نقدِ فیلم «هرگز، به‌ندرت، گاهی، همیشه» ساخته الیزا هیتمن/ برای یک مشت جایزه

سر تیزِ سوزِ سوزن آرام فرو می‌رود توی نرمِ بینی نازک دختری – جرات داری ببین! برای ندیدن ضبط شده است و کوبشِ خشمِ مشت توی شکم یا مشتِ پر از قرص، تهوع بعدش و اشمئزاز حاصل از برون‌ریزی دل و روده دخترک – غیرقابل دیدن است و وقتِ وررفتن با گوشی موبایل یا خیره شدن به سقف برای تحمل رنج‌ها و دردها – حتی اگر نبینی، تاثیرش را خواهد گذاشت. هدف از این صحنه‌ها بار انزجاری است که به روزمرّ‌گی‌های «قابل دیدن» می‌افزاید. چیزی قرار نیست از خلال رفت و آمدها و آمد و شد‌ها دستگیرمان شود. دختری است نوجوان و باردار و در تکاپوی سقط جنین اما آلام دخترک انگار به تجاوز رسیده از طریق الف) احساسات جاری برآمده از چند موقعیت منزجرکننده و ب) چرک مُرد‌گی غالب تصویر و آدم‌های بی‌رمق، گفت‌وگوهای اندک و صورت‌های سنگ و بی‌روح در کلوزآپ و پ) حفظ تداوم زمانِ روزمرّ‌گی، منتقل می‌شود. هرگز، به‌ندرت، گاهی، همیشه سعی دارد روزمرّ‌گی‌های دخترک از درون مُرده را روز- مرگی‌های او بنماید. همه‌چیز حالی از مرگ دارد و بوی کافور می‌دهد- چونان که با مرگ جنین پایان می‌یابد. فیلم سعی دارد بر مسیر مرگِ روزها و سال‌های دخترک متمرکز شود و نه پاسخ سرراست به کیستی متجاوز (شریک جنسی) او می‌دهد و نه قصد آسیب‌شناسی دارد. همه‌چیز در خدمت ملال روزهاست.

