فرد دیگری برای سرپرستی ندارند. بیشتر جرائم شوهران این زنان مواد مخدر یا قتل است. البته در بین خود آنها هم جرائمی مثل قتل غیرعمد وجود دارد.» اشاره علوی به زندگی ناهید است؛ او تا سه سال پیش به اتهام قتل خواهر و برادرزادهاش در آستانه قصاص قرار داشت اما اکنون شرایط فرق کرده است. ناهید در بخش جداسازی زیتونهای خراب از سالم کار میکند؛ کمی روغن زیتون، کف سرامیکی کارخانه ریخته و نور لامپهای سقف کارخانه را در جان خود جای داده است.
دو کارگر، بشکههای زیتون را روی زمین میکشند. چکمههای سفیدرنگشان روی کف سالن سر میخورد. حدود ۱۰ زن در دو طرف چند دستگاه نشستهاند و زیتونها را از هم جدا میکنند. همهشان ماسک به صورت زدهاند و کلاه گذاشتهاند. روپوشهایشان به رنگ زرد تیره درآمده است. ناهید ماسکش را کنار میزند و میگوید: «چند سال پیش وقتی ۱۹ ساله بودم، برادرم تصمیم گرفت خودکشی کند. او مقداری سم خریده و در قرص کپسول ریخته بود. آن موقع همه اعضای خانواده سرما خورده بودیم. فکر کردم آنتیبیوتیک است برای همین هم خودم خوردم، هم به برادرزاده هفت ساله و خواهر ۱۳ سالهام دادم. آنها هر دویشان فوت کردند اما من و برادرم که بزرگتر بودیم مسموم شدیم. زنگ زدیم اورژانس آمد و ما را به بیمارستان برد. یک هفته در بخش مراقبتهای ویژه بودم. بعد مرا به زندان بردند و گفتند جرمت قتل عمد است و قصاص میشوی. دو سال و سه ماه زندان بودم. افسرده شده بودم تا اینکه در دادگاه گفتند چون از محتوای کپسولها خبر نداشتهای، قتل غیرعمد است و آزادم کردند.» ناهید دانههای خراب زیتون، آنها که تیرگی خاصی در جانشان نفوذ کرده را از سالمها جدا میکند و در ریل مخصوص میاندازد. دستکش سفید به دست کرده و نوک انگشتانش سبز تیره شده است. او بعد از آزادی مدتها دنبال کار بود اما به خاطر سابقهاش کسی حاضر به استخدامش نبود تا اینکه در تلویزیون، مصاحبه علیرضا نبی، رئیس کارخانه آرشیا را دید. ادامه میدهد: «اول شوکه شده بودم که جایی هم پیدا شده تا از ما زندانیها حمایت کند. دیماه ۹۷ به کارخانه آمدم. گفتند چند صدهزار نفر در صف هستند. ناامید شدم اما فقط از من سفته خواستند. اینجا دانههای خراب و سالم زیتون را از هم جدا میکنیم. حقوقم با اضافهکاری حدود ۲ میلیون تومان میشود. برادرم هم اینجا کار میکند. یک خانه اجاره کردهایم ماهی ۳۰۰ هزار تومان. سعی میکنیم از مخارجمان کم کنیم تا زندگیمان بچرخد.» حداقل دستمزد کارگران در سال ۹۸ حدود یک میلیون و ۵۰۰ هزار تومان است که در کارخانه آرشیا با اضافهکاری بین ۲ تا ۲,۵ میلیون تومان میشود. همچنین ماهانه پک مواد غذایی به نیروها داده میشود. کمیته رفاهی هم به افرادی که قصد ازدواج داشته باشند یا برای رهن خانه یا وسایل زندگی پول بخواهند، کمک میکند.
