حکایت کوتاه/کورم که دم خانه تو آمده ام

« فقیری به در خانه بخیلی آمد، گفت: شنیده ام که تو قدرتی از مال خود را نذر نیازمندان کرده ای و من در نهایت فقرم ، به من چیزی بده بخیل گفت: من نذر کوران کرده ام. فقیر گفت : من هم کور واقعی هستم ، زیرا اگر بینا می بودم ، از در خانه خداوند به در خانه کسی مثل تو نمی آمدم.»

مطلب پیشنهادی

۱۰ قدم برای تبدیل ایده‌ فناورانه به فرصت‌ تجاری/ با مغزت پولدار شو

سایت بدون /در دنیای امروز، ایده‌های نوآورانه در حوزه فناوری اطلاعات(IT) می‌تواند به فرصت‌های تجاری …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *