بایگانی برچسب: ضرب المثل فارسی

ریشه و داستان ضرب المثل « صبر ایوب »

سایت بدون – همه ما می دانیم که صبر ایوب داشتن به معنای صبر زیاد داشتن است و این که در مقابل هجوم مشکلات و مصائب تحمل فراوانی داشته باشی اما ریشه این ضرب المثل و اصطلاح فارسی به یک حکایت و شخصیت قرآنی بر می گردد. حضرت ایوب از نوادگان اسحاق بن ابراهیم بود.خداوند متعال وی را به پیامبری …

توضیحات بیشتر »

ریشه و داستان ضرب المثل « آبغوره گرفتن»

سایت بدون – تا حالا آبغوره گرفتن را دیده اید؟در واقع برای این که آب غوره را که در واقع همان انگور نا رسیده است را بگیرند، آن را له می کنند تا از میان این لهیدگی ، آبی هم بیرون بزند به این کار غوره چلاندن هم می گویند. برای همین آبغوره گرفتن یا آن طور که در فرهنگ …

توضیحات بیشتر »

ریشه و داستان ضرب المثل «چارپایی بر او کتابی چند»

سایت بدون – زنبور بی عسل را که می دانید در دنیای ضرب المثل های فارسی چیست؟ همان عالم بدون عمل است ، یعنی همان کسی زیاد کتاب خوانده اما به هیچ کدام از چیزهایی که خوانده عمل نمی کند و رفتارش با علمی که دارد نمی خواند ، کسی که فقط حرف می زند …البته تعریف یک کم بی …

توضیحات بیشتر »

ریشه وداستان ضرب المثل « گر تو بهتر می زنی ، بستان بزن »

سایت بدون – اصل ماجرای این ضرب المثل به مثنوی معنوی مولانا برمی گردد، داستانی مربوط به یک نی زن که رویمان نمی شود بنویسیم ، هرچند که خیلی هم بد نیست اما بهتر است خودتان بخوانید ، این ضرب المثل زمانی به کار می رود که کسی در جای اعتراض و نقد قرار می گیرد و ادعا می کند …

توضیحات بیشتر »

ریشه و داستان ضرب المثل«با دمش گردو می شکنه »

سایت بدون – موش خیلی گردو دوست دارد و رسیدن به گردو یکی از بهترین لحظه های زندگی او است ،می گویند که موش وقتی به گردو می رسد ، آن قدر خوشحال می شود که فراموش می کند دم او یکی از نرم ترین و نازک ترین دم ها میان حیوانات است و می خواهد با این دم نرم …

توضیحات بیشتر »

ریشه و داستان ضرب المثل « به خاطر یک دستمال ، قیصریه را آتش زد»

سایت بدون – بازار قیصریه، بازاری که در بافت تاریخی اصفهان واقع شده است. این بازار در گذشته به نام بازار سلطانی خوانده می‌شده است و در دوران صفویه جزو بزرگترین بازارهای عصر خود بود، در زمان های قدیم در این بازار یک مغازه علاقه بندی وجود داشت ،علاقه بند کسی بود که که ابریشم می بافد و از ابریشم …

توضیحات بیشتر »

ریشه و داستان ضرب المثل «این را که می دهی به طبیب، بده به بیمار»

سایت بدون – قدیم این گونه نبود که طبیبان که دکترهای عصر خودشان باشند حق ویزیت داشته باشند و با کارت خوان و غیر کارت خوان مبلغی را از بیمار بگیرند، این گونه بود که خانواده بیمار به تناسب ثروت خود چیزی به طبیب می دادند ، این حق قدم پزشک از تخم مرغ می توانست باشد تا گاو و …

توضیحات بیشتر »

ریشه و داستان ضرب المثل« آفتابه لگن هفت دست ، شام و ناهار هیچی »

سایت بدون – در قدیم سیستم لوله کشی آب نبود، برای همین شیر برای دستشویی هم وجود نداشت، آن زمان هم مردم با دست غذا می خوردند.برای همین در میهمانی ها برای این که میهمان قبل از خوردن غذا دست هایش را بشورد از آفتابه و لگن استفاده می کردند ، یعنی آب را با آفتابه های مسی روی دست …

توضیحات بیشتر »

ریشه و داستان ضرب المثل « با یکدست نمی توان دو تا هندوانه برداشت»

سایت بدون – بعضی چیزها ربطی به میزان زور یا قدرت شما ندارد، بعضی چیزها ربطی به میزان تلاش یا سعی شما ندارد، بعضی چیزها و بعضی کارها را نمی توان انجام داد چون ظرفیت انجام دادن آن ها وجود ندارد، مثلا به دستان خود نگاه کنید، یک ظرفیت محدودی دارد برای بلند کردن میوه حجیم و بزرگی مثل هندوانه …

توضیحات بیشتر »

ریشه و داستان ضرب المثل«شست پات تو چشمات نره»

سایت بدون – چگونه ممکن است شست پای یک نفر به چشمانش وارد شود؟ امتحان کنید ، هیچ جور امکان ندارد که این اتفاق بیفتد ، هر چقدر هم که ناشی یا دست و پاچلفتی باشید هم این کار امکان ندارد، پس این کار را می توان نقطه پایانی دست و پا چلفتی بودن یا نقطه اوج ناشی بودن در …

توضیحات بیشتر »