جایی برای معتادان بهبودیافته
به گفته مدیرعامل کارخانه، گروه دوم افراد استخدام شده، معتادان بهبودیافته هستند. در بین آنها افرادی با ۳۰ بار سابقه ترک مواد حضور دارند. کارخانه با دو کمپ ترک اعتیاد (مردان و زنان) در ارتباط است و به شکل منظم بازدیدهایی از آنجا انجام میدهد تا افرادی برای استخدام انتخاب شوند. همچنین اگر فردی خودش به کارخانه مراجعه کند باید گواهی ترک مواد داشته باشد. حمید، یکی از معتادان بهبودیافته است که در بخش جداسازی هستههای زیتون کار میکند. او همان فردی است که سه سال زمستانها، یک سگ را بغل میکرد تا گرمای بدنش او را زنده نگه دارد. در گور میخوابید و ۳۰ بار ترک کرد اما هر بار دوباره به مواد روی آورد. صورتش کاملا تراشیده است و چشمانش کمی گودی دارد. ماسکش را کنار میزند و میگوید: «من در ۲۱ سالگی معتاد شدم و ۱۳ سال مواد مصرف کردم. ضایعات جمع میکردم تا خرج موادم را تهیه کنم. هشت سال پیش، پلیس در طرح پاکسازی دستگیرم کرد و مرا به کمپ ترک اعتیاد برد. دیگر بریده بودم؛ ماندم و ترک کردم. چهار سال در کمپ بودم تا اینکه دکتر نبی برای بازدید به آنجا آمد. گفتم مشکل اصلی من کار است. حالا چهار سال است در کارخانه مشغولم.» حمید بعد از ترک اعتیاد با زنی که مربی ورزشی است ازدواج کرد و حالا یک دختر دو ساله دارد. مدتی قبل هم دختری هشت ساله را به سرپرستی قبول کرد تا به گفته خودش دینش را به جامعه ادا کند. ماهانه حدود دو میلیون تومان درآمد دارد.
ماهی ۴۰۰ هزار تومان برای یک خانه ۴۰ متری اجاره میدهد و مقداری هم قسط وام پرداخت میکند که در نهایت یک میلیون و ۱۰۰ هزار تومان برای یک ماه برایش میماند. میگوید: «وقتی معتاد بودم، سوار اتوبوس که میشدم مردم از من فاصله میگرفتند، مادرها بچههایشان را با ترس از کنارم دور میکردند اما الان اینطور نیست. من هرگز فکر نمیکردم یک روز سالم شوم.» گروه سوم و چهارم افراد استخدام شده هم در حوزه جرائم غیرعمد و عمد هستند که از قتل (شبهعمد، غیرعمد) تا محاربه را شامل میشود. کارخانه تعاملی با قوهقضائیه دارد که طبق آن، اشرار حاشیه شهر مشهد را به شکل کنترلشده برای آموزش و کار در اختیار کارخانه قرار میدهد.
اداره کارخانه چگونه است؟
در بخش اداری کارخانه، کشویی وجود دارد که از دهها پوشه سبزرنگ پر شده است؛ هر کدام از این پوشهها، زندگی کارگران کارخانه را در خود جای داده که از آسیبهای متعدد و جرائم مختلف حرف میزنند. شاید پیشبینی وقوع درگیری در کارخانه زیتون آرشیا، یکی از حدسهای ابتدایی باشد اما مدیرعامل کارخانه میگوید در ۱۵ سال اخیر حتی یک درگیری هم در کارخانه اتفاق نیفتاده است. این در حالی است که به گفته علوی، حتی دوربینهای مداربسته کارخانه هم آنچنان قوی نیست که بتواند چهره افراد را از فاصله دور به وضوح نشان دهد. امیر، همان جوان ۳۰ سالهای که در آستانه اعدام بود، میگوید: «اینجا درگیری نمیشود چون هرکسی که اینجاست قبلا برای خودش کسی بوده و حالا سرش در کار خودش است. نیامده دوباره دعوا کند.» برخی دیگر از کارگران هم به غربال شدن نیروها تاکید دارند. در واقع رمز عدم وقوع درگیری در نوع استخدام نیروها، محل به کارگیری آنها و شیوه مدیریت آنهاست که به نوعی از قانون نانوشته حضور وکیل بند در زندانها الگوبرداری شده است. به این معنا که مثلا مسئول معتادان بهبودیافته، همان حمید است که قدیمیتر است و سالها تجربه مصرف مواد و آسیبهای آن را داشته است. یا نیروهای زن که تحت مدیریت «مادرجان» قدیمیترین نیروی کارخانه هستند. مدیرعامل کارخانه میگوید: «گروه سوم و چهارم افراد استخدام شده در حوزه جرائم غیرعمد و عمد هستند که از قتل غیرعمد تا محاربه را شامل میشود. کارخانه طرحی با قوهقضائیه دارد که اشرار حاشیه شهر مشهد را به شکل کنترل شده برای آموزش و کار در اختیار کارخانه قرار میدهد. هرکدام از آنها نوچههای زیادی داشتند. حدود ۳ تا ۴ نفرشان در کارخانه مشغول کارند که امیر یکی از آنهاست.» علوی تاکید میکند: «از سوی دیگر خود دستگاه قضایی از افراد شرور تضمین میگیرد. البته استخدام آنها چیزی بین مجبور کردن و پیشنهاد است. شاید بدو ورود به زور به اینجا آمده باشند اما معمولا ماندگار میشوند. بعضی از کارگران هم بند باز هستند یعنی جرمشان زیاد سخت نیست مثل چک برگشتی یا مشکلات حقوقی و… این افراد از ۸ شب تا ۸ صبح باید در زندان باشند اما صبح تا شب میتوانند بیرون بیایند. اینجا یک بند بازی داریم که همان امیر است. از بند بازها ضمانت میگیرند. ضمن اینکه هر گروهی، مسئول خودشان از بین خودشان است. مثلا مادرجان، زنی که از همه قدیمیتر است مسئول مدیریت نیروهای زن کارخانه است. در واقع ما خودمان خیلی از بالا به پایین اخطار و تنبیه نداریم.»
یک چرخه ۴ هزار نفری
مدت زمان فعالیت افراد در کارخانه آرشیا متغیر و شناور است؛ به این معنا که برخی از آنها شاید بعد از چند ماه، شغل دیگری پیدا کنند و کارخانه را ترک کنند اما به گفته مدیریت تاکنون در این چرخه که حدود چهار هزار نفر را مشغول به کار کرده فقط یک نفر به یکباره کار را رها کرده که جرمش مواد مخدر بوده است. در بین کارگران، افرادی هستند که به تازگی جذب شدهاند. یکی از آنها نادر است که هفت سال به جرم قتل در زندان بوده اما سرانجام با تغییر عنوان جرمش به قتل شبهعمد و با کمک خیرین از زندان آزاد شده است. عینک به چشم زده و کمی قوز کرده. صورتش استخوانی است و عرق روی پیشانیاش نشسته. او بزرگترین قرآن معرقکاری جهان را در زندان ساخته است. دستانش را در هم قفل میکند و میگوید: «در سال ۸۹ در یک درگیری حضور داشتم. بعد از چند روز احضاریهای برایم آمد و متوجه شدم یکی از طرفهای درگیری فوت کرده است. قتل گردن من افتاد. هفت سال در زندان بودم تا در نهایت جرم قتل به شبهعمد تبدیل شد. با کمک دکتر نبی و خیرین، بخشی از دیه را پرداخت کردیم و از زندان آزاد شدم.» نادر تخصص فنی دارد اما به دلیل سابقهاش موفق به پیدا کردن کار نشده بود تا اینکه همسرش ماجرای کارخانه آرشیا را در تلویزیون دید. میگوید: «حدود دو میلیون تومان درآمد دارم. قبل از زندان در سال ۸۱ در یک شرکت خصوصی کار میکردم که ماهی یک میلیون و ۷۵۰ هزار تومان حقوقم بود. الان میخواهم یک خانه اجاره کنم تا خانوادهام را پیش خودم بیاورم. آنها شهرستان هستند.»
بزرگترین سختی کارخانه آرشیا
کارخانه زیتون آرشیا، دهها فرد سابقهدار یا آسیبخورده را کنار هم جمع کرده است؛ مدیرعامل کارخانه میگوید بزرگترین سختی اداره این کارخانه ایجاد فرهنگ سازمانی در نیروهاست. علوی میگوید: «یکی از موارد به موقع سر کار آمدن است. یا بعضی از این افراد قبلا برای خودشان نوچههایی داشتهاند. یکی شان میگفت من در کتم نمیرود یک آقا به من دستور بدهد، اینجا یک خانم دارد به من دستور میدهد! تغییر دادن این فرهنگ سخت است اما احترام گذاشتن و به حساب آوردن افراد باعث میشود آنها به سمت جرم سوق پیدا نکنند. این موارد با آموزش و تکرار رفع میشود.
در کارخانه تیم مددکاری و آموزش وجود دارد که نیروها میتوانند اگر مشکلی داشتند به آنها مراجعه کنند.»خورشید بیمحابا میتابد و گرما از زمین به آسمان بلند میشود؛ سه کارگر در محوطه بیرونی کارخانه، جعبههای سفید زیتون را بار کامیون میکنند؛ عرق روی پیشانیشان نقش بسته. روزانه بین ۱۰ تا ۱۵ نفر برای استخدام به کارخانه آرشیا میآیند؛ یا سازمان زندان آنها را معرفی کرده یا کمپهای ترک اعتیاد یا خودشان از طریق رسانهها یا سایر افراد متوجه شدهاند. در اتاق نگهبانی دو پسر ۱۸ ساله دوقلو نشستهاند؛ لاغرانداماند و زخم روی صورتشان رد انداخته. یکیشان روی دستش عکس یک گل را خالکوبی کرده است. اسمش علی است. میگوید: «۱۸ سالم است. از چند نفر شنیدم اینجا کار میدهند. چند وقت پیش مظنون به قتل بودم. دستگیرم کردند و حدود شش ماه در کانون و بازداشتگاه آگاهی بودم اما آزاد شدم. الان گفتهاند باید کارت پایان خدمت داشته باشی. قبلا در کارهای ساختمانی بودم…» دو صندلی دورتر از علی، مردی حدودا ۳۰ ساله نشسته است. ساکت است و کمی قوز کرده. او را به اتاق گزینش راهنمایی میکنند. مشاور، خودکار آبی را میگیرد و حرفهای متقاضی را روی کاغذ مینویسد؛ فرم گزینش به مرور پر میشود: «قبلا چند سال معتاد بودم، الان ترک کردم. چند جا برای کار رفتم اما…»
با سلام.چند وقتی هست که با اسم آقای نبی آشنا شدم زندگی و شرایط من هم تقریبا شبیه به زندگی شماست .اما نه به این شدت که آجر به شکم ببندیم ولی از وقتی یادم میاد درگیر مسایل ۵تا برادرم هستم.من متولد۱۳۶۴هستم .برادرانم به اعتیاد آلوده و برادر کوچکم که از بچگی نقش مادر و براش داشتم به دلایل مختلف بهترین سالهای عمر و جوونیشو زندان گذراند و الان که اومده یه ماهی میشه حالات روانی گرفته افسردگی شدید دنبال کاره ولی سرخوردست خیلی دوست دارم یه انسان قوی مثل آقای نبی رو داشته باشم باهاش در میون بذارم و ازش کمک بخوام شاید وسیله ای از طرف خدا برای ما باسن.
سلام من یک فرزند دارم نیاز به کار دارد هر جایی میرود نمیپزیرند ؟؟؟
سلام ببخشید مزاحمتون میشم می خواستم بپرسم برادر من هم میشه تو این کارخونه کار کنه؟ پدر و مادر بیماری دارم که برای خرج خودشون هم موندن پدرم ۳۰ درصد ریه هاش رو از دست داده و زیر پوشش هستن حالا برادرم تازه از زندان اومده و نه کاری داره نه جایی برای موندن و دوست داره خوب زندگی کنه و به زندگی قبل برنگرده خواهش می کنم کمکش کنید