هرگز، به‌ندرت… جغرافیای مشخص ندارد. محل زندگی دخترک اگر پنسیلوانیاست و مقصد سقط اگر نیویورک، نه خلوتِ خیابان‌های این معلوم و نه شلوغِ ازدحام آن قابل رویت است. راهبرد بصری، ‌‌بی‌مکانی است: نمای بسته غالب است و چهره‌ها نزدیک و چهره دخترک – اتم- (سیدنی فلانیگان) نزدیک‌تر. مکان‌ها آشنایی نمی‌دهد زیرا «اتم» روایتگر ماجراست و جهان جملگی در نگاه او مرده به نظر می‌رسد؛ درست مثل نامش -Autumn- که «خزان» یا «برگ‌ریزان» معنا می‌شود. در این میان شیطنت‌های کلیشه این ‌دست آثارِ زن‌- محور و در حال و هوای معضلات زنان، مردان را افرادی هوس‌باز نشان می‌دهد و نقش آنان چیزی جز شهوت‌پراکنی نیست: از متصدی بدون چهره فروشگاه که از لمس دست‌های دخترکان نمی‌گذرد تا پسر جوان هوس‌باز.
 این تک‌صحنه‌ها قادر است تا موقعیت «اتم» – دختری در کلوزآپ- را به موقعیت «دخترانِ رنج‌کشیده» تغییر دهد و موضع فیلم را از تقبیح مردِ متجاوز (شریک جنسی نامعلوم دخترک) به «مردانِ میل‌پرست» تبدیل کند. و پس از نمایش صحنه شبهِ‌تعرض به دوست «اتم» و دست‌های نمادینِ دختران در دستِ هم، برای نخستین بار جغرافیا در اثر درک می‌شود: نیویورک شلوغ می‌نماید و زن خود را میان باقی آدم‌ها می‌یابد -آدم‌هایی از دو قطب: مردان پلشت و زنان رنج‌دیده اما الحق که «الیزا هیتمن» این تفکر لوس و تین‌ایجری را درست و اثرگذار تصویر کرده است و برخلاف آثاری با چنین مضمون، فیلم از جنس مقالات اجتماعی مصور نیست.
از حیث تفاوت‌های موقعیت‌، چند موقعیت ناامن و یک محل آسوده در اثر تعریف می‌شود: کلینیک بهداشت به عنوان امن‌ترین جای ممکن برای «اتم» و باقی مکان‌ها به عنوان جاهای غیرامن – از خانه دختر تا کف خیابان.
 در واقع پرداخت موقعیت‌ها به گونه‌ای است که وجه تمایزی میان خانه و خیابان قائل نمی‌شود تا زن (زنان) را به آوار‌گی هرچه تمام نزدیک کند و در این میان، تنها مکان آسوده، کلینیک زنان است اما هوشمندی نیز در کنار کلیشه‌های لوس به چشم می‌خورد. مثلا آنجا که به وقت مصاحبه پیش از عمل جراحی، مصاحبه‌کننده پس از حرف‌های رفاقت‌آمیزِ دلگرم‌کننده، پرسش‌های کاملا خصوصی را به‌ گونه‌ای ماشینی و ضبط ‌شده مطرح می‌کند و اگر دختر اندک تاملی نسبت به سوالات به خرج می‌دهد، پرسش‌ها و چهار گزینه پاسخ با همان لحن صمیمی تکرار می‌شود؛ شبیه به یک ضبط صوت: «هرگز، به‌ ندرت، گاهی، همیشه!» انگار برای دخترک (دختران) هیچ‌ کجا جای امنی نیست و مکان امن نیز در ظاهر امن می‌نماید اما آدم‌هاش دغدغه حمایت ندارند و صرفا نقشش را بازی می‌کنند و همه ماشینی می‌نمایند. و عنوان فیلم که همان پاسخ‌های مکانیکی است، ترسیم جهان بی‌رحم امروز است نسبت به معضلات زنان. شاید به همین خاطر هم دخترک ترجیح می‌دهد به هنگام بدحالی، به‌جای تماس با پرستاران کلینیک، به مادرش تلفن کند. هرگز، به‌ندرت… فیلمی است برآمده از ذهن یک زنِ هنرمندِ به بلوغ نرسیده؛ زنی که «سینما» می‌داند اما چندان از زندگی چیزی سر در نمی‌آورد و به این خاطر فکر پشت اثرش از چاردیوار اتاقش فراتر نمی‌رود اما در تصویر کردن همان «اتاق» موفق است. و هرچند تاثیرپذیری‌هایش از سینمای «برادران داردن» – به‌طور مشخص رزِتا – غیرقابل انکار اما مثل آن آثار عمیق نیست. ترجیح می‌دهد برای فراگیری مصائب زنان و جلب ترحم، دماغ سوراخ کند تا آرام و متین، عاطفه مخاطب نسبت به رنجی که زنان می‌برند را بیدار کند. و این البته ضعف نیست، ویژگی است. آثاری ترجیح می‌دهند در سطح، زیبا به نظر برسند اما واقعیت این است که اگر این سطح‌گرایی در جهت تبیین آلام و درد و رنج «زن» در جهان معاصر است، کج‌روی است چون آنچه پس از پایان به عنوان بیچار‌گی زن در ذهن مخاطب مانده، صرفا حول دخترک داستان – اتم- می‌گردد نه «دختران» ِ هرجایی و هرمکان. اساسا این جنس آثار قادر نیستند پا را فراتر از جهان اطراف‌شان بگذارند و واقعیتگری‌شان صرفا جنبه داستانی (درونی) دارد تا اتکا به واقعیت بیرونی و البته سهل‌الهضم هستند و جایزه بگیر! «الیزا هیتمن» محصول ساندنس است. با موش‌های ساحل در ساندس کشف شد و با هرگز، به‌ندرت… به آن بازگشت و هربار دست‌خالی بیرون نرفت!

علی فرهمند/ اعتماد

مطلب پیشنهادی

ریشه و داستان ضرب المثل «قاپ قمارخونه‌است»

سایت بدون- قاپ یکی از ۲۶ استخوان پای گاو و گوسفند است که به شکل …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *